آرش نعمتی

طومار درد و داغ، مجموعه‌ای است شامل یادداشت‌هایی که سیروس علی‌نژاد در سوگ و به یاد دوستان و همراهانش در 50 سال حضور پررنگ و مؤثر در عرصه فرهنگ ایران به رشته تحریر درآورده است. گمان نمی‌کنم این گونه نوشتن از بزرگانی که هر کدام در جایگاه و حرفه خود پهلوانی به حساب می‌آیند، آنچنان معمول باشد، چرا که علی‌نژاد در این یادداشت‌ها بیوگرافی کامل افراد را قلمی نکرده است، بلکه تنها و تنها از رفقای از دست رفته‌اش، هم درجایگاه دوست و هم در جایگاه حرفه‌ای یادی کرده یا خاطره‌ای نقل کرده است.

به گمانم بزرگ‌ترین ویژگی این مجموعه یادداشت‌ها آن است که بسیاری از این نام‌ها میان نسل جدید روزنامه‌نگاران و فعالان عرصه فرهنگ نیز شناخته شده نیستند و بسیاری از جوانان فعال در این حوزه‌ها نمی‌دانند امروز پا جای پای چه کسانی گذاشته‌اند و ادامه‌دهنده راه که هستند. البته در میان این نام‌ها کسانی چون احمد محمود، سیمین بهبهانی، شاهرخ مسکوب، حمید مصدق و دیگرانی نیز هستند که شناخته شده‌اند، اما باز هم نگاه کردن به آن‌ها از زاویه دیدِ سیروس علی‌نژاد جدید است و بدیع.

علی‌نژاد البته به واسطه شرایط موجود کمتر از آن‌چه باید در مطبوعات پس از انقلاب دست به قلم برده و بیشتر ترجیح داده مصاحبه‌ها و گفت‌و‌گوهایی مفصل با برخی بزرگان عرصه فرهنگ داشته باشد. البته که این حضورِ کم نیز چنان درخشان و تأثیرگذار بوده که نام او هرجا که خبری از مطبوعات تاثیر‌گذار باشد در صدر است.

کتاب «از فرانکلین تا لاله‌زار» که زندگینامه مفصلی است از همایون صنعتی‌زاده یکی از همین مجموعه مصاحبه‌هاست که او در این سال‌ها منتشر کرده است. او همچنین دلیل گرایش‌اش به سوی مصاحبه را جست‌وجو برای گمشده‌ی خود و بسیاری دیگر از روشنفکران معاصر ایران برمی‌شمارد و معتقد است از دل همین گفت‌وگوها و مصاحبه‌هاست که در نهایت نوری بر امروز افکنده خواهد شد.

آن‌چه بیش از همه در دلنوشته‌های او در کتاب «طومار درد و داغ» نیز به چشم می‌آید، نگاهِ جست‌وجوگرِ او به دنبال گمشده‌هاست و همین جست‌وجوگریِ ذاتی اوست که چنین نام‌هایی را کنارِ هم گرد آورده است. او خود نیز در پیش‌گفتار کتاب اشاره می‌کند که مرگ و مرگ‌اندیشی هرگز اشتغال فکری‌اش نبوده است، اما چه چاره که همان‌طور که فردوسی بزرگ گفته: «شکاریم یکسر همه پیشِ مرگ».

کمی دورتر که بایستیم و به نام‌های گرد آمده در این مجموعه یادداشت که البته کم و کسری‌هایی هم در مسیر چاپ پیدا کرده، بنگریم به معنای واقعی جمله «نسل طلایی» پی خواهیم برد و درمی‌یابیم که چرا دیگر سال‌هاست کمتر «سطری که توان داد به دستی» نوشته یا حتی خوانده می‌شود. دیگر کسی به دنبال گمشده‌ای نیست. مشغول خواندنِ کتاب که شدم کاملا به عمد سعی کردم نام برخی از بزرگانِ آورده شده در کتاب چون علیرضا فرهمند و جهانگیر بهروز و کریم امامی و دیگرانی را برای دوستانی تکرار کنم و بپرسم آیا حتی این نام‌ها را شنیده‌اند؟ پاسخ منفی بود. بله! گمانم ما گمشده‌ای نداریم، ما را با جست‌وجو چه کار؟!

«طومار درد و داغ» را انتشارات ماهریس در شمارگان 300 نسخه چاپ کرده است و همین شمارگانِ کتاب خود به تنهایی طوماری است بلند بالا از درد و داغ.