حال و روز شادی و نشاطِ جمعی در سرزمین ما به زبان شفیعی کدکنی وصفی چنین دارد: «طفلی به نامِ شادی دیری‌ست گم شده‌ست، با چشم‌های روشنِ برّاق، با گیسویی بلند، به بالای آرزو، هر کس ازو نشانی دارد، ما را کُنَد خبر، این هم نشانِ ما: یک‌سو، خلیج‌فارس سویِ دگر، خزر»؛ اما این گم گشتگی حاصل چیست؟

خبرآنلاین در این مورد با عباس نعیمی جورشری، مدیر گروه جامعه‌شناسیِ حقوق انجمن جامعه‌شناسی ایران، گفت‌وگو کرده است.

محورهایی از این گفت‌وگو به شرح زیر است.

نشاط اجتماعی محصول ساختارهای عادلانه، آزادی فرهنگی و امنیت روانی است، وقتی این سه مورد آسیب ببینند حتی بهترین برنامه‌های فرهنگی هم بی‌اثر می‌شوند. با این نگاه در ایران امروز به نظرم هفت کمبود برای نشاط مردم وجود دارد.

یک، اعتماد اجتماعی و نهادی، این مهم‌ترین عامل است، نهادهای مدنی تضعیف شده‌اند و احساس امنیت وجودی کاهش یافته است. 

دو، آزادی فرهنگی و سبک زندگی، نشاط اجتماعی همانا امکان زیستن سبک زندگی دلخواه بدون ترس از کنترل و مداخله است، اما در ایران موسیقی، پوشش، جشن، تئاتر، اجتماع دائماً در معرض حساسیت‌زایی قرار دارد و گاهی سبک زندگی موضوع امنیتی می‌شود، بنابراین احساس آزادی تجربه به شدت پایین است.

سه، امنیت اقتصادی و چشم‌انداز به آینده. هیچ جامعه‌ای در آینده مبهم نمی‌تواند شاد باشد و ما در ایران نوسان اقتصادی شدید، تورم مزمن، ناامنی شغلی بالا، مهاجرت اجباری نخبگان، افق آینده نامعلوم داریم، همه این‌ها خستگی امید ایجاد می‌کند.

چهار، گفت‌وگوی اجتماعی و میدان‌های عمومی. نشاط اجتماعی اساساً در فضاهای عمومی امن آزاد و شلوغ شکل می‌گیرد. در ایران تجمعات فرهنگی معمولاً مجوز نمی‌گیرند یا به دشواری مجوز می‌گیرند. شهرها در ایران فاقد میدان‌های عمومی باز و شاد هستند، بنابراین ما شاهد سیاست‌زدگی فضای شهری هستیم.

پنج، عدالت اجتماعی و نبود تجربه عمیق تبعیض است؛ درحالی‌که در ایران برعکس است. تجربه بی‌عدالتی یکی از قوی‌ترین عوامل افسردگی اجتماعی است، ما در ایران فاصله طبقاتی واضح داریم، ناکارآمدی و فساد اداری به دفعات دیده می‌شود، تبعیض قومیتی و جنسیتی داریم و همه این‌ها باعث می‌شود بخش مهمی از جامعه احساس کند بی‌صدا است.

شش، آرامش و پایداری روانی جمعی؛ اما برعکس در جامعه ایران ما با فشارهای روانی پشت‌سرهم مواجه هستیم، مانند کرونا، تورم، بحران‌های سیاسی، بحران محیط زیستی، همه این‌ها جامعه را در حالت تنش دائمی قرار داده است.

هفت، وجود نهادهای میانجی مانند احزاب و انجمن‌ها. این نهادها فشارهای اجتماعی را تخلیه می‌کنند و با ایجاد کنش جمعی مثبت اعتماد می‌سازند، اما در ایران این کارکردها بلاتکلیف مانده اند. در یک جمع بندی، جایی که نهادهای میانجی ضعیف باشند نشاط اجتماعی فرو می‌پاشد.

شادی دستوری حکومت‌ها 

نتیجه معکوس دارد

«نشاط اجتماعی از جنس احساس امنیت، رضایت، امید و آزادی است، درحالی‌که بخشنامه از جنس اجبار و کنترل است، این دو منطق باهم تضاد دارند. در مطالعاتِ تطبیقی حکومت‌ها، تمام تلاش آنها برای شادی دستوری معمولا دو نتیجه داشته، یکی شادی نمایشی و دیگری اثر معکوس.»

نشاط اجتماعی به شدت امر طبقاتی است و از نظر چگونگی تجربه و امکان تحقق، در سه طبقه فرودست، متوسط و فرادست تفاوت‌های ساختاری وجود دارد؛ این تفاوت‌ها فقط در سطح شادی نیست، بلکه در ماهیت شادی، امکان و ابعاد تجربه، ابزارها، معانی و حتی در محدودیت‌ها قابل مشاهده است.

نشاط اجتماعی در این طبقه معمولاً جمعی، خیابانی، ارزان و کوتاه مدت است. در واقع با نوعی شادیِ آنی، رهایی‌بخش و کم هزینه مواجه هستیم که بیشتر برای فرار لحظه‌ای است. فرار از فشارهای اقتصادی. در این طبقه سرمایه فرهنگی و اقتصادی معدود است و تنوع تجربه‌ را کاهش می‌دهد، همچنین امنیت شغلی و روانی پایین هم در این طبقه سبب شادی ناپایدار و شکننده می‌شود. مثل شادی‌های خیابانی، موسیقی‌های بلند در پارک‌ها و خیابان‌ها، فوتبال، جشن‌های محلی، دورهمی‌های کوچک خانوادگی، یا حضور در فضاهای شهری که رایگان هستند.

بی‌ثباتی اقتصادی، حاشیه‌نشینی و نبودن فضاهای امن، تبعیض ساختاری و انگ اجتماعی جزو محدویت‌های این طبقه برای نشاط اجتماعی هستند. در این طبقه نشاط بیشتر فشار زدایی است تا پرورش امید جمعی، نشاط برای این طبقه ابزار است نه نماد منزلت، در واقع نشاط ابزاری برای کاهش فشار است، درحالی‌که نشاط قرار است سبب پرورش امید جمعی شود.

نشاط در طبقه متوسط ابزاری برای فاصله گرفتن از فشارهای سیاسی اجتماعی است

نشاط در طبقه متوسط معنای فرهنگی، هویتی و نمادین دارد، یعنی این طبقه از ورزش کردن، هنر، کنسرت، کافه، کتاب‌فروشی، تئاتر، سالن سینما، سفرهای داخلی تغذیه می‌کند، بنابراین نشاط در این طبقه ابزار ساخت هویت و فاصله گرفتن از فشارهای سیاسی اجتماعی است. ضمن این‌که در این گروه فعالیت‌های داوطلبانه هم جزو مصداق‌های نشاط‌ساز است. همچنین فضای مجازی هم به عنوان حوزه عمومی سبک زندگی مطرح می‌شود. موانع نشاط در این طبقه فرسایش سرمایه اجتماعی یا بی‌اعتمادی به نهادها است، وقتی می‌گویم بی‌اعتمادی به نهادها منظورم سیاست‌زدگی شدید است، در کنار آن فشارهای اقتصادی هم باعث کوچک شدن طبقه متوسط شده است.

نشاط طبقه متوسط دو گانه است یعنی هم امر فرهنگی است و هم امر سیاسی، وقتی فضاهای فرهنگی محدود و سیاست‌زده می‌شود نشاط طبقه متوسط به سرعت به ناخشنودی و اعتراض تبدیل می‌شود، اتفاقا همین طبقه است که بیشترین شکاف میان انتظارات و واقعیات را تجربه می‌کند.

نشاط در طبقه فرادست قطع نمی‌شود

نشاط اجتماعی در طبقه فرادست ویژگی خصوصی دارد، ممتاز، پرهزینه و البته انحصاری است، بنابراین بیشتر بر منزلت و جایگاه استوار است، به‌همین خاطر نشاط در خدمت بازتولید و حفظ این طبقه و قدرت طبقاتی آن است. نشاط در این طبقه قطع نمی‌شود و فقط انتقال مکان پیدا می‌کند. سفرهای خارجی، باشگاه‌های خصوصی، مهمانی‌های بسته، فضاهای فرهنگی و ورزشی وی‌آی‌پی (VIP) یا خصوصی، رویدادهای هنری خاص. محدودیت نشاط در این طبقه نیز همان محدودیت‌های عمومی است که خیلی اندک روی نشاط این طبقه تاثیر دارد. بنابراین نشاط در طبقه فرادست وابسته به شبکه‌های بسته و سرمایه اقتصادی است، پایدار است اما عمومی نیست، نکته اینکه نشاط این طبقه اثر اجتماعی 

کمتری دارد.

طبقه متوسط نماد نشاط در جامعه است

در گزارش‌های رسمی هم وقتی از کاهش نشاط اجتماعی صحبت می‌شود معمولاً اشاره‌شان به طبقه متوسط است چراکه این طبقه مهم‌ترین موتور فرهنگی و نمادین نشاط در جامعه است. در واقع حکومت‌ها ساختارِ فرصت‌های جمعی را فراهم می‌کنند، نشاط اجتماعی نتیجه فرصت‌هایی است که حکومت‌ها آن را فراهم یا محدود می‌کنند، به‌تعبیر هابرماس عرصه عمومی قلب فعالیت‌های فرهنگی جامعه است و  در این عرصه حکومت‌ها ایفای نقش دارند. آنها یا تولید فضای امن می‌کنند یا آن را محدود می‌کنند.

منظور از فضای امن نیز پارک‌ها، سالن‌های فرهنگی، جشنواره، مراکز هنری، منظورم خیابان امن و میدان‌ها شهر است. در کنار ایجاد فضای امن نقش دیگر حکومت ایجاد تنوع است، فرهنگ زمانی شاداب می‌شود که در فضای عمومی امکان تنوع سلیقه وجود داشته باشد، اگر فضای عمومی سیاسی و امنیتی شود حضور مردم در عرصه عمومی و به‌دنبال آن نشاط اجتماعی کم می‌شود. بنابراین حکومت‌ها از طریق سیاست فرهنگی می‌توانند شادی را بازتولید یا سرکوب کنند.

حکومت‌ها می‌توانند با رواداری 

نشاط ایجاد کنند، نشاط به‌طور طبیعی متکثر است

در بازه‌های زمانی متفاوت چند الگو را تجربه کرده است، از الگوی نظارتی تا مهندسی فرهنگی. ناگفته نماند فضا در بازه‌هایی به‌سمت سیاست سرکوب فرهنگی تمایل پیدا کرد، اما بیشتر الگوی مهندسی فرهنگی در دهه‌های گذشته رواج داشته است، یعنی تعریف کردن شادی و به آن جهت‌دهی رسمی دادن. در کنار این الگوها دولت‌ها روایت‌سازی هم می‌کنند و بر نشاط اجتماعی اثر می‌گذارند.

حکومت‌ها رسانه، آموزش رسمی و سیاست تبلیغاتی منظم دارند، با این توانایی‌ها می‌توانند روایت امید یا ناامیدی بسازند. همچنین حکومت‌ها می‌توانند با رواداری نشاط ایجاد کنند، نشاط به‌طور طبیعی متکثر است، یعنی جوانان، طبقه متوسط، اقلیت‌ها، مذهبی‌ها، روشنفکران، اقشار سنتی، اقشار شبه مدرن و مدرن، همه‌ی این‌ها روش‌های متفاوتی برای شادی دارند اگر حکومت فقط بخشی از این سلیقه‌ها را بپذیرد پیامد آن قطب‌بندی اجتماعی است، در واقع نشاط اجتماعی قطب‌بندی می‌شود، بنابراین مهندسی فرهنگی نشاطِ شکننده ایجاد می‌کند. نکته مهم دیگر اینکه حکومت‌ها با تامین امنیت اقتصادی می‌توانند سبب‌ساز و بازتولیدکننده شادی و نشاط شوند، اساساً بدون رفاه شادی اجتماعی بنای محکم ندارد.

 وقتی درباره نقش حکومت در شادی و نشاط حرف می‌زنیم نمی‌توانیم درباره مدیریت شهری حرف نزنیم، اگر مدیریت شهری کارآمد باشد رویدادهای شهری جاری و روان برگزار می‌شود، دیگر این‌که احساس می‌شود فضای عمومی زنده است، تنش‌های اجتماعی مدیریت می‌شود و فضای فرهنگی محل نزاع نمی‌شود.

با بخشنامه و دستور نمی‌شود

 نشاط اجتماعی تولید کرد 

- با بخشنامه و دستور نمی‌شود نشاط اجتماعی تولید کرد شاید در نهایت بشود یک مراسم شاد برگزار کرد درحالی‌که نشاط اجتماعی به‌مثابه یک پدیده ساختاری از مسیر فرمان اداری نمی‌گذرد. نشاط اجتماعی از جنس احساس امنیت و رضایت است، از جنس امید و آزادی است، درحالی‌که بخشنامه از جنس اجبار و کنترل است، این دو منطق باهم تضاد دارند. در مطالعات تطبیقی حکومت‌ها، تمام تلاش آنها برای شادی دستوری معمولا دو نتیجه داشته، یکی شادی نمایشی و دیگری اثر معکوس.