صبح روز جمعه 13 دی ماه 1398 ایران با خبری تلخ و تکان‌دهنده بیدار شد. بهت و ناباوری که از همان نخستین ساعات جامعه را فراگرفته بود خیلی زود و پس از تایید مقامات رسمی به عزایی عمومی و غمی جانکاه تبدیل شد. شهادت سردار بزرگ ایرانی به سرعت در صدر خبرها قرار گرفت و جهان نگرانی خود از اتفاقات متعاقب آن را بروز داد. صفحات اجتماعی به سرعت با مطالبی در خصوص او پر شدند. تمام تمرکز به سوی شهادت سردار قاسم سلیمانی، خشم از این رخداد و تاثیرات آن در معادلات بین‌المللی و منطقه‌ای معطوف شد.  

اما آنچه بیش از همه توجه‌ها را به خود جلب می‌کرد، شدت علاقه مردمی از هر طیف و سلیقه و دسته سیاسی به سردار بود. ابراز علاقه و احترام همه قشرها و دسته‌ها به سردار تا جایی شدت گرفت که تعجب دوستان و دشمنان را در پی داشت. 

هر کدام از صفحات اجتماعی را که باز می‌کردید از توییتر تا تلگرام، فیسبوک و اینستاگرام بیش از 90 درصد پست‌ها و مطالب مربوط به این رخداد بزرگ بود. موج ابراز احساسات آنقدر عظیم و سنگین بود که مدیران اینستاگرام را وادار به واکنش کرد. خیلی زود اینستاگرام هر پستی را که در مورد سردار قاسم سلیمانی و شهادتش بود را پاک می‌کرد چرا که خود را پیرو قوانین ایالات متحده آمریکا در خصوص تحریم‌ها می‌دانست. اما این روش نتوانست جلو موج عظیم مردمی را بگیرد. مردم هرکدام راهی می‌یافتند تا نظر خود را در خصوص این ماجرا به گوش همه برسانند.

شهادتی که همه را به هم نزدیک کرد

همه می‌دانستند شهادت یکی از سرداران بزرگ سپاه، کسی که آمریکاییان او را در حد وزیر دفاع کشور می‌دانستند، کسی که جلوی دیو آدمخوار داعش را گرفته بود بسیار مورد توجه قرار خواهد گرفت اما شاید آنچه محاسبه نکرده و در نظر نگرفته بودند موج همگرایی عجیبی بود که به برکت شهادت یک بزرگ مرد در جامعه ایرانی راه افتاد. جامعه‌ای که در سال‌های اخیر تحت شدیدترین تحریم‌ها قرار داشت با مشکلات بسیار جدی معیشتی، سیاسی و اجتماعی دست و پنجه نرم می‌کرد و به ویژه پس از حوادث آبان ماه به نظر می‌رسید چند دستگی عمیقی در حال شکل‌گیری در جامعه ایرانی است. اما شهادت سردار بزرگ همانند زندگی و مبارزه خالصانه‌اش برکتی عظیم به همراه داشت. شهادت سردار  سلیمانی به دست دشمن دیرینه کشور اتحاد ایرانی را به رخ جهانیان کشید و نشان داد با تمام اختلافات و مشکلات داخلی مردم این کهن مرز و بوم در برابر دشمن خارجی همه در یک جبهه قرار دارند و اجازه تعدی به هیچ بیگانه‌ای را نمی‌دهند و چنین شد که هشتگ انتقام سخت خیلی زود ترند جهانی شد.

تصویر کاریزماتیک سردار سلیمانی با آن نگاه ویژه و متفاوتش که سال‌ها لرزه بر دل دشمن انداخته بود تمام صفحات را پر کردند. سردار سلیمانی سردار دل‌ها، قهرمان کشور شهادتت مبارک، انتقام سخت، آقا فقط فرمان بده، مرد عشق، سردار شجاع، نسل ما افتخار می‌کند که در زمانه حاج قاسم سلیمانی زیسته است، «گرگ‌ها خوب بدانند در ایل غریب/ گر پدر مرد تفنگ پدری هست هنوز/گرچه یاران همگی بار سفر بربستند/ توی گهواره چوبی پسری هست هنوز»، بسم‌الله قاصم الجبارین، مدافع وطن و.....

هرکس به هر زبان و هر عقیده‌ای سعی داشت این فاجعه بزرگ را تسلیت گفته و همراهی خود را در این عزای عمومی اعلام کند. اما خیلی زود پس از گذشته موج شوک اولیه رنگ و بوی صفحات تغییر کرد. کم کم مردم با تکیه بر گفته رهبر خود خواستار انتقامی سخت بودند و هرکس از گوشه‌ای اعلام می‌کرد آماده جانبازی برای وطن و قهرمانان وطن است.

موج ابراز احساسات کاربران ایرانی نسبت به ترور سردار قاسم سلیمانی و شهادتش بود آنقدر عظیم و سنگین بود که مدیران اینستاگرام را وادار به واکنش کرد. خیلی زود اینستاگرام هر پستی در این مورد را پاک می‌کرد، چرا که خود را پیرو قوانین آمریکا در خصوص تحریم‌ها می‌دانست

بخش دیگری از صفحات مجازی هم اختصاص یافت به تحلیل شرایط پس از سردار سلیمانی. حتی آمریکاییان هم که به شکل مستقیم مسئولیت این ترور وحشیانه را برعهده گرفته بودند می‌دانستند که از تیر انتقام ملت ایران و همپیمانان مسلمان منطقه در امان نخواهند بود. تا جایی که دولت آمریکا دستور تخلیه اتباع خود از عراق و منطقه را صادر کرد و ترامپ که خود دستور ترور را صادر کرده بود با صدایی لرزان از مقامات ایرانی خواست در حد اتفاقی که رخداده انتقام بگیرند. 

سندروم استکهلم   

همچنان که قابل‌پیش‌بینی بود، تمام آنچه در صفحات مجازی در حال رخ نمودن بود در راستای احساسات عمومی مردم ایران نبود. چه در داخل و چه در خارج کشور منتقدان حاکمیت و دشمنان مردم بودند که از این اتفاق ابراز خرسندی می‌کردند چرا که می‌اندیشیدند، حذف فیزیکی یکی از سنگین‌ترین وزنه‌های امنیتی کشور یعنی از دست رفتن توازن امنیتی و شاید نزدیک شدن زمانی که به آرزوی دیرینه‌شان یعنی نابودی و شکست ایران برسند. آنها که حوادث آبان ماه دلگرمشان کرده بود و از خاطر برده بودند ایرانیان هرگز اجازه نمی‌دهند اختلافات خانگی به فرصتی برای دشمن خارجی تبدیل شود، از موج سنگین عزایی که در رثای سردار بزرگ به راه افتاده بود، شوکه شدند. آنها باید به شکلی این شکست سهمگین را توجیه می‌کردند. باید به گونه‌ای خود را راضی می‌کردند که آنچه می‌بینند واقعیت نیست و حتما توضیحی فراتر از آنچه به نظر می‌رسد، دارد. پس تئوری سندروم استکهلم را هشتک کردند. یعنی کسانی که اینچنین در غم از دست رفتن سردار سلیمانی به عزا نشسته‌اند و بسیاری از آنها تا دیروز منتقد دولت و بسیاری از اتفاقات درون جامعه بودند، همانند گروگان‌هایی هستند که به گروگان‌گیر خود علاقمند شده‌اند تا جایی که از او دفاع و حمایت می‌کنند. 

شهادت سردار  سلیمانی نشان داد با تمام اختلافات و مشکلات داخلی مردم این مرز و بوم در برابر دشمن خارجی همه در یک جبهه قرار دارند و اجازه تعدی به هیچ بیگانه‌ای را نمی‌دهند و چنین شد که هشتگ انتقام سخت خیلی زود ترند جهانی شد

هرچند متفکران جامعه خیلی زود به آنها یادآوری کردند شاید باید از زاویه‌ای دیگر به این رخداد نگریست. آنها هم معتقد بودند می‌توان سایه سندروم استکهلم را در این واقعه بزرگ دید، اما از زاویه‌ای دیگر. عزاداران شهید بزرگ باور داشتند آنان که تصور می‌کنند آمریکا ناجیشان است فراموش‌کارانی هستند که کودتای 28 مرداد و سقوط دولت مردمی مصدق، فروش سلاح به عراق در جنگ با ایران، ساقط کردن ایرباس، تحریم‌های شدید اقتصادی و تمام جنایت‌های این ابرقدرت علیه مردم ایران را فراموش کرده‌اند و به خاطر ندارند که نزدیک به یک قرن است که آمریکا این کشور را به روش‌های مختلف به گروگان گرفته است و حالا منتظرند تا گروگانگیر در نقش ناجی حاضر شود.