سید حسین رسولی

این روزها بحران کرونا با عنوان کووید۱۹ اغلب شغل‌ها را با مشکل مواجه کرده است که یکی از آنها هم تئاتر است. شکل بازی گذشته به هم خورده و همه چیز تغییر کرده است و به منظور حفظ جان شهروندان تماشاخانه‌های تئاتر در سال ۱۳۹۹ همچنان بسته است. فرصت خوبی است تا در این دوران به مشکل‌ها و مسئله‌های اساسی تئاتر اکنون ایران بپردازیم و جای چیزهای خالی را پیدا و فکری برای آنها بکنیم. باید از خودمان سوال بکنیم چرا تنها ۱ درصد از جمعیت ایران به سراغ تئاتر می‌روند؟ و چرا این نمایش‌ها اکثرا با کیفیت پایینی تولید می‌شوند؟ چرا اغلب نمایش‌های تولیدی وقتی روی صحنه می‌روند حرف خاصی برای گفتن ندارند و با بحران تماشاگر روبرو می‌شوند؟ واقعا چرا کیفیت متن‌ها و کارگردانی‌ها تا این میزان پایین آمده است؟ به عنوان مثال، در سال گذشته، نزدیک به ۱۰۰ اجرا دیدم که تنها ۱۵ اجرا دارای ساختار و کیفیت قابل قبولی بودند و باقی چه از نظر فرم و چه از منظر محتوا به شدت مشکل داشتند.

مسئولان تئاتری باید مانند گذشتگان از خودشان سوال کنند که تئاتر چیست؟ و به چه کاری می‌آید؟ آن وقت می‌شود تئاتر سرگرمی‌محور و تئاتر اندیشه‌محور را از یکدیگر جدا کرد و فضا را هم به سوی حرفه‌ای‌ شدن پیش‌برد زیرا تئاتر ما همچنان آماتوری مانده است

اپیدمی بی‌اخلاقی در تئاتر غیرحرفه‌ای

 ما شاهد برخی کارگردانانی در تئاتر سال ۱۳۹۸ بودیم که صورت‌شان عمل شده و پروتزی بود و رفتارشان هم مانند چهره‌های سطحی و مشهور اینستاگرام. باید تاکید کنیم این پدیده‌ای نوظهور و عجیب در تئاتر ایران است! باید از خودمان سوال کنیم چرا این افراد فضای تئاتر را انتخاب کرده‌اند؟ مگر تئاتر چه دارد یا اصلا چه ندارد که آنان به این فضا هجوم آورده‌اند؟ و اینکه چرا به این راحتی اجرا می‌روند؟ کارگردانی را در یکی از سالن‌های خصوصی دیدم که تقریبا هیچ چیزی از تاریخ و فضای تئاتر نمی‌دانست و با هزینه‌‌ای ۱۰۰ میلیون تومانی آمده بود تا مشهور بشود و مدام هم می‌گفت کار من «تئاتر آزاد» است؛ یعنی هنوز تفاوت روشنی میان تئاتر جدی و تئاتر به اصطلاح آزاد قائل نبود ولی این فرد مثل آب خوردن اجرا رفت. کارگردانی کار اولی را دیدم که در سالن شهرزاد اجرا داشت و خودش را با محمد رحمانیان-یکی از قدیمی‌های تئاتر- مقایسه می‌کرد! از این همه گمراهی و بی اخلاقی شاخ در آوردم. مشکل دیگری که در سال ۱۳۹۸ دیدم اپیدمی بی‌اخلاقی فراوان در بستر تئاتر بود؛ به عنوان مثال تعداد فراوانی از کارگردانان، متن‌های ترجمه شده دیگران را به نام خود یا همسرشان یا دوستان‌شان درج کرده بودند که این پدیده هم به شدت غریب است. در یکی از سالن‌های خصوصی بودم  که سه مترجم آمدند و به یکی از نمایش‌ها اعتراض داشتند و می‌گفتند که کارگردان آن اجرا ترجمه آنان را دزدیده است. یعنی کارگردان عزیز به سه نفر سفارش ترجمه داده بود ولی در نهایت اسم خودش را به عنوان مترجم ثبت کرده بود. یک کارگردان دیگر را دیدم که پس از ۲۰ سال بازیگری شروع به آموزش نوجوانان کرده بود و به همراه همسرش دومین تجربه کارگردانی خود را در تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه برده بود ولی هنوز آداب فضای هنر را نیاموخته بود زیرا با اعتماد به نفس بسیار بالایی به تمام منتقدان حمله می‌کرد و می‌گفت: «شما در حد و اندازه‌ای نیستید که بگویید کار من بد است یا متوسط! چون من هم خواننده و هم بازیگر مشهوری هستم!» یک کارگردان قدیمی دیگر را هم دیدم که موهایش را در تئاتر سپید کرده است ولی اجازه نمی‌داد تا کسی جرات نقد کردن او را پیدا کند حتی اگر کارش معمولی باشد و احتمالا فکر می‌کند فقط شاهکار تولید می‌کند. یکی دو نفری هم جرات این را داشتند که نقد کوچکی درباره اجرای این کارگردان قدیمی بنویسند ولی کارگردان عزیز هم بیکار ننشست به همراه دوستان خود با تمام قوا به منتقدان مذکور حمله‌ور شد و بعد هم به سردبیر روزنامه‌های منتشرکننده نقد زنگ زد که اگر آن منتقدان در آن روزنامه‌ها بنویسند دیگر با آن رسانه‌ها مصاحبه‌ای نخواهد داشت. اجرایی در سالن شهرزاد دیدم که کارگردان آن زن سن بالایی با صورت عمل شده بود و یکی از بازیگران قدیمی تئاتر را هم با پرداخت پول فراوانی آورده بود. اجرای او آنقدر بی‌کیفیت بود که از تعجب شاخ در آوردیم و وقتی از او سوال کردیم چرا این نمایش را اجرا کرده است در پاسخ گفت که باید به یک دوره آموزشی برود تا کارش بهتر بشود! اینجا بود که متوجه شدیم کارگردان عزیز حتی الفبای تئاتر را هم نمی‌داند و تازه در حال پرس و جو است تا برای کار دوم و سوم خود به چه آموزشگاهی برود تا پیشرفت کند! تئاتر ایران اگر می‌خواهد از این شرایط بیرون بیاید باید به سوی فضای حرفه‌ای برود و در این مسیر اولین گام را باید در زمینه مدیریت سالن‌های تئاتر برداریم زیرا این مکان‌ها باید توسط افراد هنری و شناخته‌شده اداره بشوند نه شخصیت‌های غیر فرهنگی و گمراه. واقعا، تحلیل این فضا کمی مشکل است و نمی‌دانم از کجایش باید بگویم چون هم در بخش تولید و هم در بخش مصرف‌ دچار ضعف‌های جدی هستیم. به نظر می‌رسد مسئولان تئاتری باید مانند گذشتگان از خودشان سوال کنند که تئاتر چیست؟ و به چه کاری می‌آید؟ آن وقت می‌شود تئاتر سرگرمی‌محور و تئاتر اندیشه‌محور را از یکدیگر جدا کرد و فضا را هم به سوی حرفه‌ای‌ شدن پیش‌برد زیرا تئاتر ما همچنان آماتوری مانده است و هنوز هم قراردادهای رسمی مابین تولیدکنندگان نوشته نمی‌شود. مسائل حقوقی هم گنگ هستند و این امر را می‌توان از حجم بالای شکایت‌ها به خانه تئاتر و اداره هنرهای نمایشی دریافت.

شاید باید در تئاتر اکنون ایران هم امر ناممکنی اتفاق بیافتد و به‌کل زیر و رو بشود تا شاید تغییری حاصل شود، اما اگر در بر همان پاشنه بچرخد وضعیت کاملا ابزوردتر خواهد شد. انگار همه چیز شبیه به کتاب «جامعه نمایش» به نویسندگی گی دبور شده است

مسئله‌هایی از ۱۳۴۱ تا ۱۳۹۹

این مسئله‌ها را نوشتم و یاد یادداشت «تئاتر ۴۱» به قلم بهرام بیضایی افتادم که درباره تئاتر سال ۱۳۴۱ نوشت: «در پایتخت تئاتر راکد مانده است و در شهرستان‌ها-به جز اصفهان- یا نیست یا خبرش به تهران نمی‌رسد». این وضعیت هنوز هم ادامه دارد و تنها چند شهر مانند مشهد در زمینه تئاتر فعالیت مستمر دارند و باقی شهرها خالی از تئاتر هستند و اپیدمی بی‌اخلاقی در این تئاتر غیر حرفه‌ای هم به اوج خود رسیده است. نمایش‌های روی صحنه نه به «تاریخ اکنون» کار دارند و نه مخاطبانشان مردم معمولی هستند و اغلب هم تولید طبقه‌ای تن‌آسا هستند که به مصرف همان طبقه می‌رسد و این تولیدکنندگان کاری جز توجه به ساز و کار شهرت و متمایزشدن ندارند. یعنی افرادی با صورت‌های پروتز شده وارد تئاتر می‌شوند تا خود را از دیگران متمایز کنند. این شکل از «توزیع امر محسوس» فضای فرهنگی را با چالش‌های جدی مواجه کرده و ما را به شدت نگران. اسلاوی ژیژک در یادداشتی با عنوان «بربریت با چهره‌ای انسانی» می‌نویسد: «شیوع ویروس کرونا ما را با چیزی که غیرممکن می‌انگاشتیم مواجه کرد. نمی‌توانستیم چیزی حتی شبیه این را که اتفاق افتاد در زندگی‌های روزانه‌مان تصور کنیم جهانی که می‌شناختیم از گردش افتاده است، تمام کشور‌ها در حبس هستند، بسیاری از ما در یک آپارتمان محبوس هستیم (ولی آنهایی که حتی توان اجرای این پیش‌بینی‌های احتیاطی حداقلی را هم ندارند چه؟) با آینده‌ای نامشخص مواجه می‌شویم که در آن حتی اگر بیشتر ما زنده بمانیم یک ابر بحران اقتصادی پیش روست. این بدان معناست که واکنش ما نیز می‌بایست ناممکن را عملی کند آنچه در مختصات نظم جهانی موجود ناممکن به نظر می‌رسد. اما ناممکن اتفاق افتاده است، جهان ما متوقف شده، و اکنون باید ناممکنی را محقق کنیم تا از بدترین فاجعه اجتناب کرده باشیم. اما این «ناممکن» چیست؟». شاید باید در تئاتر اکنون ایران هم امر ناممکنی اتفاق بیفتد و بالکل زیر و رو بشود تا شاید تغییری حاصل شود اما اگر در بر همان پاشنه بچرخد وضعیت کاملا ابزوردتر خواهد شد. انگار همه چیز شبیه به کتاب «جامعه نمایش» به نویسندگی گی دبور شده است. این نکته را هم نباید از فراموش کنیم که تئاتر ایران در دوران قرنطینه و فضای کرونا چیزی در دست و بالش نداشت اما کمپانی‌های تئاتری مثلا در انگلستان و آلمان فیلم‌های تئاتر خود را رایگان در اختیار مردم گذاشتند و اهالی موسیقی هم در کشورهای مختلف برای مردم اجرای زنده داشتند و حتی برایان می، یکی از اعضای گروه موسیقی «کویین»، به صورت آنلاین به مردم آموزش موسیقی دادند.