فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی 

«خاموشی» اثری قابل تامل است که ساعت‌ها می‌توان در مورد سکوت‌های معنادار، گاها بغض‌ها و خشم‌های صامت، نگاه‌های معنادار، و فریاد‌های خفته‌ آن صحبت کرد. داستان حکایت از افسری آلمانی دارد که گویی آمده تا زوج جوان خانه‌ سرد و بی‌روح را یا به تعبیری بهتر یک ملتی را از خواب بیدار کند. سکوت و سردی آنچنان خانه را دربرگرفته که در لحظاتی کوتاه از نمایش، خانم خانه با آن نگاه سرد و یخ زده و بیروحش بالاخره مقابل ابراز علاقه و عشق افسر آلمانی کوتاه می‌آید و لبخندی محو بر لبان غمزدهاش نقش می‌بندد و با نگاهی معنادار افسر نازی را بدرقه می‌کند. در طول صحنه نمایش حرف‌ها و فریاد‌های افسر آنقدر تاثیرگذار است که حتی سکوت و نگاه‌های غضبآلود، پر از خشم، نفرت و ناراحتی آقای خانه را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد.

مساله‌ای که بیش از هرچیز دیگری در این داستان شاهد آن هستیم «سکوت» است که بیانگر شکست دادن و پیروزی بر افسر جنگ می‌باشد. دو عنصر قدرتمند داستان سکوت و مقاومت است؛ جوی حاکم است که فضایی برای اعتراض وجود ندارد و تنها سکوت به عنوان ابزاری برای زنده ماندن و ادامه زندگی استفاده می‌شود. نمایش صحنه‌ای را به تصویر می‌کشد که زوج جوان برای مقابله با تجاوز یک افسر آلمانی اِشغالگر به خانه خود و حتی به خصوصی‌ترین حریم زندگی خویش باید از سلاح سکوت استفاده کنند.

بطور کلی صرف‌نظر از جایگاهی که نمایشنامه «خاموشی» دارد که آلمان‌ها، فرانسه را اشغال کرده و فرانسوی‌ها براحتی تسلیم آنان شدند و نازی‌ها بعد از قدرت نمایی‌ها و رژه در فرانسه، میخواهند بقبولانند که به جای ویران کردن فرانسه، بهتر است تفکرات خود را ترویج دهند؛ حکومتی دست نشانده را در آنجا بوجود آورند و بایکدیگر روابط متحدانه‌ای را در پیش گیرند. در همین‌راستا در هر خانه فرانسوی یک افسر آلمانی می‌گمارند تا به‌این طریق فرهنگ نازیسم ترویج پیدا کند. میتوان گفت در این نمایش، رابطه‌ آدم‌ها با یکدیگر از نقطه نظرهای مختلف مورد بررسی قرار گرفته است؛ روابطی مشاهده می‌شود که میزبانان برای بیان اعتراضات خود نسبت به اِشغال خانه و کشورشان، راهی جز سکوت و خاموشی ندارند. در‌نهایت «سکوت» همین نیروی به ظاهر ضعیف است، که در پایان نمایش نیز دلیل اصلی تسلیم شدن افسر آلمانی محسوب می‌شود تا در‌نهایت کشمکش را به نفع زوج جوان به پایان برساند.

باتوجه به تمامی موارد ذکر شده «سکوت» موهبتی است از جانب خداوند، که انسان‌های امروزی تا حدود زیادی از آن محروم مانده‌اند و ناتوان از لذت بردن این هدیه الهی هستند. سکوت، فضایی امن را بوجود می‌آورد تا آدمی به بررسی و بازخوانی افکار و اندیشه هایش بپردازد، و از همه مهمتر وسیله‌ای مهم برای کنترل کردار و رفتار آدمی محسوب می‌شود. در عالم روانشناسی درست است که سکوت ریشه در افکار پریشان و ناهنجار دارد و پاسخی است در برابر اضطراب و ناملایمات زندگی که نوعی بیماری به حساب می‌آید؛ اما بیان این نکته نیز ضرورت دارد که سکوت کردن می‌تواند اکتسابی باشد، یعنی آدمی می‌توانند یاد بگیرد در چه مواقعی سکوت اختیار کند و در چه زمان‌هایی ساکت نماند؛ در اینصورت میتوان گفت سکوت یک نوع وسیله گریز از مسایل ناراحت کننده و اضطراب‌‌زا محسوب نمی‌شود.

بطور عمومی سکوت و تنهایی باهم می‌آیند و نتیجه آن برقرار نکردن ارتباط و همدلی با دیگران است؛ دقیقا همان لحظه‌ای است که سکوت کردن راهکار خوبی محسوب نمی‌شود و در یک جو خانوادگی برای زوجین می‌تواند بسیار آسیب‌زا تلقی شود. شاید مساله‌ای که امروزه اکثر زوجین با آن روبرو هستند، همین مسکوت گذاشتن موضوعات و حرف نزدن درباره آنها می‌باشد که ناشی از ناتوانی زوجین در به کاربردن مهارت‌های ارتباطی است. در این حالت زوجین در مقابل یکدیگر سکوت پیشه می‌کنند، عواطفشان را سرکوب می‌کنند و در حالتی از بی‌توجهی نسبت به یکدیگر زندگی را می‌گذرانند و نتیجه آن بالطبع سبب بروز مشکلات عمده‌ای در زندگی زناشویی می‌شود. سکوت طولانی مدت به «طلاق عاطفی» منجر می‌شود و زوجین را به مرحله‌ای سوق می‌دهد که از یافتن راهی برای حل مشکلاتشان عاجز هستند و قادر به برقراری ارتباط سالمی با یکدیگر نیستند.