آریا طاری

سال 98 با همه فراز و نشیب‌هایش برای فوتبال ایران، حالا به ساعت‌های پایانی رسیده است. سالی که به طور کلی برای فوتبال ما، چندان خوشایند نبود اما شاید درس‌های بزرگی در خود داشت. اگر از تجربه‌های این سال به خوبی استفاده کنیم، 99 می‌تواند سال درخشانی برای ورزش ما باشد اما اگر مثل همیشه همه چیز را رها کنیم و باز هم اختیار همه تصمیم‌های مهم را به مدیرهای سنتی و پراشتباه بسپاریم، در روی همین پاشنه خواهد چرخید و فوتبال، حتی روزهای ناامیدکننده‌تری را پشت سر خواهد گذاشت.

ما «بهترین» نیستیم

در دوره مربیگری کارلوس کی‌روش، تیم ملی خیلی سخت مقابل رقبای آسیایی شکست می‌خورد. البته که هیچ چیز نمی‌تواند از تلخی‌های باخت به تیم ملی ژاپن در جام ملت‌ها کم کند اما تیم ملی در دوران سرمربی پرتغالی، همواره صدرنشین رنکینگ فیفا در منطقه آسیا بود. شاید برای مدتی نیز فریب این صدرنشینی را خوردیم و تصور کردیم که واقعا بهترین تیم فوتبال در قاره آسیا هستیم اما از دست دادن این جایگاه در سال 98، بخش مهمی از حقیقت را آشکار کرد. ایران نه بهترین تیم آسیا به شمار می‌رود و نه برای رسیدن به جام جهانی کار ساده‌ای در پیش دارد. ایران شاید در یک بازی 14 گل به کامبوج بخت برگشته بزند اما حتی در همین منطقه غرب آسیا نیز، رقبای بسیار سرسختی دارد. تیم ملی زیر نظر ویلموتس، رقبایی مثل بحرین و عراق را دستکم گرفت. ایران با ترکیبی برابر این دو حریف وارد زمین شد که انگار قصد دارد آنها را نیز مثل کامبوج گلباران کند. واقعیت اما مثل سیل، روی سرمان فرود آمد. ما در هر دو بازی شکست خوردیم تا یاد بگیریم که دیگر، رقبای آسیایی را «ساده» تصور نکنیم. حالا برای رسیدن به مرحله دوم از دور مقدماتی جام جهانی، کار بسیار دشواری در پیش داریم و باید عراق و بحرین را در آزادی شکست بدهیم. کرونا، زمان بیشتری را در اختیار تیم ملی قرار خواهد داد اما از اینجا به بعد، تک تک بازی‌ها و ثانیه به ثانیه هر مسابقه، اهمیت بسیار زیادی برای رسیدن به جام جهانی قطر خواهند داشت.

فوتبال بومی می‌شود

فوتبال ایران حتی تا اواسط سال 98، پر از چهره‌های خارجی بود اما به مرور زمان مشخص شد که در این فوتبال، دیگر ظرفیت استفاده از خارجی‌های متعدد وجود ندارد. مصطفی دنیزلی از ایران رفت. استراماچونی تصمیم به ترک تهران گرفت. کالدرون از سوی باشگاه پرسپولیس رانده شد و مارک ویلموتس نیز، دیگر حتی یک هوادار در ایران نداشت. شاید رفتن ویلموتس، هیچ‌کس را آزار نداد اما جدایی استراما، یک کابوس بزرگ برای هواداران استقلال بود. بالا رفتن وحشتناک نرخ ارز در سال 98، بالاخره تاثیرش را روی فوتبال گذاشت. البته که باشگاه‌ها هنوز هزینه‌های سنگینی انجام می‌دهند و همچنان به شدت ریخت و پاش می‌کنند اما به هر حال با این شیوه از مدیریت، دیگر حداقل در رده باشگاهی نمی‌شود روی خارجی‌ها حساب ویژه‌ای باز کرد. ذوب و شاهین، تنها باشگاه‌هایی هستند که در شرایط فعلی روی نیمکت خود از مربیان خارجی استفاده می‌کنند. این دو مربی هم البته مربیان کاملا ارزان‌قیمتی هستند. همان‌طور که امضای قرارداد با اسکوچیچ نیز، هزینه زیادی روی دست فدراسیون فوتبال نگذاشته است. در نتیجه در سال جدید، باید برای «بومی»‌تر شدن فوتبال آماده باشیم. چراکه تیم‌ها قادر به پرداخت هزینه‌های گزاف مربیان خارجی نیستند و این موضوع در نهایت به شکایت‌های جدی و محرومیت‌های بزرگ برای فوتبال ایران ختم خواهد شد. تصور کنید وقتی دلار چهار هزار تومان بود، قرارداد یک میلیون دلاری یک مربی خارجی چهار میلیارد تومان هزینه به همراه داشت و حالا همین رقم به 15 میلیارد تومان رسیده است. این تفاوت چشمگیر، شامل حال بازیکنان نیز خواهد شد. به مرور زمان نقش مهره‌های خارجی در لیگ برتر، کم و کم‌تر می‌شود. چنین اتفاقی البته روی قیمت داخلی‌ها نیز تاثیر گذاشته و به ویژه برای مربیان ایرانی، به شدت سودمند بوده است. تا وقتی نرخ ارز همین‌طور بالا باشد و تا زمانی که مدیریت هزینه در فوتبال ایران به درستی صورت نگیرد، این روند نیز ادامه پیدا خواهد کرد. در سال 99 باید برای ریاضت اقتصادی آماده باشیم. در غیر این صورت، محرومیت‌های سنگین مالی، کسر امتیاز و پنجره‌های بسته نقل و انتقالات در انتظار تیم‌های ایرانی خواهد بود.

فوتبال مدرن؛ شوخی با واقعیت

مدرن‌ شدن فوتبال، اتفاقی نیست که یک شبه، یک هفته‌ای و یا حتی یک ساله رخ بدهد. این یک پروژه بسیار درازمدت به شمار می‌رود. سال‌ها قبل اسم لیگ‌مان را لیگ «حرفه‌ای» گذاشتیم اما این نام‌گذاری به تنهایی برای حرفه‌ای شدن فوتبال کافی نبود. در سال 98 مهدی تاج و دوستانش در فدراسیون فوتبال، تا می‌توانستند ژست حرفه‌ای‌گری گرفتند و این کار، عملا تهدیدی برای سرنوشت لیگ برتر شد. اگر آنها لطف می‌کردند و زنگ شروع لیگ را در زمان استاندارد می‌زدند، حالا حدود سه یا چهار هفته به پایان لیگ زمان باقی مانده بود و کوچک‌ترین مشکلی برای ادامه رقابت‌ها و پایان دادن لیگ در کابوس کرونا در آخرین روزهای بهار وجود نداشت. با این وجود، آنها دائما روی استانداردسازی شرایط لیگ، مانور دادند. مانوری که به شدت بی‌نتیجه و ناکارآمد از آب درآمد. این تاخیر نه‌تنها چیزی به لیگ برتر اضافه نکرد، بلکه لیگ را چند قدم به عقب برد. برای مثال داستان بلیت فروشی اینترنتی، به دو دربی کاملا خلوت و کم‌تماشاگر ختم شد. در فوتبالی که از ساده‌ترین زیرساخت‌های ممکن نیز برخوردار نیست، چنین صحبت‌هایی بیشتر به شوخی شباهت دارند. وقتی صاحب استادیوم‌هایی مدرن و تازه‌ساز نیستید، هرگز نمی‌توانید شرایط ایده‌آل را برای برگزاری لیگ به دست بیاورید. وقتی آمادگی‌اش را ندارید، بهتر است قید بلیت‌فروشی اینترنتی را بزنید. فوتبال ایران در سال 98، تاوان نمایش‌های تاج و همکارانش را داد اما این موضوع دیگر به هیچ وجه نباید ادامه پیدا کند. فوتبال ایران به یک مدیر نیاز دارد که تغییرات ریشه‌ای و پایه‌ای را رقم بزند. نه مدیری که فقط به صورت نمایشی به دنبال ایجاد تغییر باشد.

عوام‌فریبی در بن‌بست

استقلال و پرسپولیس دیگر نمی‌توانند با این شیوه مدیریتی، به حیات‌شان ادامه بدهند. این درس مهمی دیگری بود که از سال 98 گرفتیم. از یک طرف، محمدحسن انصاری‌فرد از راه رسید و سکان مدیریت پرسپولیس را در دست گرفت. او همیشه در بین هواداران باشگاه، چهره‌ای مقبول بوده و راه اثر گذاشتن روی این هوادارها را نیز به خوبی بلد است اما در عمل، سال‌هاست که هیچ حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد. انصاری‌فرد در پرسپولیس، فرصت داشت تا بدهی‌ها را صاف کند و رضایت طلبکارها را به دست بیاورد اما نه‌تنها توجهی به این موضوع نشان نداد، بلکه تا می‌توانست بدهی روی دست باشگاه گذاشت و درست وقتی که باید برای تصمیم‌های جنجالی‌اش «پاسخ» می‌داد، فرار را به قرار ترجیح داد. پایان همکاری با مربی موفقی مثل کالدرون، پرداخت رقم سنگین برای جذب یحیی، امضای قرارداد با دو بازیکن خارجی در سخت‌ترین شرایط اقتصادی باشگاه و همچنین پروژه‌های مالی ناموفق، بخشی از شکست‌های بزرگ انصاری‌فرد بودند. در اردوی رقیب نیز چنین اتفاقی افتاد و علی فتح‌ا...زاده، متوجه شد که نمی‌تواند با این حجم از بدهی به کارش ادامه دهد. دیگر نشستن بین تماشاگرها، بمب ترکاندن و هر روز مصاحبه کردن، دردی از این دو باشگاه دوا نمی‌کند. البته نسخه وزارت ورزش برای سپردن مدیریت دو باشگاه به افراد متمول نیز، تا امروز به همین اندازه ناکام و ناامیدکننده بوده است.

فیفا فریب نمی‌خورد

علی کریمی مدت‌ها قبل در برنامه 90 فاش کرد که اساسنامه فدراسیون، به تایید فیفا نرسیده اما آن روز ساکت، زیر بار پذیرفتن این ادعا نرفت. فدراسیون تا مدت‌ها دست به پنهانکاری زد و حتی بعد از بیماری قلبی مهدی تاج، تصمیم به برگزاری یک انتخابات جدید بود اما بالاخره مشخص شد که این اساسنامه، فاقد اعتبار لازم است. این سطح از پنهانکاری در هر نقطه‌ای از دنیا، به یک استعفای دسته‌جمعی ختم می‌شد اما اینجا فدراسیونی‌ها هنوز به کارشان ادامه می‌دهند. به هر حال در سال 98 متوجه شدیم که با وجود همه مخفی‌کاری‌های داخلی، نمی‌شود فیفا را فریب داد و حقیقت را از آنها پنهان کرد. گزینه‌های ریاست فدراسیون هم یک به یک پراکنده شده‌اند و به تیم‌های دیگری رفته‌اند. کاش در سال جدید فدراسیون فوتبال کمی شفاف‌تر اداره شود. آرزویی که البته محال به نظر می‌رسد.

بانوان و یک فرصت طلایی

در سال 98 بالاخره بانوان به صورت غیرگزینشی به عنوان تماشاگر راهی ورزشگاه آزادی شدند و بر خلاف آن‌چه یک عده تصور می‌کردند، آسمان به زمین نیامد. این تجربه به همه ثابت کرد که حضور خانم‌ها، چقدر برای شرایط فعلی فوتبال ایران نیاز است. در سال 98 استقبال کمی از بازی‌های لیگ برتر به عمل آمد. باید قبول کنیم که این یکی از کم‌تماشاگرترین دوره‌های تاریخ لیگ برتر بوده است. شاید حالا وقت گرفتن یک تصمیم مهم و نترسیدن از انتقادهای احتمالی از راه رسیده باشد.

ورود بانوان باید به یک اتفاق کاملا طبیعی در فوتبال ایران تبدیل شود. بدون تردید اگر این اتفاق در سال 99 رخ بدهد، شور و شوق تازه‌ای به سکوها اضافه خواهد شد و همه چیز در یک مسیر ایده‌آل‌تر از گذشته قرار خواهد گرفت. فوتبال ایران نباید چنین فرصت خوبی را از خودش دریغ کند. کاش به جای فشار و اصرار فیفا، این خودمان باشیم که راه را برای ورود خانم‌ها به همه بازی‌های فوتبال باز می‌کنیم.