محمدحسن خدایی

تئاتر همیشه رابطه‌ای غیرقابل انکار با دموکراسی داشته. از غار افلاطون تا جهان پسامدرن کنونی، هنرهای نمایشی با عرصه‌های سیاست تعیّن یافته و اغلب اوقات منتقد وضعیت موجود بوده است. درواقع سنت‌های نمایشی در قلمروی خاورمیانه‌ای آن، حتی بیش از جهان غرب، ذیل نظم سیاسی معنا و مفهوم یافته و می‌توان ردپای دولت‌ها را در شکل‌گیری اجراهای تئاتری یا به محاق بردن آن، به وضوح مشاهده کرد. بنابراین برای صورتبندی تئاتر در جغرافیایی چون کشور ایران، همیشه باید گوشه‌چشمی داشت به خصلت خاورمیانه‌ای این نهاد اجتماعی و از یاد نبرد که فهم هستی‌شناسی این روزهای تئاتر، اگر که مدام با جهان غرب سنجیده شود، سترون است و غیرانضمامی. تنها کافی است به انبوه تحلیل‌هایی نظر کرد که در این وضعیت همه‌گیری ویروس نوپدید در مطبوعات و فضای مجازی انتشار یافت و به شکل اعجاب‌آوری، کلّیت تئاتر اینجا و اکنون ما را با پیشرفته‌ترین کشورهای جهان به قیاس نشست. پس در غیاب این مسئله‌ی مهم که تئاتر هر کشوری ارتباط مستقیم و معناداری با سطح توسعه‌یافتگی‌اش‌ دارد، می‌توان به انبوه گلایه‌های پیدا و پنهان اهالی تئاتر اشاره کرد که مأمن و ملجأ را از برای عبور از بحران، همانا غربِ توسعه‌یافته می‌دانستند. نام بردن از کمپانی‌های باسابقه‌ی تئاتری، به رخ کشیدن مناسبات اقتصادی و اداری‌ به سامان‌شان، و قیاس کردن‌های همیشگی، اشارتی است به همین رویکرد مبتنی بر «از نگاه غربی» کسانی که در فضای تئاتر مشغول هستند و حال در مواجهه با ویروس کرونا، از نبود سازوکاری گلایه دارند که به مانند کشورهای توسعه‌یافته در وضعیت اسفناک کنونی مداخله کند و بحران هر دم فزاینده را کنترل کند. دریغا که خاورمیانه راه خویش می‌رود و فرآیند توسعه‌ی فراگیر را چندان تجربه نمی‌کند. در این همه‌گیری بیماری و پس‌روی‌های اقتصادی، حال چه انتظاری می‌توان داشت در بهبود معیشت اهالی تئاتر، وقتی‌که کادر بهداشت و درمان کشورها در مضیقه و سختی روزگار می‌گذرانند.

تئاتر و دموکراسی همزاد یکدیگر هستند. قبل از اینکه بتوان رابطه‌ی این دو را در این منطقه بررسی کرد، می‌توان از ایده‌ی دموکراسی گفت. ایده‌ای که قرار بود از طریق مداخله‌ی غرب انسان طراز نوین خلق و مردمانی دموکراتیک به جهان عرضه کند.   تیموتی میچل در کتاب بسیار روشنگر دموکراسی کربنی: نفت و قدرت سیاسی در جهان امروز به این نکته اشاره دارد که چگونه استخراج نفت، ثروت مازادی از صادرات این محصول استراتژیک برای دولت‌های خاورمیانه پدید آورد که شوربختانه به دموکراسی منتهی نشد و در ادامه و با کاهش تولید و صادرات نفت، به مرور درآمد این کشورها کاهش یافت تا شاهد بروز جنگ، جنبش‌های سیاسی ناکام و شورش‌های نان باشیم. نفت برای خاورمیانه، رفاه و تباهی توامان به ارمغان آورد. اینکه سرمایه‌داری نئولیبرال برای کنترل منابع انرژی، سال‌هاست در این منطقه مداخله می‌کند و تامین امنیت انرژی جهان را وظیفه‌ی ذاتی خود می‌داند، نشان از رابطه‌ی ژانوسی بورژوازی جهانی با کشورهای توسعه‌نیافته‌ی خاورمیانه دارد. حمله‌ی آمریکا در سال ۲۰۰۳ به عراق، کمابیش ذیل همین دکترین معنا می‌یافت. قرار بود دموکراسی در ایده‌های بسته‌بندی شده، از طریق نیروی نظامی به عراق صادر شود تا مردمان مفلوک این دیار بلا‌زده، طعم خوش آزادی غربی را بچشند و نمونه‌ای مثال‌زدنی برای دیگر کشورهای یاغی منطقه باشند. هستند کارشناسان سیاسی که معتقدند سیاست‌های دموکراتیک اساساً در همه‌جا یکسان و شامل مجموعه‌ای از روش‌ها و اشکال سیاسی است که باید در هر نمونه‌ی موفق دموکراسی‌سازی به این یا آن شکل بازتولید شود. تو گویی دموکراسی فقط می‌تواند رونوشت خودش باشد. این همان ایده‌ای است که امریکا در قبال حمله به عراق و ساختن یک رژیم سیاسی دموکراتیک بیان می‌کرد. تیموتی میچل توضیح می‌دهد که «یک ایده چیزی است که در جاهای مختلف تا اندازه‌ای یکسان باشد. یعنی می‌توان از بستری به بستر دیگر تکرار شود، خود را از تاریخ، شرایط و ترتیبات مادی محلی رها سازد و به یک انتزاع و مفهوم تبدیل شود. هر کارشناس دموکراسی باید دموکراسی را به یک انتزاع تبدیل کند، چیزی که به آسانی از جایی به جای دیگر در چمدان خود حمل کند، یا آن را به صورت پاورپوینت از روسیه تا کامبوج، و از نیجریه تا عراق ارائه کند و کارکرد آن را به مردم نشان دهد...اگر دموکراسی نوعی ایده باشد، پس کشورها با کاشتن این ایده در ذهن مردم دموکرات می‌شوند.»

اما به راستی که عراق بعد از صدام چندان توفیق دموکرات شدن نیافت. شروع جنگ داخلی میان قومیت‌ها و پدیدار شدن نیروهای رادیکال قانون‌گریز، منطقه را به آشوبی هراسناک کشاند. نمونه‌ی عراق نشان می‌دهد که فرآیند دموکراتیک‌شدن اگر که درون‌زا نباشید چندان عاقبت خوشی نخواهد داشت.

حال می‌توان جغرافیای خاورمیانه‌ای تئاتر را در نسبت با این وضعیت نظام‌های سیاسی منطقه بار دیگر به نظاره نشست. بی‌شک در هاویه‌ای که خاورمیانه در آن روزگار می‌گذراند، نمی‌توان به راحتی تئاتری تولید کرد که مسئله‌اش تنها پرداختن به امور هستی‌شناختی  و زندگی روزمره باشد و بی‌ارتباط با آشوبناکی منطقه. حتی اقبال به ملودرام‌هایی که فی‌المثل در سالن‌های تئاتری شهر تهران به اجرا رفت و هدفی بجز سرگرمی و کسب سود نداشت را می‌توان نوعی واکنش دفاعی دانست در مقابله با هجوم اخبار بد. با آنکه کردوکار هنر نمایش، فاصله‌گرفتن از نظم هر روزه و پیشنهاد جهانی تازه، اما آشناست، گاه اجراهایی که گروه‌های تئاتری بر صحنه آوردند، توان این فاصله‌گیری را چندان نیافت و حتی غریب‌ترین اجراها هم نسبت مستقیمی پیدا کرد با وضعیت اقتصادی و سیاسی جامعه. فی‌المثل هزینه‌های سرسام‌آور تولید و در نتیجه سوق پیدا کردن گروه‌های تئاتری به سمت ارزان‌ و موقتی‌‌سازی اجراهای تئاتر نتیجه‌ی این فشار اقتصادی بود. اجراهایی گاه چنان شتاب‌زده که حتی عوامل اجرایی هم تا آخرین روزهای بر صحنه رفتن، نمی‌دانستند چه هدفی دارند از این اجرا و قرار است در آینده چه کنند. با آنکه بودند تئاترهایی با تلاش برای حفظ حداقل استاندارد لازم، اما در نهایت فضای کلی تولید تئاتر، گرفتار تعجیل شد و کم‌دقتی. نوعی جن‌زدگی که به هر حال نمی‌توانست به این شکل و شمایل ادامه یابد و در نهایت ویروس کرونا وقفه‌ای در این مسیر ایجاد کرد. البته که شاید تا مدت‌ها و بعد از پایان یافتن بحران کنونی، ضرورت اجراهایی این‌چنین پاسخِ درخوری نیابد، اما به هر حال اقبال مخاطبان به این قبیل آثار، نشان از مولفه‌هایی جامعه‌شناختی در این زمینه دارد. مخاطبانی که امکان تهیه‌ی بلیت داشتند و علاقه‌مند بودند آن تصویری را از خویش بر صحنه ببینند که یادآور آمال و آرزوهای سرکوب‌شده‌‌شان باشد. رفتارشناسی مخاطبان می‌تواند به فهم آن دوره‌ی تاریخی کمک شایانی برساند. اینکه چه اجراهایی قدر دیدند و کدام‌ها به فراموشی سپرده شدند، باید مد نظر منتقدان، گروه‌های اجرایی و فعالان حوزه‌ی عمومی باشد. حال که اغلب سالن‌های غیردولتی زیر بار هزینه‌های کمرشکن، عطای تئاتر را به لقایش بخشیدند، می‌توان به انتظار اجراهای تازه با مخاطبان تازه نشست. به نظر می‌آید مناسبات تازه‌ای در راه باشد چراکه هزینه‌های تولید دیگر مثل سابق، معقول نمی‌نماید و امر تولید، در یک بحران دامنه‌دار درگیر خواهد بود. البته گشایش‌های اقتصادی و رفع تحریم‌های یک‌جانبه‌ی امریکا می‌تواند به رونق دوباره‌ی تئاتر یاری رساند، اما همچنان چشم‌انداز روشنی در این زمینه مشاهده نمی‌شود.

  در نهایت می‌توان بار دیگر به رابطه‌ی تئاتر و خاورمیانه از این منظر به تامل نشست که درواقع در این وضعیت تازه، دورنمای مخاطبان در تماشای تئاتر چه خواهد بود. به هر حال نمی‌توان به تمامی خاورمیانه‌ای بود و غرب و تئاترش را کنار گذاشت، اما این نکته را هم نباید فراموش کرد که برای جهانی شدن در ابتدا باید محلی بود و هویت خویش را به درستی شناخت. حتی غرب هم با نگاه خیره‌اش، دوست دارد با تئاتری روبرو شود که اصالت دارد و تلاش نکرده شبیه او باشد. خاورمیانه نشان داده که مستعد جنگ‌های طولانی و صلح‌‌های کوتاه مدت است، بنابراین تئاتر خاورمیانه در کنار سرگرمی‌سازی و کسب منزلت و سود، وظیفه دارد نسبت به وضعیت تاریخی مردمان این جغرافیا، رسالت فراموش شده‌اش را بار دیگر مرور کند. جایی که مردمان فقیر و در محاصره‌ی غزه و شیخ‌نشینان متمول سعودی را آرمان مشترکی همچون آزادسازی فلسطین به یکدیگر پیوند می‌زند. اما کیست که نداند آنان از دو نوع فلسطین صحبت می‌کنند. تئاتر خاورمیانه باید همین تضادها را عیان کند.