سیدحسین رسولی

این سال‌ها مجموعه تئاترشهر افت و خیزهای فراوانی داشته است ولی نمی‌توان از نظر دور داشت که این مجموعه در گذشته به عنوان قلب تپنده تئاتر ایران  شناخته می‌شد ولی امروز به گونه‌ای دیگر درآمده است. جالب است که بسیاری از اجراهای این مکان از سطح پایینی برخوردار هستند و حتی برخی از اجراهای با کیفیت این تماشاخانه با استقبال پایین تماشاگرن مواجه می‌شود. ویکتوریا الکساندر در کتاب «جامعه‌شناسی هنرها» بیان می‌کند که هنر آن چیزی است که مردم بگویند هنر است. هنر با جامعه ارتباط  تنگاتنگ دارد و از عوامل گوناگونی تاثیر می‌پذیرد. اقتصاد یکی از مهم‌ترین عواملی است که بر هنر تاثیر می‌گذارد. اقتصاد در طول تاریخ بر ابعاد مختلف هنر همچون فرم و محتوا تاثیر گذاشته است. باید این پرسش را بیان کرد که اقتصاد چه تاثیری بر تئاترشهر گذاشته است و مردم و هنرمندان این تماشاخانه را چگونه می‌بینند؟ چند روز پیش به دیدن قطب‌الدین صادقی رفتم تا گفت‌وگویی با این هنرمند با سابقه و تاثیرگذار تئاتر داشته باشم. یکی از سوال‌هایم درباره تئاترشهر بود و ایشان هم پاسخ دادند: «تئاتر شهر اهمیت خود را از دست داده و تمرکزش هم از بین رفته است. به نظرم، این مکان تا ۱۰ سال پیش موتور خلاقیت تئاتر ایران بود چون کارهایی که در تئاترشهر اجرا می‌شد الهام‌بخش گروه‌های تئاتری ایران بود. تاثیر و مرکزیت تئاترشهر از بین رفته است. فکر می‌کنم دلیل این اتفاق هم این است که تئاترشهر به سوی فکر تجاری رفت. شما وقتی به سوی هنر تجاری می‌روید و هنر را از انتقاد و اندیشه خالی می‌کنید این مسائل رخ می‌دهد». تجاری‌سازی تئاترشهر، بزرگ‌ترین مشکل این تماشاخانه از نظر اقتصادی است. حتی چند سال پیش خبرهایی به گوش رسید که کارگردانانی با دادن پول در این سالن اجرا می‌روند. گاهی شاهد اجراهای برگزیده استانی و شهرهای دیگر در این تماشاخانه هستیم که کیفیت بسیار پایینی دارند و اصلا معلوم نیست چرا این آثار برگزیده شده‌اند؟ و حالا که برگزیده شده‌اند چرا باید در تئاترشهر اجرا بروند؟ چند روز پیش حامد اصغرزاده، مترجم و کارگردان تئاتر را دیدم که می‌گفت چند سالی می‌شود به تئاترشهر نمی‌رود چون اجراهای آنجا به شدت محافظه‌کارانه و اخته است و انگار سانسور در این سالن رنگ دیگری دارد. فقط عامل اقتصاد نیست که تاثیرگذار است بلکه جهان سیاسی نیز این کار را انجام می‌دهد. موسسه‌ها و نهادهای سنتی یا نهادهای مدنی (انجمن‌های ادبی و هنری) بسیار بر چگونگی توسعه هنر و تحولات یک هنر تاثیر می‌گذارند. اتفاق‌های سیاسی چند دهه گذشته باعث نزول بیشتر تئاترشهر شده است. دولت‌ها تلاش می‌کنند تا دست به مهندسی فرهنگی به نفع خود بزنند. اگر به کتاب‌های فلسفه هنر نظری بیندازید با نظریه‌ای به نام نظریه نهادی هنر روبه‌رو می‌شوید. جرج دیکی، فیلسوف آمریکایی برای اولین بار این نظریه را در دهه ۱۹۶۰ مطرح کرد. نایجل وار برتون در کتاب «پرسش از هنر» در این رابطه می‌نویسد: «آنچه نظریه نهادی بر آن تاکید می‌ورزد نه نمود اثر هنری بلکه بیش‌تر «زمینه» (context) آن است: این که خالق اثر و کسانی که اثر را در معرض نمایش می‌گذارند و درمی‌یابند و ارج می‌شناسند چه تلقی‌ای از آن دارند.» ما باید بپرسیم که مدیران و تصمیم‌گیران دولتی چه تلقی‌ای از تئاتر دارند؟ آیا تلقی آنان درست بوده است؟ آرتور دانتو، دیگر نظریه‌پرداز نهادی هنر نیز اعتقاد دارد نظریه است که از چیزی اثر هنری می‌سازد نه عنصری دیدنی در آن: «فهم چیزی به عنوان هنر مستلزم وجود چیزی است که چشم نمی‌تواند آن را ببیند». مدیران و مسوولان هنری با نظریه‌ها و مهندسی فرهنگی خود باعث تجاری‌شدن هنر در سال‌های گذشته شده‌اند و به تبع آن مجموعه‌هایی چون تئاترشهر دچار بحران شدند. 

سالن سنگلج سیاست‌های فرهنگی خود را حفظ کرده است و همچنان در خدمت متن‌های ایرانی است ولی تئاترشهر دیگر سیاست و هویت مشخصی ندارد. این مجموعه میزبان اجراهای مناسبتی و سفارشی ویژه‌ای هم شده است که نشان از بی‌هویتی و بی‌سیاستی و نداشتن برنامه‌ریزی مشخص است

بوطیقای سیاست‌های غلط 

مجموعه تئاتر شهر در گزارشی که اخیرا منتشر کرده است بیان می‌کند که در 9 ماه نخست سال جاری میزبان 42 اثر نمایشی بوده است که بالغ بر 70 هزار نفر از این آثار دیدن کرده‌اند. بر مبنای این گزارش از میان 42 اثر اجرا شده، 33 اثر بر مبنای متن‌های نمایشنامه‌نویسان ایرانی روی صحنه رفته است و تنها 9 اثر از نمایشنامه‌نویسان غربی فرصت اجرا شدن در تئاتر شهر را به دست آورده‌اند که نشان از سهم بالای نویسندگان ایرانی و اهمیت متن‌های نمایشی ملی برای مجموعه تئاترشهر دارد. متاسفانه باید تاکید کنیم که اجراهای با کیفیت در این سالن نمایشی ناچیز بوده‌اند مثلا اجراهایی چون «لانچر۵» و «فرشته تاریخ» توانستند نظر مخاطبان را جلب کنند که کارگردانان هر دو هم خود پیگیر اجرا در این سالن بودند نه اینکه از آنان دعوت به عمل آید یا مجموعه تهیه‌کننده آنان باشد یا سفارش کار را به آنان داده باشند. مجموعه تئاترشهر باید رویه خود را تغییر بدهد و در تولید و حمایت از کارگردانان توانا تلاش کند و جلوی اجراهای سفارشی و زد و بندی را بگیرد. این مجموعه اگر می‌خواهد دوباره اعتبار و برند خود را به دست بیاورد باید تقلید از سالن‌های تجاری و غیر دولتی را هم کنار بگذارد و اجازه اجرای تنها یک کار در هر سالن خود را بدهد. نکته بسیار مثبت در این مجموعه برگزاری نشست‌های پژوهشی است زیرا که از آغاز سال جاری این مکان میزبان 27 نشست و رویداد تخصصی تئاتری و جلسات نقد و بررسی نمایش‌ها بوده است. جالب است که بیش از ۴۸ سال از عمر مجموعه تئاتر شهر می‌گذرد زیرا این مجموعه در سال ۱۳۴۶ توسط مهندس علی سردار افخمی طراحی شد و ساخت آن پنج سال به طول انجامید. تئاترشهر در روز شنبه، هفتم بهمن ۱۳۵۱، با روی صحنه رفتن نمایش «باغ آلبالو» نوشته آنتون چخوف و به کارگردانی آربی اوانسیان و با بازی داریوش فرهنگ، سوسن تسلیمی، مهدی هاشمی، فهیمه راستکار و پرویز پورحسینی به عنوان مدرن‌ترین سالن تئاتر تهران افتتاح شد. این سالن به طور ویژه در اختیار کارگردانانی بود که به تئاتر مدرن غربی و متن‌های غربی می‌پرداختند زیرا که سالن سنگلج هم بود که به طور خاص به متن‌های ایران توجه داشت. سالن سنگلج سیاست‌های فرهنگی خود را حفظ کرده است و همچنان در خدمت متن‌های ایرانی است ولی تئاترشهر دیگر سیاست و هویت مشخصی ندارد. این مجموعه میزبان اجراهای مناسبتی و سفارشی ویژه‌ای هم شده است که نشان از بی‌هویتی و بی‌سیاستی و نداشتن برنامه‌ریزی مشخص است. بزرگ‌ترین مشکل مکان‌های فرهنگی ما عدم سیاست روشن است؛ حتی مشخص نیست چه چیزهایی ملاک کیفیت در این مکان‌ها هستند؛ یعنی اصلا قوانین مشخصی وجود ندارد. 

یادم می‌آید وقتی بهرام بیضایی در تئاترشهر اجرا داشت سه روز متوالی به آن مکان رفتم ولی بلیت گیر نیاوردم و آخرش هم ناراحت به خانه باز ‌گشتم. آن دوران چه زود تمام شد! این وضعیت خطرناک است و شاید به زودی قلب تئاتر ایران بایستد

تماشاگر رهایی‌یافته

ژاک رانسیر در نوشتاری با عنوان «تماشاگر رهایی‌یافته» به بحث تئاتر و تماشاگر پرداخته است و بر همین مبنا می‌گوید: «نقدهای متعددی را که به تئاتر در سرتاسر تاریخ آن وارد شده است عملا می‌توان در یک فرمول پایه خلاصه کرد. من این فرمول را پارادوکس تماشاگر می‌خوانم، پارادوکسی که احتمالا بسیار بنیادی‌تر از پارادوکس مشهور بازیگر (نظریه دنی دیدرو) است. آن را به سادگی می‌توان این گونه صورت‌بندی کرد: بدون تماشاگر تئاتری وجود نخواهد داشت (حتی اگر یک تماشاگر، آن هم پنهان، وجود داشته باشد، مانند تماشاگر اجرای خیالی نمایشنامه پسر حرامزده دیدرو که خود بهانه‌‌ای شد برای نگارش رساله موافضات او) اما به زعم منتقدان تئاتر، تماشاگر بودن به دو دلیل بد است. اول به این دلیل که دیدن، مقابل دانستن است: تماشاگر در حالتی از جهل در برابر نمودی نشانده می‌شود که از فرایند تولید آن و نیز از واقعیتی که پنهان می‌کند ناآگاه است. دوم این‌که، دیدن مقابل عمل است: تماشاگر بر جای خود ساکن و منفعل می‌ماند. تماشاگر بودن به معنای جدا شدن از هم توانایی دانستن است و هم قدرت عمل». طبق گفته‌های رانسیر باید به تماشاگر تئاتر فکر کرد و آن را تحلیل کرد تا معنایی درست از آن به دست آورد. آیا تئاترشهر به تماشاگر خود فکر می‌کند؟ آیا بنا بر نشست‌هایی که برگزار می‌کند سعی در شناخت مخاطبان خود دارد یا اینکه چنین پژوهش‌هایی برای آنان مهم نیست؟ حالا که بحث تجاری‌سازی و تئاترگیشه‌ای مهم شده است آیا مدیران به فروش بیشتر فکر می‌کنند؟ آیا این سالن در تلاش است سیاست‌گذاری درستی درباره کیفیت اجراهایش اعمال کند و آن را به شکل قانون در بیاورد تا تماشاگر هم راحت انتخاب کند؟ متاسفانه در وضعیتی به سر می‌بریم که مدیران و مسوولان تئاتری آنچنان دست‌شان باز نیست و نمی‌توانند سلایق و دانش خود را به منصه ظهور برسانند. باید این وضعیت بلاتکلیفی هرچه زودتر برطرف شود و جایگاه تئاترشهر به حالت گذشته بازگردد. یادم می‌آید وقتی بهرام بیضایی در تئاترشهر اجرا داشت سه روز متوالی به آن مکان رفتم ولی بلیت گیر نیاوردم و آخرش هم ناراحت به خانه باز‌گشتم. آن دوران چه زود تمام شد! این وضعیت خطرناک است و شاید به زودی قلب تئاتر ایران بایستد.