علی ربیعی

توسعه سیاسی و نسبت آن با توسعه اقتصادی و تقدم و تاخر آن با سایر ابعاد توسعه از مسائل قابل توجه در این امر و نسبت آن با «ثبات سیاسی» است. در مقابل مفهوم ثبات سیاسی مفهوم «بی‌سامانی سیاسی» برای تبیین نارسایی‌هایی در این فرآیند به کار برده می‌شود.

 بی‌سامانی سیاسی، پدیده‌ای با آثار گسترده بوده که در مورد موضوعاتی مانند نارسایی در شکل‌گیری دولت« ملت، نامشخص بودن رابطه ملت» دولت، چگونگی گردش نخبگان و شکل‌گیری ساخت قدرت، چگونگی مشارکت مردم و... بحث می‌کند.

من این روزها یک بُعد از  بی‌سامانی سیاسی را کاملا در کشور احساس می‌کنم. وقتی در جامعه فعالیت سیاسی به درستی هدف‌گذاری نشده باشد؛ منافع ملی، موضوعی مبهم شده و چندگانگی‌های متعدد مفهومی در برداشت از منافع ملی را پدید می‌آورد. به‌گونه‌ای که کنشگران سیاسی در ساخت قدرت و حتی کنشگران ساخت قدرت با کنشگران سیاسی در جامعه برداشت مشترکی از منافع ملی ندارند.

حالت مبهم‌تر، زمانی است که ساخت قدرت با عموم جامعه در خصوص منافع ملی از  درک مشترک برخوردار نباشند. بدین‌سان دوگانگی‌های متعددی مانند دوگانگی در ساخت قدرت (این دوگانگی می‌تواند بین قوای مختلف و یا نهادها باشد)، ساخت قدرت با نخبگان سیاسی و همچنین دوگانگی ساخت قدرت با کلیت جامعه شکل می‌گیرد. در تعمیم این دوگانگی‌ها به جامعه، شاهد دوگانگی در میان فعالان سیاسی- اجتماعی و حتی عموم مردم در مورد برداشت از منافع ملی خواهیم بود. این روزها وقتی بحث اشغال اوکراین توسط روسیه در فضای سیاسی کشور مطرح می‌شود، این عدم درک مشترک از منافع ملی و غلبه نزاع‌های سیاست داخلی بر منافع ملی به خوبی قابل رویت است. به طور بی‌سابقه‌ای، گروهی نزدیک به یک جریان سیاسی معین، حمله روسیه و اشغال اوکراین را بی قید و شرط موجه می‌دانند و در سوی دیگر، کسانی با خط سیاسی متفاوت، در دفاع از موضع اوکراین، این اشغال و حمله را محکوم می‌کنند. هرچند که وجود اختلاف نظر پیرامون موضوعات مختلف در یک جامعه سیاسی و به ویژه در بین جناح‌ها و احزاب غیرطبیعی نیست؛ اما نگرانی از اینکه این صف‌بندی غالب در کنار منازعات بین‌المللی بیشتر متاثر رهیافت‌های جناحی و بدون دانش کافی اما تاثیرگذار بر منافع و وحدت ملی باشد، موضوع دیگری است.  من در این یادداشت قصد ندارم آنچه که در موضوع اوکراین در افکار عمومی ایرانیان رخ داد را تحلیل کنم. دیدگاه خود در این خصوص را در توئیتی در روز اول حمله روسیه، نوشتم. موضوع من در این یادداشت مسئله‌ی گم‌شدن و نزاع بر سر منافع ملی ناشی از بی‌سامانی سیاسی است. این شکاف مفهومی با این شدت، برای هیچ نظام سیاسی و جامعه‌ای قابل قبول  نیست و این بدترین حالت برای یک جامعه است که به طور گسترده‌ای در مفاهیم اولیه سیاست خارجی و منافع ملی اختلاف و جدال در سیاست داخلی بر درک و بیان  مشترک از منافع ملی غلبه داشته باشد.

شاهد مثال دیگر این بی‌سامانی سیاسی در دو سال گذشته موضوع برجام و توافق با «پنج به علاوه یک»  است. سپهر سیاسی ایران در این سال‌ها در موضوع برجام، شاهد نزاع در دو سر طیف از حرام و کفر بودن و خیانت به اسلام و کشور تا ضرورتی اجتناب‌پذیر و خدمت به ایران بوده است. امروز با جابه‌جایی دولت‌ها معلوم شد این دیدگاه‌ها بیشتر مصرف سیاست و رقابت داخلی داشته تا مبنایی انقلابی و عقلایی و منافع گروهی و سیاسی بیش از هر چیز در آن ملحوظ بوده است. البته چون این توافق مسیری بخردانه و به نفع منافع ملی است، از این اتفاق فارغ از اینکه توسط کدام دولت صورت گیرد، باید  استقبال و حمایت شود.  

در تمام کشورهایی که احزاب قدرتمند با هم رقابت دارند، حداقل، در مورد منافع ملی شاهد اختلافات بسیار جزئی و تغییرات اندک در سیاست‌ها هستیم. این‌گونه اختلافات عمیق در خصوص منافع ملی در دیدگاه‌های داخلی ایران امروز به نظر من پدیده‌ای قابل‌تامل است. گذشته از ریشه‌ها و راه‌حل‌های پایدارتر در رفع این نقیصه، حداقل در کوتاه مدت به نظر می‌رسد، عمیق شدن بر مفهوم «جهاد تبیین» که از سوی مقام معظم رهبری توصیه شده از جانب نهادهای متصدی امر در موارد مربوط به منافع ملی، بیش از قبل ضرورت دارد. به این منظور انتظار می‌رود که رسانه ملی از گفتگوی اجتماعی با مشارکت همه دیدگاه‌ها، افراد و جریان‌های سیاسی پیرامون مسائل مرتبط با منافع ملی استقبال کند و اجازه دهد که عموم مردم و کنشگران مدنی با علم کافی و لازم، ضمن شنیدن و قضاوت دیدگاه‌های رقیب، به دانشی سالم و بی‌طرفانه دست بیابند و از این طریق راهی به درک سیاست‌های رسمی کشور در همین رابطه پیدا کنند. رویه‌ای که تاکنون شاهد بودیم، بیشتر شبیه به یک فعالیت سیاسی یک‌طرفه بوده و همین امر موجب عدم تاثیر شده است.

از آن مهم‌تر، این مسئولیت نهادهای دولتی از جمله وزارت امور خارجه در سیاست‌های مربوط به خود در موضوعات مهم دیپلماسی نیز هست که رسالت خود را در تحقق «جهاد تبیین»  انجام دهد و ضمن صرف زمان بیشتر برای تبیین مواضع، اطمینان حاصل کند که نظر مخالفان را شنیده و در صورت اقتضا در نظر گرفته‌ است. در عصری که مردم به واسطه شبکه‌های اجتماعی و افزایش آگاهی سیاسی بیش از هر زمان دیگری از اوضاع داخلی و خارجی مطلع‌اند، در هیچ عرصه‌ای اعم از سیاست خارجی نمی‌توان سیاستی را بدون جلب‌نظر شهروندانی که دانستن را حق خود می‌دانند، با موفقیت به نتیجه رساند. گام برداشتن هرچه سریعتر در این مسیر، می‌تواند ابتدایی‌ترین اقدام موثر در فقدان سامان سیاسی مناسب و اثربخش و پایه‌ریزی گفتگوی جامع ملی به عنوان ضرورت جامعه امروز ما باشد.