گروه حوادث: زن رمال وقتی دید لقمه چربی پیش رویش است دسیسه زنانه‌ای طراحی کرد تا خود را بانوی عمارت مردی ثروتمند کند. زن و شوهری پولدار که احساس می‌کردند به همدیگر سرد شده اند خود را به خرافات دوست خانوادگی شان سپردند و سرنوشت تلخی برای خود  رقم زدند.

حسرت مادری

ملیحه و ناصر دخترخاله و پسرخاله بودند آنها هیچگاه از بچگی سختی  نکشیده و همیشه هر چه می خواستند داشتند از خاندانی ثروتمند که سعی داشتند ازدواج هایشان فامیلی باشد و غریبه چه زن باشد و چه مرد را وارد فامیل خود نمی کردند.

اما این دختر و پسر همدیگر را واقعا دوست داشتند و همین کافی بود تا با هم ازدواج کنند.

ازدواج آنها یکی از مجلل ترین جشن‌ها را درپی داشت و همه آرزوی چنین عشقی را داشتند ملیحه و ناصر با هم به ماه عسل دور اروپا رفتند آنها آرزوهای زیادی داشتند اما زندگی روی خوشی به این زن و شوهر نشان نداد.

پنج سال از روز عروسی شان می‌گذشت دیگر صدای همه در فامیل درآمده بود ملیحه و ناصر تحت فشار بودند شاید به روی هم نمی آوردند اما در خفا هرکدام نگران بودند و ملیحه آرزوی مادر بودن را همیشه با اشک‌هایش پنهان می کرد.

اما ناصر خیلی به هم ریخته بود او آنقدر کنایه شنید و مادرش هر روز نسل شان را نابود شده خوانده بود که دیگر نمی دانست ملیحه را دوست داشته باشد یا فقط زیر یک سقف با او سر کند.

سردی زندگی

ملیحه و ناصر دیگر با هم حرف هم نمی زدند آنها خیلی سر شده بودند نه میهمانی می رفتند و نه با هم سفر می‌کردند حتی مراسم فامیلی هم با حضور آنها نبود دیگر همه می دانستند ملیحه و ناصر مسیر طلاق را پشت سر می گذارند اما آنها خودشان قصدی برای این کار نداشتند و عجیب تر اینکه هیچ کدام جرات رفتن به دکتر را نداشتند تا مشخص شود ایراد ناباروری از کدام یک است؟!

راه نجات

ناصر خودش را با کار و تجارت سرگرم کرده بود و ملیحه سرگرم خرید و مرتب به آرایشگاه های زنانه می رفت تا اینکه در همین رفت و آمدها زنی جوان که ناخن هایش را ترمیم می کرد با او طرح دوستی صمیمی ریخت و پای درددلش نشست.

سولماز وقتی حرف های دل ملیحه را شنید پیشنهاد عجیبی داد او گفت که یک زن رمال را می شناسد که با جن ها دوست است و می تواند مشکل ملیحه را با همین اجنه حل کند.

سولماز گفت که خودش بارها دیده نسرین خانم باعث شده زن نازا هم مادر شود و جن هایش خیلی آرام و متین هستند.

ملیحه از سولماز شنید برای این کار حتما باید با ناصر نزد نسرین خانم برود چرا که تنهایی نمی تواند مشکل را حل کند.

لبخند های فراموش شده!

وقتی ملیحه از آرایشگاه خارج شد نمی دانست ماجرا را چگونه به شوهرش بگوید تا الان با اودرباره چنین کاری که خیلی ها خرافی می دانستند حرفی نزده بود و نمی دانست چه عکس العملی خواهد دید؟!

باید دل به دریا می زد آن شب خیلی مهربانانه نزد ناصر رفت مدت ها می شد جز سلام و احوالپرسی و کمی مسائل درباره مخارج زندگی یا ... حرفی با هم نزده بودند اما ملیحه می خواست شوهرش را راضی کند.

وقتی ناصر را در جریان گذاشت ناگهان شوکه شد شوهرش با خوشرویی پذیرفت و این نشان می‌داد خیلی تحت فشار است و همان شب قرار گذاشتند تا در اولین فرصت نزد زن رمال بروند و فقط ناصر گفت از جن می‌ترسد و نسرین خانم باید قول بدهد هیچ جنی حتی مهربان نزد او نروند.

نسخه عجیب

ملیحه و ناصر با همراهی سولماز به خانه نسرین خانم رفتند این زن وقتی ماجرای آنها را شنید قول داد از جن ها کمک بگیرد تا نازایی ملیحه از بین برود.

یک هفته بعد زن و شوهر نزد زن رمال رفتند و وقتی نسخه عجیب نسرین را شنیدند شوکه شدند و ملیحه با عصبانیت خانه نسرین خانم را ترک کرد.ناصر هم دنبالش رفت آنها دو روز فقط فکر می کردند تا اینکه ملیحه با گریه پذیرفت اجازه بدهد تا نسخه زن رمال برایشان پیچیده شود.

نسرین خانم بعد از بار نخستی که ملیحه و ناصر را دیده بود فرصت خواست تا اجنه را مامور بررسی اوضاع کند و وقتی زن و شوهر درمانده بازگشتند ادعای عجیبی کرد او گفت که جن هایش اعلام کرده اند ملیحه می تواند مادر شود اما ناصر نابارور است و درواقع ایراد از ناصر است و باید یک کار عجیبی انجام دهند.

ناصر باید با نسرین خانم که جن‌های زیادی دارد ازدواج رسمی کند حتی مهریه به تعداد 110 سکه برایش درنطر بگیرد سه ماه زندگی کند و بعد طلاقش بدهد بدون اینکه مهریه ای بپردازد بعد از آن با کمک جن ها ایراد ناصر حل می شود و او با ملیحه می تواند زندگی خوبی داشته باشد.

سه ماه بعد

ناصر با زن رمال ازدواج کرد او در هفته باید سه روز آخر را در خانه ای که برای نسرین خانم اجاره کرده بود و در یک ساختمان مجلل هم بود می ماند و بعد نزد همسر اصلی اش می رفت.این ازدواج کاملا پنهانی بود و کسی در فامیل نمی دانست ملیحه ثانیه شماری می کرد تا سه ماه تمام شود شب هایی که شوهرش نبود مثل دیوانه ها می شد.

چند روزی مانده بود تا سه ماه تمام شود که ناصر از زن رمال حرف هایی شنید که نمی دانست خوشحال شود یا ناراحت؟!

نسرین آن روز جواب آزمایش خون را به شوهرش نشان داد که مشخص می‌کرد او باردار است و پدر بچه اش کسی جز ناصر نیست!

زن اصلی کیست؟!

نسرین به ناصر گفت که جن ها برای آخرین بار به ملاقات او آمده اند و گفته اند او زن اصلی ناصر است و با بچه خوشبخت خواهند شد.

نسرین ادامه داد که چون باردار شده است همه جن ها او را تنها گذاشته اند و او حالا یک زن بدون قدرت بوده و می‌توانند با هم زندگی کنند.

زن رمال باز خودش را مثبت نشان داد و گفت که می توانند همراه با ملیحه زندگی کنند و او حتی برای بچه شان مادری کند.

طلاق

هفته پیش زنی شیک پوش با چشمانی گریان به دادگاه خانواده ونک تهران رفت و خواستار طلاق از شوهرش شد.

ملیحه گفت:یک زن رمال ما را فریب داد او با کمک زن دیگری که درجریان زندگی من بود توانست فریبمان بدهد و حالا هوویم شده است.

زن آشفته گفت:من نازا هستم البته وقتی پیش زن رمال رفتم نمی‌دانستم چون جرات آزمایش را نداشتم می‌خواستم همیشه امیدوار باشم اما نسرین ادعا کرد جن هایش گفته اند شوهرم نابارور است و او باید با خود زن رمال ازدواج سه ماهه داشته باشد تا جن‌ها درمانش کنند.

ملیحه ادامه داد: من ساده لوح نمی‌دانستم ثروت شوهرم زن رمال را به وسوسه انداخته تا بعد یک شکست در زندگی هوس زندگی ایده آل داشته باشد او با همین بهانه وارد زندگیم شد حالا باردار است خودم اجازه ازدواج دوم را دادم و حالا شوهرم با وجود فشارهای فامیل بخاطر بچه نمی تواند نسرین را طلاق بدهد خاله ام هم نوه دوست دارد اما در ظاهر از من حمایت می کند پس می مانم من که طلاق می خواهم اما ناصر باز در رویاهایش می گوید من را دوست دارد درحالیکه می دانم به نسرین علاقه مند است من خودم وضع مالی خوبی دارم و بدون یک ریال مهریه می خواهم طلاق بگیرم.

زن گریان گفت: می توانستم شکایت کنم به جرم کلاهبرداری اما او باردار است و بچه اش عضو فامیل ما می شود و بهترین کار طلاق من از ناصر است.

بنابه این گزارش؛ قاضی دادگاه خانواده دستور داد تا شوهر ملیحه احضار شود تا روند قضایی پرونده اجرایی شود.

این گزارش حاکیست، چون ازدواج دوم با اجازه زن اول آن هم محضری صورت گرفته ناصر مجرم نیست و می‌تواند طلاق ندهد و هیچ دلیلی ندارد دادگاه او را وادار به طلاق کند و در اینگونه موارد پرونده  ها به مشاوران تحویل می شود تا بهترین تصمیم گرفته شود