آبان نامجو

بهشت حتما همین‌جاست یا بهشت باید اینجا باشد، نام فیلمی‌ست ساخته‌ی «الیا سلیمان»، فیلم درباره فلسطین است، اما با تمام آثاری که از فلسطین در ذهن دارید، متفاوت است. ضعف عمده‌ی کارهایی که از فلسطین یا به طور کلی از خاورمیانه می‌گویند مساله مضمون‌زدگی‌شان است که در دیالوگ و شخصیت‌پردازی و لحن روایت بروز پیدا می‌کند. در صورتی که در فیلم الیا سلیمان تمام این مولفه‌ها به نفع یک روایت پالوده و البته در لانگ‌شات غیب شده‌اند و اصلا اصرار فیلمساز بر خِسَت در دیالوگ و کلام، خودش نشانه‌ای در جهت فرار از مضمون‌زدگی و ایدئولوگ بودن است. این که داستانی کهنه را به شکلی جدید تعریف کنید دقیقا مطابق با همان کهن روایتی‌ست که اعتقاد دارد که تمام داستان‌ها گفته شده‌اند و تنها شکل و لحن هر روایت است که می‌تواند تازگی ایجاد کند.

فیلم در روزهای گذشته در میان برخی منتقدین ایرانی هم جلب توجه کرده، حسین معززی‌نیا، سردبیر سابق مجله سینمایی 24 که این روزها در کانادا ساکن است درباره فیلم در صفحه اینستاگرامش نوشته: «در ابتدای فیلم بهشت حتماً همین است سکانسی هست که قهرمان فیلم در بالکن خانه‌اش نشسته، فنجان قهوه‌اش را به دست گرفته و جرعه جرعه می‌نوشد، صدایی می‌شنود، نگاهی به پایین می‌اندازد و می‌بیند مردی توی باغ، مشغول چیدن لیموست. رفته بالای درخت و با خیال راحت دارد لیموها را می‌چیند. صاحب‌خانه را که می‌بیند، از درخت پایین می‌آید با کیسه‌ای که دستش است، حالا تازه مشخص می‌شود دو کیسه‌ی دیگر هم قبلاً پر کرده و گذاشته روی زمین. به صاحب‌خانه می‌گوید مشغول دزدی نیست، بلکه معمولاً در می‌زند و وارد می‌شود، امروز کسی جواب نداده، او هم آمده و لیموها را چیده.

روز بعد، دوباره سر و کله‌اش پیدا می‌شود با چند قیچی کوتاه و بلند، شروع می‌کند به هرس کردن درخت‌های لیمو. می‌گوید این درخت‌ها نیاز به اصلاح دارند، و حالا با زحمتی که او کشیده محصول‌شان فراوان‌تر و درشت‌تر می‌شود! فردایش دوباره می‌آید درختان هرس‌شده را آبیاری می‌کند. این‌دفعه دیگر لازم نمی‌بیند توضیحی بدهد. چند روزی است روی باغ کار کرده، و چون به درخت‌ها رسیدگی کرده، ظاهراً دیگر خودش را صاحب حقی می‌داند و صورت مسئله‌ی ابتدایی، یعنی ورود غیرقانونی‌اش پاک شده.

صاحب‌خانه، یک درخت‌چه‌ی لیمو داخل خانه دارد، در یک گلدان، که هر روز آبش می‌دهد. گلدان را می‌آورد توی حیاط، گیاه کوچک را می‌کارد گوشه‌ی باغ (گویا پذیرفته که بقیه‌ی باغ را دیگری مال خودش فرض کرده)، بعد هم در خانه‌اش را قفل می‌کند و می‌رود سفر.

بعد از سفری طولانی، وقتی به خانه برمی‌گردد، در اولین صبح، می‌آید روی بالکن و می‌بیند غریبه دوباره مشغول آب دادن به درخت‌هاست، تا چشمش به صاحب‌خانه می‌افتد، شلنگ را به سمت درختچه‌ی او می‌گیرد که یعنی به فکر سهم او هم هست! با تأکید زیاد به درخت کوچک آب می‌دهد تا نشان دهد حق صاحب‌خانه را هم در نظر دارد.

این یکی از چندین قصه‌ی کوچک فیلم است که ایده‌ی «اشغال‌گری در کمال حسن‌نیت» را به بامزه‌ترین و البته دردناک‌ترین شکل ممکن مجسم می‌کند»

در هر صورت اگر به دنبال اثری متفاوت و پرحوصله درباره آن چه که بر سر خاورمیانه آمده هستید، این فیلم می‌تواند پیشنهاد مناسبی باشد.