بازی با اعصاب تماشاگر

خبر این قتل، در سراسر کشور پیچیده، به این دلیل که قاتل هویت واقعی خود را پنهان و کتمان می‌کند و درمورد گذشته و هویتش، هیچ اطلاع و سرنخی به پلیس نمی‌دهد. و دقیقا ماجرا از این‌جا آغاز می‌شود؛ از این‌جا که چرا این مرد، با نام مستعار«دایک»، نمی‌خواهد شناخته شود و منکر داشتن خانواده است. همین شخصیت مبهم و تسلیم او در برابر قانون و پذیرشش، موجب شده مردم از گوشه و کنار کشور، برای رئیس زندان نامه بفرستند و ادعا کنند با دایک نسبت خانوادگی دارند.

آذر فخری، روزنامه‌نگار

نمایش: مردی به نام دایک

نویسنده: هال ورثی‌هال، روبرت میدل‌مس

مترجم: جمشید شامحمدی

کارگردان: مهدی میامی

بازیگران: کریم اکبری مبارکه، حمیدرضا نعیمی، سودابه جعفرزاد، طیبه میامی 

وضعیت: در حال نمایش

مردی به نام دایک، یک قاتل است و قرار است ساعت 12 نیمه شب، به همین جرم، اعدام شود. او از این که آن فرد خاص را کشته است، پشیمان نیست، چون معتقد است کار درستی کرده است و آن مرد باید کشته می‌شد. البته ما در طول نمایش نمی‌فهمیم چرا دایک مرتکب قتل شده و چرا از کار خود پشیمان نیست و تبعاتش را با طیب‌خاطر می‌پذیرد و از این که قرار است به خاطراین قتل، اعدام شود، هیچ اندوه و مشکلی ندارد. 

اما عجیب این‌جاست که خبر این قتل، در سراسر کشور پیچیده، به این دلیل که قاتل هویت واقعی خود را پنهان و کتمان می‌کند و درمورد گذشته و هویتش، هیچ اطلاع و سرنخی به پلیس نمی‌دهد. و دقیقا ماجرا از این‌جا آغاز می‌شود؛ از این‌جا که چرا این مرد، با نام مستعار«دایک»، نمی‌خواهد شناخته شود. و منکر داشتن خانواده است. همین شخصیت مبهم و تسلیم او در برابر قانون و پذیرشش، موجب شده مردم از گوشه و کنار کشور، برای رئیس زندان نامه بفرستند و ادعا کنند با دایک نسبت خانوادگی دارند. 

حالا شب اعدام دایک است. در اتاق رئیس زندان، واردن هولت هستیم و در برابرمان میزی قرار دارد که کوهی از نامه‌های مردم، روی آن تلنبار شده است. نامه‌هایی که ادعا می‌کنند دایک  جزوی از خانواده آن‌هاست. واردن هولت ناگهان با مردمی مواجه شده است که به جای همدردی با مقتول و عصبانی بودن در مورد این قتل، با قاتل ناشناس، همدلی می‌کنند و حتی او را از خود می‌دانند. 

واردن هولت در این آخرین ساعت‌های باقی‌مانده تا زمان اعدام همراه کشیشی که برای همراهی در اجرای مراسم آمده، در حال کندوکاو این ماجراست و مصرانه می‌خواهد از هویت اصلی دایک، سردربیاورد. درواقع او نمی‌تواند به خود بقبولاند این قاتل، بی‌آن که دقیقا شناسایی شده باشد، اعدام شود. گذشته قاتل و کیستی او شاید از این جهت مهم است که واردن هولت را به علت این قتل راهنمایی می‌کند. قتلی که خود واردن هم پیدا و پنهان، چندان مشکلی با آن ندارد. هم‌چنان که دایک، مرگ را حق مقتول می‌داند. 

در این میان، دختری از شهری دور به ملاقات دایک آمده است و اصرار دارد که حتما او را ببیند و برای ملاقات با دایک حتی از شهردار مجوز گرفته است. او بنا به اطلاعاتی که مادر بیمارش داده، یقین دارد  دایک، همان برادر گمشده‌ای است که چندین سال پیش آن‌ها را ترک کرده و ناپدید شده است. 

واردن نیز برای مشخص شدن هویت اصلی دایک، بر این ملاقات، اصرار دارد. او امیدوار است این دختر بتواند رازی یا رازهایی را که دایک پنهان می‌کند،آشکار کند. 

ملاقات اتفاق می‌افتد. دایک و دختر تنها می‌شوند. دختر نشانی از مادر به همراه دارد. با ورود دختر به اتاق، دایک دگرگون می‌شود، اما سعی می‌کند این دگرگونی را پنهان کند. او برادری و فرزندی خود با خانواده دختر را انکار می‌کند. او می‌گوید هرگز چنان خانواده‌ای نداشته و در چنان شهری زندگی نکرده است. اما از میان خیل نامه‌های روی میز، پاکتی را که حاوی دسته چک و پول است، به دختر می‌دهد تا برای مادرش ببرد و به زندگی‌شان سر و سامانی بدهد؛ به هر حال این نامه‌ها و کمک‌ها، از سوی مردمی فرستاده شده که دایک را عضو خانواده خود می‌دانند و دایک می‌تواند از این دارایی‌ها هر طور که دلش می‌خواهد استفاده کند. در نهایت با این که دختر یقین دارد، دایک همان برادر گمشده اوست، با گرفتن آن پاکت دایک را ترک می‌کند و دایک می‌رود که حکمش را پذیرا شود و به عنوان یک قاتل بی‌نام و نشان، اعدام شود؛ چیزی که قاضی را به شدت آزار می‌دهد. 

هیچ‌کدام از پرسوناژهای نمایش، نه شخصیت و حال و هوای‌شان و نه بازی‌شان، به دل نمی‌نشیند. به‌عنوان تماشاگر، اصلا نمی‌شود با این فضا و با این آدم‌ها ارتباط برقرارکرد. تنها می‌توان این آدم‌ها را تحمل کرد 

ضعیف، خیلی ضعیف!

نمایش «مردی به نام دایک» با چهار بازیگر و صحنه‌ای که در آن یک میز و یک صندلی قرار دارد و پرده‌ای که روی آن ویدئوآرتی پخش می‌شود برای نشان دادن راهرو و رفت و آمدهای از قبل ضبط شده‎ای که به اتاق رئیس زندان منتهی می‌شود، صحنه سرد و بازی‌های بسیار سردتری دارد. به‌عنوان تماشاگر، هیچ‌کدام از پرسوناژهای نمایش، نه شخصیت و حال و هوای‌شان و نه بازی‌شان، به دل نمی‌نشیند. به‌عنوان تماشاگر، اصلا نمی‌شود با این فضا و با این آدم‌ها ارتباط برقرارکرد. تنها می‌توان این آدم‌ها را تحمل کرد. حتی بازیگر نقش قاتلی که تلاش می‌کند در حد و اندازه‌های یک قهرمان ایثارگر ظاهر شود، هیچ حس همدردی برنمی‌انگیزد. انگار بازیگران، به اجبار وارد این بازی شده‌اند و به ضرب و زور دیالوگ‌های صرفا حفظ شده، بازی را پیش می‌برند. در حالی‌که نمایش، فی‌نفسه ظرفیت آن‌ را داشت که گرم‌تر و پرتحرک‌تر اتفاق بیفتد. داستان نمایش خودبه‌خود آن‌قدر جذاب هست که با انتخاب درست بازیگران و با یک کارگردانی حساب شده، می‌شد نتیجه بهتری گرفت. اما اصل ماجرا این است که به احتمال قوی، نه کارگردان و نه بازیگران، به‌رغم این‌که اذعان می‌کنند، نمایشنامه برای‌شان جذاب بوده؛ درک عمیقی نسبت به آن نداشته‌اند و خیلی سطحی با آن مواجه شده‌اند. مواجهه‌ای سرد و کش‌دار و گاه حتی جانکاه، آن‌ هم در سالن قشقایی تئاتر شهر، که معلوم نیست بنابر چه مناسبت‌هایی در اختیار چنین گروه ضعیفی قرار گرفته است.   

کامنت‌های اکثر تماشاگران درمورد «مردی به نام دایک»، نشان از نوعی احساس سرخوردگی همراه با کلاهبرداری فرهنگی داشت. مسلما باید روشن شود که چرا چنین حسی در سالن قشقایی تئاترشهر، به تماشاگران، فروخته شده است

نمایشنامه برای میامی جذاب بود!

مهدی میامی و کارگردان این نمایش، درباره نمایش «مردی به نام دایک» می‌گوید: این نمایشنامه نوشته «هال ورثی‌هال» و «روبرت میدل‌مس» است که تازه به دستم رسیده است و زمانی که متن را مطالعه کردم به نظرم یکی از جذاب‌ترین نمایشنامه‌هایی آمد که تا به حال خوانده‌ام. این اثر نمایشی چهار پرسوناژ دارد و امکان بسیار مناسبی برای بازیگران فراهم می‌کند تا توانایی‌های‌شان را به مخاطب عرضه کنند.

میامی دلیل انتخاب این متن را جذاب بودن آن می‌داند: این نمایشنامه اثری خانوادگی و رمانتیک به حساب می‌آید. در این نمایش مردی به نام دایک شخصی را کشته و محکوم به اعدام است و یک ساعت دیگر حکم او اجرا می‌شود اما او هویت واقعی‌اش را فاش نکرده و اکنون از سراسر کشور نامه‌هایی آمده و افرادی مدعی‌اند با او نسبت فامیلی و دوستی دارند. جذابیت اصلی نمایش در فاش شدن هویت این مرد و دلایل این پنهان‌کاری است. میامی می‌گوید: نمایشنامه اثری رئالیستی با بازی‌های واقع‌گرایانه است، اما در اجرا نگاه تازه‌ای به متن شده و از نظر شیوه کارگردانی تلاش کرده‌ام رویکردم به متن متفاوت باشد.

آقای زنجانپور شما چرا؟!

اکبر زنجانپور بعد از تماشای «مردی به نام دایک» گفته است: بعد از مدت‌ها یک تئاتر واقعی دیدم. این روزها شاهد به صحنه رفتن نمایش‌هایی هستیم که دیگر تئاتر نیستند و نمی‌دانم چه چیزی هستند! نکته مثبت نمایش «مردی به نام دایک» این بود که یک تئاتر واقعی دیدیم و خیلی از این بابت خوشحالم.

زنجانپور گفته: «نمی‌توان در یک گفت‌وگوی کوتاه در مورد شناسنامه تئاتر چیزی گفت، اما از نگاه من این تئاتر، ویژگی‌های یک تئاتر خوب را داشت و مشخص بود که گروه زحمت زیادی کشیده بودند.

خوب به نظر می‌رسد آقای زنجانپور در یک فرصت مناسب و در گفت‌و‌گویی مطول، باید حتما درمورد این نمایش که به زعم وی تئاتری واقعی بود صحبت کند. چراکه  کامنت‌های اکثرتماشاگران درمورد «مردی به نام دایک»، نشان از نوعی احساس سرخوردگی همراه با کلاهبرداری فرهنگی داشت. مسلما باید روشن شود که چرا چنین حسی در سالن قشقایی تئاتر شهر، به تماشاگران، فروخته شده است!