یک داستان کاملا آشنا برای فوتبال ایران

نیم‌قرن حسرت!

ماجرای امیدها و المپیک 2020، همان‌طور که انتظار می‌رفت خیلی زود به پایان رسید. تیمی که از دور پیش‌مقدماتی تا امروز سه سرمربی مختلف روی نیمکت داشته، حتی نتوانست از دور گروهی رقابت‌های زیر 23 سال قهرمانی آسیا عبور کند. شاید در ظاهر «تفاضل گل» عامل حذف ملی‌پوشان ایرانی باشد اما آنها با این حجم از بی‌دقتی، گل‌نزنی و سهل‌انگاری، سزاوار عبور از این مرحله نبودند. تیم ملی برای رد شدن از دور گروهی در دیدار پایانی، باید چین را حداقل با دو اختلاف شکست می‌داد. حتی در این صورت هم صعود فقط وقتی ممکن می‌شد که کره جنوبی، ازبکستان را از پیش رو بردارد. کره‌ای‌ها یک قدم بلند به نفع فوتبال ایران برداشتند و با وجود نیاز نداشتن به پیروزی در روز پایانی، ازبکستان را با نتیجه دو بر یک کنار زدند. تیم ملی امید ایران اما تنها یک بار از روی نقطه پنالتی دروازه چین را باز کرد. شاید اگر داور مسابقه آن پنالتی را اعلام نکرده بود، ایران اصلا راهی برای رسیدن به دروازه چین نداشت. این میزان از خراب کردن موقعیت‌های خوب در یک تیم، اصلا طبیعی به نظر نمی‌رسد. بدون تردید این ضعف بزرگ کادر فنی است که نتوانسته روحیه و اعتماد به نفس زیادی در تیم به وجود بیاورد.

وقتی امید نورافکن به عنوان یکی از ستاره‌های مهم لیگ، در پست غیرتخصصی‌اش برای امیدها بازی می‌کند و به دفاع میانی تبعید می‌شود، وقتی محمد محبی به عنوان یکی از بهترین‌های لیگ، در تیم امید به نیمکت دوخته می‌شود، وقتی مهدی قائدی بعد از یک نیم‌فصل رویایی ذخیره بازیکنی مثل علی شجاعی می‌شود، وقتی بازیکنی در قواره‌های اللهیار صیادمنش به جز توپ لو دادن کاری نمی‌کند و وقتی امیرحسین حسین‌زاده تنها با نقشه تکروی به زمین می‌رود، نباید انتظار زیادی از تیم ملی امید داشته باشیم. این تیم حتی اگر از گروه عبور می‌کند نیز هرگز نمی‌توانست خودش را به المپیک برساند. از دست رفتن شانس صعود به المپیک برای یک نسل پر از ستاره دیگر، تاوان تصمیم‌های نابخردانه فدراسیون فوتبال بود. فدراسیونی که حالا در شکست، بین همه رده‌های سنی توازن برقرار می‌کند!