سیدمحمد میرزامحمدزاده

سیاست‌های خاورمیانه‌ای آمریکا که در زمان اوباما رو به تغییر گذاشته بود، حالا به مسیر سنتی خود بازگشته است، ترامپ و به‌ویژه دستیارانش، در حال اعمال فشار بر قدرت‌های منطقه هستند؛ این سیاست نشأت گرفته از واهمه همیشگی آمریکا از چندقطبی شدن جهان است؛ اما این روند نمی‌تواند ابدی باشد. قدرت‌ها حالا با دوران پس از جنگ جهانی دوم متفاوت هستند، روسیه، ایران و ترکیه هرکدام سیاست‌های خود را دنبال می‌کنند. دیگر این آمریکا نیست که برای منطقه به‌تنهایی تعیین تکلیف می‌کند، حالا متحدان آمریکا نیز در یک دسته نمی‌گنجند و هرکدام اهداف و منافع جدا دارند. سینا طوسی، محقق شورای ملی ایرانیان آمریکا، در مطلبی که در نیوزویک به چاپ رسید، به تغییر نظم جهانی و تضعیف آمریکا به‌عنوان قدرت تک‌قطبی جهان اشاره می‌کند و می‌نویسد: امروز در خاورمیانه، احتمال وقوع یک جنگ منطقه‌ای فاجعه‌بار، از هر زمان دیگری شدیدتر و نزدیک‌تر است. تنش‌های بین صهیونیست‌ها و ایران در سوریه بالا گرفته است و دو طرف، هر چند روز تبادل حملات موشکی و هوایی دارند. جنگ وحشیانه ائتلاف به رهبری عربستان سعودی علیه یمن پابرجا است و مذاکرات صلح در اردن که اخیراً‌ برگزار شد نیز رو به شکست است.

در عراق، تنش‌های بین آمریکا و ایران دست‌آویزی برای جان بولتون، مشاور امنیت ملی جنگ‌طلب آمریکایی شده است تا به‌صراحت برنامه‌های خود را برای حملات نظامی علیه ایران عنوان کند، به‌گونه‌ای که مقامات پنتاگون تشدید نگرانی‌های خود مبنی بر اینکه بولتون به سمت یک منازعه شتاب‌ گرفته‌ است را اذعان کردند.

در حاشیه این التهابات، دولت ترامپ سیاست‌ خاورمیانه خود را روی تعهد به دولت‌های متخاصم و توجه ویژه به ایران، با توجیه اینکه ایران منبع همه مسائل منطقه‌ای است متمرکز کرد. با وجود اعلام ترامپ در مورد خروج نیروهای ارتش آمریکا از سوریه، تمرکز مشاوران جنگ‌طلب وی بر ایران و خاورمیانه هیچ امیدی برای تسکین تنش‌ها باقی نمی‌گذارد.

برخلاف ارزیابی اخیر مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا، در جریان سخنرانی اخیر خود در قاهره، سیاست مداخله‌جویانه آمریکا و جنگ و فروپاشی دولت‌ها در خاورمیانه به‌شدت موجب آسیب به منطقه در سال‌های گذشته شده است. مردم منطقه نیازمند شانس تغییرات سیاسی درونی و مدیریت امور جوامع و آینده خود هستند. اتکای بلندمدت آمریکا به مداخله نظامی و رژیم‌های دیکتاتوری در منطقه منجر به گسترش ناامیدی سیاسی و زایش افراط‌گرایی شده است. سیاست‌ کناره‌گیری باید به رویکرد پیش‌فرض آمریکا در منطقه تبدیل شود، چراکه مداخلات بسیار آمریکا و نه دخالت کمتر، منجر به تشدید بی‌ثباتی در منطقه شده است.

در عصر بعد از جنگ جهانی دوم، روسای‌جمهور آمریکا در بیشتر مواقع، به رهبران استبدادگر برای حفظ ثبات در خاورمیانه چشم داشته‌اند و همین موضوع سبب شده که مستبدان و سلاطین منطقه‌ای به‌شدت همسو با نظم امنیتی منطقه‌ای ائتلاف آمریکایی باشند

در عصر بعد از جنگ جهانی دوم، روسای‌جمهور آمریکا در بیشتر مواقع، به رهبران استبدادگر برای حفظ ثبات در خاورمیانه چشم داشته‌اند و همین موضوع سبب شده که مستبدان و سلطنت‌های منطقه‌ای به‌شدت همسو با نظم امنیتی منطقه‌ای ائتلاف آمریکایی باشند. اوباما رئیس‌جمهور پیشین آمریکا در سخنرانی سال 2009 خود در قاهره، از این رویکرد اندکی عقب‌نشینی کرد و به جهان مسلمان اعتقاد غیرقابل‌باور خود را ارائه داد و گفت مردم در هرجایی مشتاق به ارائه نظر درخصوص نحوه گرداندن کشور خود هستند. هرچند که دولت وی صرفاً نظاره‌گر بهار عربی بود و دخالتی در آن نکرد، اما اندکی بعد در آن دست برد و به کودتای نظامی سال 2013 مصر کمک کرد، اقدامی که از سوی جان کری، وزیر امور خارجه وقت آمریکا، بازگرداندن دموکراسی خوانده شد و این عمل آمریکا در یادها می‌ماند.

دولت ترامپ اما به‌صراحت به مواضع قبلی آمریکا به منطقه بازگشت و سوءاستفاده شرکای ایالات‌متحده همچون عربستان سعودی یا مصر را نادیده گرفت و در همین حال گستاخانه ایران را به نقض حقوق بشر محکوم می‌کرد. هرچند که کاخ سفید در مورد اعتقاد به اتکا به نظام‌های سیاسی سرکوبگر که فرصت‌های اقتصادی کمی پیش‌روی مردم خود می‌گذارند، به‌عنوان ابزاری برای منافع ایالات‌متحده، اشتباه می‌کند.  درحالی‌که دستاوردهای اولیه بهار عربی به‌صورت گسترده تخریب شدند، سال‌های بعدازاین انقلاب‌ها ثابت کرد که رژیم‌های سنتی جهان عرب شکننده و خشن هستند. با افزایش فشار و حذف منتقدان، شرکای منطقه‌ای ایالات‌متحده آمریکا، چه مصر، چه عربستان سعودی و چه بحرین، صرفاً به تشدید شکاف‌های اجتماعی در کشورهای خود و شورش‌های اجتناب‌ناپذیر دامن می‌زنند.

درحالی‌که دولت‌هایی همچون مصر، بحرین و عربستان سعودی سعی دارند با زندانی کردن ده‌ها هزار نفر، معرفی گروه‌های میانه‌رو اسلامی همچون اخوان‌المسلمین به‌عنوان گروه تروریستی و خلع حقوق شهروندی رهبران مخالفان و فعالان، خود را از خیزش‌های عمومی دور نگه دارند، نباید شکنندگی آن‌ها را نادیده گرفت. از طرفی استراتژی بلندمدت ایالات‌متحده به‌منظور حفظ ثبات این دولت‌ها را نیز باید در نظر داشت.

همان‌طور که باراک اوباما در آوریل سال 2015 (فروردین - اردیبهشت 94) عنوان کرد، متحدان عرب سنی همچون عربستان سعودی، بیشتر از آنکه در معرض تهدید تهاجم ایران باشند، در معرض نارضایتی در داخل کشور خود هستند.

به‌ویژه، سلطنت سعودی از زمان ایجاد خود در اوایل قرن 21، در معرض تهدیدهای داخلی قدرت‌های مذهبی یا جنبش‌های ایدئولوژیک چندملیتی سکولار بوده است. این تهدیدات شامل اسلامی، کمونیستی، پان عربی یا لیبرال دموکراسی می‌شدند.

همان‌طور که باراک اوباما در آوریل سال 2015 (فروردین - اردیبهشت 94) عنوان کرد، متحدان عرب سنی همچون عربستان سعودی، بیشتر از آنکه در معرض تهدید تهاجم ایران باشند، در معرض نارضایتی در داخل کشور خود هستند

در همین حال، تعهد بی‌پایان ترامپ به محمد بن‌سلمان و اشتیاق وی برای کنار‌گذاشتن همیشگی ایران از بودن به‌عنوان یک قدرت منطقه‌ای قوی تنها می‌تواند از این هدف ناشی شود که ایالات‌متحده همواره باید ابرقدرت جهانی بدون چالش باقی بماند.

حفظ قدرت تک‌قطبی ایالات‌متحده همواره هدف دولت‌های آمریکا از زمان فروپاشی شوروی سابق بوده است، اما چه خوب یا چه بد، نظم جهانی قرن بیستم از بین رفته است.

چشم‌انداز ژئوپلیتیک خاورمیانه از زمان غروب تک‌قطبی آمریکا، به‌شدت تغییر کرده است. از طرفی ترکیه خود به قدرتی مستقل تبدیل شده و روسیه نیز به قدرت بازگشته است؛ ضمن آنکه اروپا سیاست‌های منطقه‌ای خود را از ایالات‌متحده جدا کرده است.

ایالات‌متحده دیگر نمی‌تواند از دیپلماسی به نفع تک‌محوری ماندن خود چشم‌پوشی کند. اگر چنین راهی را پیش‌ بگیرد، قدرت مانور خود را به‌واسطه فشار دیگر قدرت‌ها برای برقراری تعادل در مقابل ایالات‌متحده، قربانی می‌کند؛ این مسئله همین الان با درجات مختلف در مورد ایران، ترکیه، روسیه، اروپا و چین در حال شکل‌گیری است.

از منظر ثبات و امنیت، چنین برتری‌جویی مصالحه‌ناپذیر و بی‌پروایی، احتمال یک جنگ فاجعه‌بار دیگر آمریکا در خاورمیانه را به دنبال دارد.

ایالات‌متحده به‌جای آنکه به خاورمیانه از دریچه یک بازی بی‌نتیجه نگاه کند، باید در رویکرد منطقه‌ای خود قوی‌تر شود. یک استراتژی محتاطانه در خاورمیانه باید حمایت بی‌قیدوشرط از استبدادگریان منطقه را متوقف کند و دیپلماسی منعطف را به کار گیرد. امروز هسته رویکرد کنونی ایالات‌متحده در منطقه، حمایت فزاینده از حامیان منطقه‌ای و ترغیب آن‌ها برای بی‌پروا عمل کردن در مسیری است که امنیت ایالات‌متحده و منطقه را در معرض خطر می‌گذارد. برای این موضوع می‌توان به کمپین نظامی وحشیانه و آشکار عربستان علیه یمن، محاصره قطر، تلاش برای براندازی دولت لبنان، ترور جمال‌ خاشقجی، خبرنگار منتقد و شکنجه فعالان حقوق زنان از سوی مقامات ارشد سعودی اشاره کرد.

در محیط رقابتی کنونی جهان استراتژیک، شرکای ایالات‌متحده دیگر در هیچ طیفی نمی‌گنجند و در هر مسئله‌ای با یکدیگر متفاوت هستند. با استفاده از مشارکت دیپلماتیک سرسختانه برای ایجاد تعادل بین قدرت‌های منطقه، آمریکا می‌تواند به ابزاری حیاتی برای تعامل با دوستان و رقبا دست پیدا کند. این‌گونه کمتر به دولت‌های وکالتی که به دنبال بهره‌کشی از قدرت ایالات‌متحده در راه منافع محدود خود هستند، نیاز پیدا می‌کند و بهتر خود را در مسیر عدم برهم زدن جوانب دموکراتیک مردم منطقه قرار می‌دهد. یک سیاست خاورمیانه دیپلماتیک از سوی ایالات‌متحده، به این کشور اجازه می‌دهد که بیشتر با قدرت‌های منطقه بر اساس منافع همگرا تعامل کند و برای منازعات منطقه بر اساس چندجانبه‌گرایی راهکارهای سیاسی بیاندیشد.