احسان زیورعالم

«La Fornarina»  نام تابلویی است نسبتاً مرموز از رافائل، نقاش نامدار دوره رنسانس ایتالیا. نقاشی تصویری است از معشوقه این نقاش که در شیوه بازنمایی زن در قرن بیستم مورد انتقاد منتقدان فمینیست قرار گرفت. آنان بازنمایی بدن‌محور مارگریتا لوتی را مصداق بارز اروتیسم و نظربازی مردان دانستند. تبعیت رافائل از منریسم و بازنمایی بدن زن در شکل لذت‌جویانه مردانه، چیزی نبود که جامعه زنانه قرن بیستم را راضی کند. آنان معترض به نگرشی بودند که تا قرن بیستم به مسیرش ادامه داده و زن را ابژه لذت‌جویی چشم مرد ساخته بود.

با ظهور هنرمندان زن در قرن بیستم و مطرح شدن نام آنان، اشکالی از هنر زنانه در جامعه هنری گسترش یافت. این بار زنان تلاش کردند تا دیگر ابژه مردانه نباشند و بدنشان مصداقی از جهان لذت‌جویانه مردانه نباشد. آنان می‌خواستند زن سوژه باشد. سوژه آگاه از زنانگی که می‌تواند از زن بدون واسطه بگوید و زن را از آن تصویر خوش آب‌ورنگ برهاند. نمونه جذاب هنر زنانه در نقاشی در برابر نقاشی رافائل، آثار جورجیا اوکیف بود. او زن را در گلبرگ‌هایی به تصویر می‌کشید که روح زنانه‌ای در خمیدگی خطوط نقاشی‌هایش پنهان می‌کرد. با این حال در بار استعاری نقاشی‌ها دلالت بر بدن زن داشت. این وضعیت به مرور زمان به سمت افراطی‌تری پیش می‌رود و دوباره بدن زن، در مقام ابژه، اثر سوژه می‌شود. کافی است به آثار نقاشی شده توسط نقاشان فمینیست نگاهی داشته باشید تا دریابید چگونه بدن دالی بر زنانگی می‌شود. گویا قرار است تفاوت بدن زن در برابر مرد، بدل به نشانگان شود. هر چند بدن‌ها دفرمه شده است یا به اندیشه زنانه و نگاه زن به خویشتن نزدیک است؛ اما گویا زنان هم نتوانستند از جسمانیت خویش رها شوند.

این وضعیت در هنر زنانه ایران و به خصوص تئاتر نیز صادق است. هنرمندان زن جوان تئاتر ایران این روزها هم به زنانگی نگاهی جسمانی دارند. سطح مقالات وسیعشان در باب زن یا کتاب اخیر نغمه ثمینی در باب بدن و زن نشان می‌دهد، جسمانیت زن به شکل وسیعی در میان هنرمندان تکثیر می‌شود. آنان می‌خواهند هویت خود را از طریق بدن‌ها نشان دهند. در این روزها نیز دو نمایش «موزه حیات انسانی» و «دَد» از چنین رویه‌ای تبعیت می‌کنند. 

یک موزه از بدن‌ها

«موزه حیات انسانی» به کارگردانی فرشته اعظمی یک تور تئاتر است. شما در قالب بازدیدکنندگان یک موزه وارد یک تور دراماتیک می‌شوید تا گونه‌های انسانی کشوری خیالی به نام چرام را ببینید. در هر اتاقی که وارد می‌شوید با موجودی روبه‌رو می‌شوید. شکل روایت بسیار نزدیک به رمان مشهور شهرهای نامرئی ایتالیو کالوینو است. مجموعه‌ای از بدن‌های دفرمه و از شکل خارج شده، با گریم‌های اغراق‌آمیز که حامل یک روایت خیالی هستند. هر چند آنان به یکی از اشکال انسانی، امیال سرکوب شده بشر را بازنمایی می‌کنند.

جذاب‌ترین بخش موزه جایی است که مردی زن‌نما، نشسته بر پشت چرخ خیاطی لباس می‌دوزد و از عشق از دست رفته‌اش می‌گوید. او به شکل اغراق‌آمیز چاق است و چاقی او به دفرمه شدن فضای دراماتیک کمک می‌کند. او بدنش را عرضه و ما را از تصور زنانگی تهی می‌کند. او می‌خواهد نشان دهد که چگونه بدن به معیاری برای ذهن مردانه شده ما بدل می‌شود. هر چند میل شخصیت مملو از زنانگی است؛ اما او برای بیان خود نمی‌تواند از قیود بدن زنانه شده‌اش خلاص شود. به یاد داشته باشیم که بازیگر این نقش مرد است و او باید بدنش را زنانه کند. شکلی تراژیک از زن‌پوشی که در نمایش‌های ایرانی کمدی می‌شود و بسیار محبوب است. در سیاه‌بازی و مضحکه زن‌پوش وجه ضدزنی دارد که او را تمسخر می‌کند، به خصوص بدن او را.

در «موزه حیات انسانی» راهنما نیز یک زن است و او نیز دفرمه شده است. او گریم اغراق‌آمیزی دارد که حکم نقاب پیدا می‌کند و شاید تا حدودی جنسیت او را مخدوش می‌کند. در مقابل شخصیت نگهبان موزه را داریم که تنها فرد بی‌گریم اجراست. او مصداق بارز مردانگی است و حتی کلامش مملو از جنسیت است. او آدم عادی از جنس ماست که گویی ما را نمایندگی می‌کند و تلاش می‌کند بدن‌های نافُرم را از ما دور کند. او نمایش را آغاز می‌کند و به پایان می‌رساند.

خشونت‌های زنانه، بدن‌های مردانه

در مقابل نمایش «دَد» مرد را از بستر خود خارج کرده است. نمایش متشکل از شش زن است که برداشتی آزاد از رومئو و ژولیت شکسپیر را روایت می‌کنند، هر چند مخاطب در مواجهه با آن نمی‌تواند روایتی سرراست از آن بیابد. متن شکسپیر را می‌توان جزء متون مردسالار طبقه‌بندی کرد. جایی که زن زیبا، در مقام ابژه مصرفی میان دو مرد اختلاف ایجاد می‌کند و محصول کار یک تراژدی خونین است. در نمایش «دد»، مریم خلیلی مردها را حذف کرده و نقش آنان را به زن‌ها داده است. زن‌های مرد شده‌اش دیگر آن نگاه هیز مردانه را ندارند. زنی است که به زنی دیگر می‌نگرد؛ اما می‌خواهد زن را ابژه بداند. زن مقابل اما می‌خواهد بدن مرد را ابژه کند. یک جدال تمام‌عیار است که با موسیقی و حرکت آمیخته می‌شود.

در نمایش «دد» بدن زن از ریخت می‌افتد. این از ریخت‌افتادگی اگرچه از منظر مردانه قضاوت می‌شود؛ اما بدن قرار است از منظر یک زن عیان شود. بدن دخترهایی که فاقد آن معیار زیبایی مصرف‌گرایانه است. لباس‌ها مندرس است و بی‌تناسب، گریم‌ها آن چیزی نیست که می‌خواهید و بازیگران به نظر تعمدی بدون هرگونه لوندی‌های رایج ایفای نقش می‌کنند. آنان لحن خود را هم مخدوش می‌کنند. آنان زنانی نیستند که شما می‌شناسید.

هر دو نمایش در یک نقطه دیگر نیز به اشتراک می‌رسند. هر دو از روایتگری مستقیم حذر می‌کنند. در یک ابهام روایی فرو می‌روند و مدام قصد دارند دنیایی برساخته پدید آورند. دنیایی که در جهان ملموس ما رویت نمی‌شود. شما در دنیای واقعی موجودات انسانی «موزه حیات انسانی» را نمی‌بینید؛ هرچند همه آنها استعاره‌هایی از جهان ملموس ماست. با این حال، خیال بر واقعیت چیره می‌شود و روایتی سربسته به مخاطب ارائه می‌شود.

این روزها نمایش‌هایی که توسط کارگردانان جوان زن روی صحنه می‌روند نشان می‌دهد آنان در حال زدایش تفکر و تصور مردانه از زن هستند

به نظر می‌رسد این روایت مبهم نیز بخشی از هنر زنانه است، هر چند در ادبیات داستانی، نوشتار زنانه عموماً از یک صراحت و مستقیم‌گویی شاخصی بهره برده است. زبان زنانه در ادبیات ویرجینیا وولف و متأثرانش، ادبیاتی است که قصد در لفافه کردن مفاهیم و موضوعات را ندارد؛ اما در آثار این دختران جوان مدام تلاش می‌شود استعاراتی تودرتو پدید آید. هر چند این مهم موفقیت‌آمیز نیست؛ اما این تلاش مشهود است. به یاد داشته باشیم این اولین تجربه‌های این کارگردانان است.

غرق شدن در آب‌ها

در تئاتر شهر نمایشی با نام «در میان آب‌ها» با بازی و کارگردانی سامره رضایی روی صحنه می‌رود که داستان دختری افغان را روایت می‌کند. دختر که برادرش را به سختی بزرگ کرده است، اکنون با مرگ برادر دریا، آن هم در مهاجرت به سوی اروپا مواجه است. دختر تلاش می‌کند دردهایش را در واژه‌ها بیان کند و بگوید چه رنجی را تحمل می‌کند.

در نمایش یک بازیگر مرد نیز داستان تصمیمش برای مهاجرت را بیان می‌کند. بازی سامره رضایی در تقابل با بازیگر مرد، نشان‌دهنده یک وضعیت خاص است. رضایی برخلاف بازیگر مرد نمایش تلاش می‌کند با بدنش بازی کند و زنانگی خود را عیان کند. در عوض مرد که مردانگیش را به همان واژگان تقلیل می‌دهد، رضایی در پی رویکرد فیزیکی است. او مدام با دستانش بازی می‌کند و ایستاده واژگان را ادعا می‌کند.

بازی بازیگران زن جوانی چون سامره رضایی به همین سو رفته است تا بدن را ابزاری برای روایت کند. این مهم را کمتر در بازی بازیگران زن قدیمی می‌توان یافت. آنان بیشتر به سوی انفعال در بازی رفته و تمایل بازیگری بیشتر به برون‌ریزی احساسی است. هر چند رضایی نیز بروز عواطف می‌کند؛ اما بدنش بر زبان حاکم می‌شود.

کارگردانان زن می‌خواهند به زن تعریفی زنانه دهند؛ اما این بستر به نظر کماکان مردانه می‌آید

بدن‌های زنانه

مسیر نمایش‌هایی که کارگردانانش زنانی جوان هستند به سمت مخدوش ساختن روایت پیش می‌رود. در «دد» نمی‌توان روایتی سرراست با ویژگی‌های مرسوم یک درام کلاسیک برشمرد. همه چیز در لفافه و البته حرافی پیش می‌رود. مدام شخصیت‌ها از عیان کردن شفاهی خود طفره می‌روند. بیان مستقیم در بدن است و زبان مسیر دیگری را طی می‌کند. در «موزه حیات انسانی» نیز تفاوت بیان بدن و زبان مشهود است. گویی بدن است که بی‌ریا در مقابل ما قرار گرفته است.

شاید برخی آن را به وضعیت کشور و نقش امروز زن در ایران نسبت دهد؛ اما کافی است نگاهی به هنر زنانه جهانی داشت باشیم تا دریابیم که چگونه زن هنرمند قصد می‌کند ذهن را در تجسد زنانه به تصویر کشد. هر چند زنان غربی نسبت به زن ایرانی کم‌حرف‌تر است؛ اما او هم روایت را از شکل کلاسیکش خارج می‌کند.