کتاب‌خوان‌ها معمولا کتاب‌خانه‌ بزرگی دارند با انبوهی از کتاب‌ها در موضوعات مختلف، از رمان و شعر گرفته تا فلسفه و تاریخ و حتی آشپزی. شاید بشود گفت کتاب‌خوان بودن با کتاب‌خانه‌ بزرگ داشتن، نسبت مستقیم دارد. اما به جرات می‌شود گفت هیچ کتاب‌خوان حرفه‌ای و هیچ خوره‌ کتابی را نخواهید یافت که تمام کتاب‌های کتاب‌خانه‌اش را خوانده باشد. حتی می‌خواهم از این هم فراتر بروم. کرم کتاب‌ها هم اگر کتاب‌خانه‌ بزرگی داشته باشند، اکثر آن‌ها را نخوانده‌اند. (اگر استثنائی پیدا کردید به من معرفی کنید!) خوره‌ کتاب‌ها احتمالا همیشه با این شکایت از طرف نزدیکانشان و کسانی که با آن‌ها زندگی می‌کنند، روبه‌رو می‌شوند که «چرا این‌قدر کتاب می‌خری؟» یا احتمالا این جمله‌ آشنا را زیاد شنیده‌اند که «همه‌ کتاب‌هات رو بخون، بعد کتاب تازه بخر!» و احتمالا هیچ خوره‌ کتابی اگر محدودیت دیگری (مثلا مالی یا فضای زندگی) نداشته باشد، تن به خواسته نخواهد داد.

این ولع کتاب خریدن و تنها چند درصد از آن‌ها را خواندن، می‌تواند دلایل متفاوتی داشته باشد. یکی این است که یک کتاب‌خوان حرفه‌ای همیشه کشش گریزناپذیری به این اجتماع کاغذها و جوهرها و چسب‌ها دارد. اشتیاقی ناگفتنی که می‌توانید آن را وقتی که از جلوی کتاب‌فروشی رد می‌شود، ببینید. اگر عجله نداشته باشد، محال است برای چند دقیقه هم که شده وارد فضای کاغذها و کتاب‌ها نشود و چرخی نزند، هرچند که شاید کتابی هم نخرد.

یک دلیل دیگر را می‌شود احساس عقب ماندن از چرخه‌ ادبیات و کتاب و فرهنگ دانست. گرچه این روزها کتاب‌ها بیشتر و بیشتر الکترونیک و صوتی می‌شوند و گرچه بسیاری از کتاب‌خوان‌های قدیمی به‌جای خواندن کتاب، روی رسانه‌های اجتماعی می‌خوانند، ولی همچنان کتاب پلی است به فضای جدی ادبی و فکری جامعه. ممکن است فلان متفکر یا فلان نویسنده ده‌ها مقاله و داستان نوشته باشد، اما همچنان وقتی حضورش در فضای ادبی و فکری رسمیت می‌گیرد که کتابی چاپ‌شده از او را بشود از کتاب‌فروشی خرید یا به آمازون سفارش داد.

تئوری من اما چیز دیگری است. به‌نظرم اگر روزنامه‌نگارید یا محقق، منتقد ادبی، نویسنده، تاریخ‌نویس، اهل هنر و یا...، باید کتاب‌خانه‌ پروپیمانی داشته باشید. نه از آن‌جهت که تمام آن کتاب‌ها را بخوانید، بلکه به این دلیل که در لحظه‌ موعود، همان کتاب‌های خوانده‌نشده، شما را صدا خواهند زد. این صدا زدن می‌تواند در لحظه‌ نوشتن یک مقاله، تحقیق روی یک موضوع جامعه‌شناسانه، تنظیم یک گزارش، نوشتن یک سخنرانی، نوشتن داستان و یا حتی خیلی ساده در لحظه‌ استراحت و یا در هنگام کسالت و بی‌حوصلگی باشد. این لحظات همان زمان‌های کلیدی‌ است که داشتن کتاب‌خانه‌ خوب بزرگ را توجیه می‌کند. وقتی به این لحظات رسیدید، کافی است روبه‌روی کتاب‌خانه بایستید به نام کتاب‌ها روی عطف نگاه کنید، یکی را بیرون بکشید، چند صفحه‌ای را از اول یا وسط بخوانید و احتمالا گره کار باز خواهد شد.

مهم نیست کتابی که برداشتید، قرار است منبع الهام باشد یا نه، و یا موضوعی را برایتان راستی‌آزمایی کند یا نه، همین خواندن رژه‌ کلمات روی کاغذ، تخیل شما را به‌کار خواهد انداخت و اجازه می‌دهد به جایی فراتر از موضوع کارتان (یا بی‌حوصلگی‌تان) بیندیشید. کتاب احتمالا بیش از هر مدیای دیگری ذهن را خلاق می‌کند. از آن‌جا که شما را وامی‌دارد از حروفی سیاه روی سطح سفید، معانی و تصاویری را استخراج و در ذهن بازیابی کنید که وجود خارجی ندارند.

درست برخلاف سینما و تلویزیون که خوراک آماده را با ترکیبی از حواس مهم انسانی مانند دیدن و شنیدن عرضه می‌کند، راه را برای تخیلی غیر از آن‌چه می‌بینید، تاحد زیادی می‌بندد و گرفتارتان می‌کند. کتاب اما گرچه الکن‌تر از سینما و تلویزیون است، ولی جایی از ذهن شما را قلقلک می‌‌دهد که به خلاقیت و تصویرسازی می‌انجامد.

نکته‌ دیگر این‌که اگر می‌خواهید کتاب‌خوان باشید، باید همیشه مواد کار را داشته باشید. کتاب‌هایی که دارید، سرانجام روزی به‌کار می‌آیند. یا خوانده می‌شوند، یا به‌عنوان منبع استفاده می‌شوند. اگر هم به هیچ کاری نیایند، می‌توانید روزی هدیه‌شان بدهید. اگر هم هیچ‌کدام نشد، به صنعت کتاب و نویسنده و مولف و ناشر کمک کرده‌اید. ولی نبود یا کمبود کتاب در خانه، شما را در لحظاتی که باید بخوانید، تنها خواهد گذاشت. حق انتخابتان را محدود می‌کند و خیلی ساده ممکن است از خواندن باز بمانید. شاید بشود گفت بیشتر خوره‌ کتاب‌ها، کتاب نمی‌خرند که لزوما به‌زودی بخوانند، بلکه کتاب می‌خرند تا در زمان نیاز، بی‌کتاب نمانند.

شاید بگویید خب این‌کار احتیاج به کتاب‌خانه ندارد. می‌شود به اینترنت سرک کشید و متنی را خواند و یا کتابی را دانلود کرد. این‌هم درست است، به شرط آن‌که رسانه‌های اجتماعی شما را نبلعد و به خود نیایید درحالی‌که ساعت‌هاست به لایک کردن عکس در اینستاگرام مشغولید یا دعواهای ناتمام فیس‌بوکی را دنبال می‌کنید. اگر این توانایی را دارید که چه بهتر. به‌جای کتاب‌خانه‌ بزرگ، در خانه گلدان نگه دارید، احتمالا نزدیکانتان هم دیگر غر نمی‌زنند که «این‌قدر کتاب نخر!»

این نکته را هم از من نشنیده بگیرید که خرید کتاب و یا داشتن کتاب‌خانه برای خوره‌ کتاب‌ها بخشی از تفریحشان محسوب می‌شود و البته برای افزایش اعتماد به‌نفسشان هم خوب است!