بازی در صحنه بازیگری روزگار

آنی-مده‌آ، زنی است که از روزگار دبیرستان و پس از فارغ‌التحصیلی، آرزو داشت و تلاش می‌کرد بازیگر تئاتر شود. او دختر با استعدادی بود که توانسته بود هنرش را در نمایش‌های دبیرستانی نشان دهد. او مدتی هم در کلاس‌های بازیگری شرکت کرده بود. اما آنی، یک دختر و تنها فرزند خانواده بود. و این یعنی محکوم به دو چیز بود؛ اول: حفظ ثروت خانواده و دوم: ازدواج برای حفظ ثروت خانواده.

آذر فخری، روزنامه‌نگار

نمایش:  مده‌آی سن مدار

نویسنده:  آنکا ویسده

مترجمان: مهدی بجستانی

 احمد ساعتچیان

طراح و کارگردان: بورژین عبدالرزاقی

بازیگران:  الیکا عبدالرزاقی، احمد ساعتچیان، مهدی بجستانی

وضعیت:  در حال اجرا

«مده‌آی سن‌مدار»، تلفیقی است هوشمندانه از سه نمایش بسیار مشهور «مده‌آ، اثر اورپید»، «آنتیگونه، اثر سوفکل»، و «خانه عروسک، اثر ایبسن». «آنکا ویسده» نویسنده فرانسوی این نمایش، با گرد هم آوردن عناصر هسته‎ای و پی‎رنگ این هر سه اثر، با درهم آمیختن این عناصر و درنهایت به روز کردن آن، جامه‎ای نو به قامت آمال و آرزوهای فروخفته زنان پوشانده است. 

مده‎آی سن‎مدار، آنی ( با بازی الیکا رزاقی)، ساکن شهر سن‎مدار در فرانسه است که دقیقا به یک دلیل اساسی نتوانسته است به آمال و آرزوهای خود برسد: زن بودن. 

و چه موجودی در روی زمین، ناگریزتر از «زن» است که به واسطه فیزیولوژی که خود آن ‎را انتخاب نکرده است، ناچار است تابع شرایط و قوانینی باشد که از بیرون برای او وضع و بر او القا می‌شود؟

آنی-مده‌آ، زنی است که از روزگار دبیرستان و پس از فارغ‌التحصیلی آرزو داشت و تلاش می‌کرد بازیگر تئاتر شود. او دختر بااستعدادی بود که توانسته بود هنرش را در نمایش‌های دبیرستانی نشان دهد. او مدتی هم در کلاس‌های بازیگری شرکت کرده بود. اما آنی، یک دختر و تنها فرزند خانواده بود. و این یعنی آنی محکوم به دو چیز بود؛ اول: حفظ ثروت خانواده و دوم: ازدواج برای حفظ ثروت خانواده. چون خانواده این گمان و تصور عام را داشت که او به‌عنوان یک دختر ناتوان از حفظ و به کار انداختن و گسترش این ثروت است و باید حتما در کنار او مردی باشد که بتواند این دم و دستگاه را بچرخاند و نگذارد ثروت خانواده بر باد رود. پس آنی، تا دبیرستان را تمام کرد، به اجبار و انتخاب والدینش، با مردی ازدواج کرد که هیچ علاقه‌ای به او نداشت. و البته آن مرد نیز علاقه‌ای به او نداشت و فقط به دنبال ثروت آنی بود. اما آنی، به‌عنوان یک زن، خود نیز با باورهای جامعه در باره زن، کنار آمده و آن ‌را پذیرفته بود. او هیچ تصوری از طور دیگری بودن و به گونه‌ای دیگری رفتارکردن نداشت. پس آنی، اداره ثروت خانواده را که شامل هتل و رستوران و تاکستان بود، به شوهر سپرد، خودش پیشبند یک کدبانو را بست و به رتق‎وفتق امور خانواده پرداخت؛ کاری که بیست سال، با وسواس و عشق و علاقه به آن مشغول شد و بچه‌ها را بزرگ کرد و دست به سینه در خدمت شوهر ماند بی‌آن که یک دم، آرزوی خودش را که بازیگری بود، از یاد ببرد. او هر روز با این رویا بیدار می‌شد و هر شب با این رویا به خواب می‌رفت. آنی حتی تلاش می‌کند برنامه‌ای برای اجرای نمایش در مدرسه فرزندانش بگذارد چون معتقد است هنر و آموزش آن برای دانش‌آموزان لازم است و این نهایت حرکتی است که در طول این بیست سال درجهت آرزوی خود انجام می‌دهد.

آنی درمی‌یابد که این همه سال، برای خود نزیسته است و از روی فرصت‌هایی که به خودش تعلق داشته، پریده و آن‌ها را رها کرده است. اما خیانت دومینیک و نیز برنامه نمایش مدرسه دو فرزندش، او را از این کابوس بیست ساله، بیدار می‌کند

ما به روزمرگی‌های‌مان عادت می‌کنیم و با محدودیت‌های‌مان کنار می‌آییم، اما روزگار بازی‌های خودش را دارد. و همین بازیگری روزگار است که آنی را در دل ماجرای خودش قرار می‌دهد؛ ماجرایی که در طی آن، باید از پوسته بیست ساله‌ای که در آن فرورفته است بیرون بیاید و آن پیشبند کدبانوگری را دربیاورد. 

دومینیک (با بازی مهدی بجستانی)، به آنی خیانت می‌کند و رابطه‌ای پنهانی با زنی دیگر دارد. زنی که هر روز با او در هتلی که به آنی تعلق دارد، ملاقات می‌کند. شوهر آن زن هم که متوجه خیانت همسر خود شده است، با گرفتن یک وکیل رد پای این خیانت را می‌گیرد و به خانه آنی می‌رسد. او ناگهان از پنجره وارد می‌شود، و آنی را از واقعه‌ای که بین شوهر او و زن مرد در جریان است خبردار می‌کند. اما برخلاف انتظار ما، آنی عکس‌العمل خاصی نشان نمی‌دهد. آنی، از خیانت شوهرش شگفت‌زده و حتی ناراحت نمی‌شود! اما حضور این مرد در خانه آنی، او را به دوران جوانی‌اش و به آرزوی بازیگری‌اش می‌برد. فلیکس (با بازی احمد ساعتچیان)، مرد خیانت دیده‌ای است که این گونه وارد زندگی آنی می‌شود و برای آنی تداعی‌گر استاد بازیگری است که در جوانی داشته...

چه رویاهایی که می‌آیند!

آنی و فلیکس، زمان ملاقات همدیگر را با زمان ملاقات شوهر و زن خیانتکار، هماهنگ می‌کنند و در این فرصت، نمایش آنتیگونه را، که زمانی آنی آن ‌را با استاد خود تمرین می‌کرد بازآفرینی می‌کنند. آن شور و هیجانی که آنی، در گوشه و پستوهای ذهنش پنهان کرده، بیدار می‌شوند و آنی جانی دوباره می‌گیرد. چنان جانی که درنهایت تصمیم می‌گیرد در عبور از دهه سوم زندگی‌اش؛ حالا که بچه‌ها بزرگ شده‌اند، و هتل و رستوران و تاکستان طبق روال عادی خود توسط شوهرش گردانده می‌شوند، برود دنبال آن رویای گمشده.  با این‌که فلیکس فقط و فقط در رویای آنی حضور دارد و آنی، در فرصت‌های تنهایی‌اش در خانه، با رویای فلیکس آنتیگونه را تمرین می‌کند؛ شوهر خیانت‌پیشه، به رفتارهای عجیب آنی مشکوک می‌شود و احساس می‌کند آنی به او خیانت می‌کند. و البته از جهتی احساس خیانت در این‌جا، درست معنا می‌دهد: آنی، به‌عنوان یک زن، دیگر فقط و فقط به خانواده فکر نمی‌کند. او فقط در خدمت فرزندان و شوهر خود نیست. این روزها حواسش جای دیگری است که نباید باشد. درنهایت راز آنی افشا می‌شود. دومینیک، مچ آنی را در لباس آنتیگونه می‌گیرد و این آغاز جداسری است!

مده‌آ-آنی، ترجیح می‌دهد داشته‌هایش را در برابر جهانی که به او خیانت می‌کند، قربانی کند تا به آن چه آرزوی داشتنش را دارد برسد. آن‌چه او می‌خواهد داشته باشد، چیزهایی هستند که مده‌آ-آنی را منحصر به‌فرد و به انسان بودنش و نه یک جنس از گونه‌اش، نزدیک‌تر می‌کند

 بازگشت به آینده!

آنی درمی‌یابد که این‌همه سال برای خود نزیسته است. زندگی‌اش در جایی متوقف شده و او از روی فرصت‌هایی که به خودش تعلق داشته، پریده و آن‌ها را رها کرده است. اما خیانت دومینیک و نیز برنامه نمایش مدرسه دو فرزندش، او را از این کابوس بیست ساله، بیدار می‌کند. آنی می‌خواهد، با تمام وجود می‌خواهد که به رویای خود بازگردد و آن را عملی کند. او می‌خواهد پی بازیگری را بگیرد.

اما برخورد دومینیک، چنان خصمانه است که آنی ناچار می‌شود در برابر او بایستد. در برابر مردی که برای آزادی خود، برای هر طوربودن خودش قرار نیست هیچ هزینه‌ای بپردازد، اما آنی به‌عنوان یک زن، باید برای آزادی و تحقق رویاهایش در بستر استعدادهای ذاتی‌اش، متحمل هزینه شود؛ شاید شوهرش و حتی فرزندانش او را نخواهند و طردش کنند؛ چرا که می‌خواهد خودش باشد: 18 سال برای پدر و مادرم زندگی کردم، 20 سال برای شوهر و بچه‌هام. از این به بعد می‌خوام برای خودم زندگی کنم.

آن چه آنی می‌آموزد

آنی، در تقابل با والدین و درنهایت همسرش می‌آموزد که نباید به همه شرایطی که دیگران در زندگی برای او تعیین می‌کنند تن بدهد و عادت کند. در این مورد، در مورد تن دادن به شرایط و عادت‌ها، مرد و زن نداریم.

 اصلا این تصور را به ذهن خود راه ندهید که «مده‌آی سن مدار» یک اثر فمینیستی است؛ ما با نمایشی مواجهیم که دغدغه‌ای جهانشمول دارد. هم‌چنان که دومینیک هم در اوج عصبانیتش اعتراف می‌کند که او هم روزگاری آرزو داشته فضانورد شود.

حالا، آنی باید برود. هم‌چنان که مده‌آ-آنی، در برابر جهانی که به او خیانت می‌کند، ترجیح می‌دهد داشته‌هایش را قربانی کند تا به آن چه آرزوی داشتنش را دارد برسد. داشته‌هایش، آن چیزهایی هستند که جامعه و سنت‌ها و عرف‌هایش به او داده‌اند، اما آن‌چه او می‌خواهد داشته باشد، چیزهایی هستند که مده‌آ-آنی را منحصر به‌فرد و به انسان بودنش و نه یک جنس از گونه‌اش، نزدیک‌تر می‌کند. 

آنی، مده‌آیی است که درنهایت پشم زرین- ثروت و میراثش را- به جیسون-دومینیک حریص- وامی‌‌گذارد و به دنبال هویت راستین خود می‌رود.