علی جیحون، منتقد هنری

«دیکتاتورها و استبدادها پدیده‌هایی موقتی هستند، آنان آغازی و پایانی دارند.» این جمله‌ای است که چنجرای هاوه، نویسنده و شاعر بزرگ زیمبابوه‌ای در دهه‌های اخیر مدام آن را تکرار می‌کرد، اما خودش آن قدر عمر نکرد تا سقوط دیکتاتوری رابرت موگابه و سپس مرگش را ببیند.

چنجرای هاوه، بی‌گمان بهترین و جهانی‌ترین نمونه برای وضعیت نویسندگان، شاعران و هنرمندان زیمبابوه‌ای در دوران ۳۷ سال حکومت بی‌وقفه رابرت موگابه است.

«دیکتاتورها و استبدادها پدیده‌هایی موقتی هستند، آنان آغازی و پایانی دارند.» این جمله‌ای است که چنجرای هاوه، نویسنده و شاعر بزرگ زیمبابوه‌ای در دهه‌های اخیر مدام آن را تکرار می‌کرد، اما خودش آن قدر عمر نکرد تا سقوط دیکتاتوری رابرت موگابه و سپس مرگش را ببیند

او سال ۱۹۵۶ در رودزیای جنوبی، مستعمره پیشین بریتانیا که اکنون منطقه‌ای از کشور زیمبابوه به شمار می‌رود، به دنیا آمد و در آفریقای جنوبی و زیمبابوه تحصیل کرد و معلم و استاد دانشگاه شد.

چند سال پس از استقلال کشورش، در سال ۱۹۸۴، اتحادیه نویسندگان زیمبابوه را تأسیس کرد و خودش ریاست آن را برعهده گرفت.

همچنین در تأسیس اولین دفتر انجمن حقوق بشر زیمبابوه در سال ۱۹۹۰ مشارکت داشت، اما به دلیل مواضعی که علیه رابرت موگابه، رئیس جمهوری وقت زیمبابوه گرفت، مجبور شد وطنش را ترک کند و پس از مدتی اقامت در آمریکا و فرانسه، در نهایت، تابستان سال ۲۰۱۵ در نروژ درگذشت.

«چشم‌انداز آفریقایی» نویسندگان زیمبابوه

مرور زندگی ادبی چنجرای هاوه به خوبی سرنوشت روشنفکران این خطه از آفریقا را بازگو می‌کند.

چنجرای هاوه اولین آثار خود را به زبان شونا (یکی از سه زبان‌ رسمی زیمبابوه در کنار انگلیسی و ندیبیلی) منتشر کرد، زیرا در زمان استعمار بریتانیا تا سال ۱۹۸۰ که نظام تبعیض‌نژادی حکمفرما بود، نوشتن به زبان انگلیسی فقط امتیازی برای «اربابان سفیدپوست» به شمار می‌رفت و اگر نویسنده‌ای بومی قصد داشت که کتابش به زبان شکسپیر منتشر شود، باید آن را در خارج از کشور چاپ می‌کرد.

اما پس از استقلال زیمبابوه، چنجرای هاوه که آثار نویسندگان بزرگ و کلاسیک انگلیسی‌زبان را خوانده بود و ظرافت ادبی آنها را خوب می‌شناخت، تلاش کرد که آثارش را مستقیما به زبان انگلیسی بنویسد. او در ابتدا قصد داشت که رمان «تل استخوان» (یکی از آثار مهم این نویسنده که در سال ۱۹۸۸ در هراره منتشر شد) را به زبان شونا بنویسد، اما پس از مدتی حس کرد که باید آن را به انگلیسی بنویسد: «بعضی‌ها فکر می‌کنند این رمان ترجمه‌ای از زبان شوناست، اما در حقیقت من زبان انگلیسی را در آن به گونه‌ای استفاده کرده‌‌ام که دارای یک چشم‌انداز دیگر است: چشم‌انداز آفریقایی.» برخی منتقدان معتقدند که نثر انگلیسی هاوه متاثر از زبان مادری اوست و این، به غنای ادبی آثارش کمک کرده است.

چنجرای هاوه همچنین مقالاتی به زبان انگلیسی در روزنامه استاندارد زیمبابوه منتشر می‌کرد که در نقد وضعیت سیاسی و فرهنگی کشورش بود. «فرهنگ به مثابه سانسور»، «سایه‌های قدرت: استعمار و پسااستعمار»، «معلمان روستایی، اتوبوس‌های روستایی و زانو-پی‌اف» عنوان برخی از این مقالات بود که آخری اشاره مستقیم به حزب حاکم در زیمبابوه داشت.

با انتشار این مقالات، که برخی از آنها در نقد «فساد و وحشی‌گری» حاکم بود، او هدف تهدیدهای مکرر قرار گرفت و در سال ۲۰۰۱ مجبور به ترک وطن شد. اما چنجرای هاوه از کودکی طعم تلخ تبعید را چشیده بود؛ زمانی که پدرش مجبور شده بود برای کار در مرزعه یک سفیدپوست، همراه با خانواده‌اش به شمال کشور و در نزدیکی مرز زامبیا مهاجرت کند: «برای من این جابه‌جایی یک فاجعه بود. همه چیز فرق داشت، آب‌وهوا، پرندگان ... به علت وجود شیرها و فیل‌ها نمی‌توانستیم [مثل قبل] شب‌ها را بیرون از خانه به موسیقی و پایکوبی بگذرانیم، حتی شناکردن در رودخانه سخت شده بود.» چنجرای هاوه ۱۲ ساله بود که پشت تراکتور نشست و در کنار پدرش در مزرعه کار کرد: «شدیدا کار می‌کردیم. پدرم وسواس موفقیت داشت.»

این دوران که با مرگ پدر به پایان رسید، در رمان «نیاکان» (۱۹۹۷) به تصویر کشیده شده است. هرچند که دیگر اکثریت زمین‌های زیمبابوه متعلق به اقلیت سفیدپوست نیست، اما اکنون مرزعه‌ای که چنجرای هاوه و پدرش در آن کار می‌کردند، به بوته‌زار تبدیل شده است.

از نظر حکومتی که پس از استقلال شکل گرفت، کارگران سیاه سفیدپوستان، به اندازه همان سفیدپوستان مجرم بودند: «قتل ۳۹ مزرعه‌دار سفیدپوست در دو دهه ابتدای استقلال، سروصدای زیادی [در جهان به ویژه در غرب] به پا کرد. بسیار بیشتر از قتل ۳۰۰ سیاه‌پوستی که در همین دوره کشته شدند.»

چنجرای هاوه در رمان «تل استخوان» می‌نویسد: «فقر، بسیار بدتر از جنگ است. جنگ را می‌شود با یک حرف به پایان برد، اما فقر با حرف از بین نمی‌رود.»

این رمان در سال ۱۹۸۹ برنده جایزه بهترین رمان قاره آفریقا (Noma Award for Publishing in Africa) شد. همچنین این نویسنده در سال ۲۰۰۱ در برلین، جایزه دموکراسی و آزادی بیان در آفریقا را به دست آورد.

اما چنجرای هاوه جزو نسلی از نویسندگان زیمبابوه نظیر ویلسون کاتیو، چارلز مونگوشی، دامبودزو مارچه‌را و ایوان ورا بود که به طور گسترده از فرهنگ بومی کشورشان در آثارشان بهره می‌بردند و خوانندگانشان را به بازخوانی حکایت‌های تمثیلی گذشته فرامی‌خواندند. از این نظر این نویسندگان در کنار دیگر بزرگان ادبیات انگلیسی‌زبان آفریقا مثل وله سوینکا اهل نیجریه، نگوگی وا تیونگو اهل کنیا و آیی کوی آرماه اهل غنا قرار می‌گیرند.

مثلا یکی از حکایت‌های کهن زیمبابوه که چنجرای هاوه به آن بسیار علاقه داشت، حکایت یک میمون است که از نوک درختی به نوک درختی دیگر می‌پرید تا توجه دیگر میمون‌ها را به خود جلب کند. هر بار که او به نوک درختی می‌رسید، بقیه میمون‌ها پائین درخت از خنده روده‌بر می‌شدند. اما خنده آنها به رشادت‌های ورزشکارانه آن میمون نبود، بلکه نمایش باسن‌ برهنه و قرمز آن میمون، بقیه را به خنده می‌انداخت.

چنجرای هاوه درباره این حکایت گفته بود: «این آن چیزی است که مردان سیاست از خود نمایان می‌سازند. هر چه از نردبان قدرت بالاتر روند، برهنگی خود را بیشتر نشان می‌دهند و خودپسندی و میلشان به قدرت را عیان‌تر می‌کنند.»

با وجود استعداد فراوان، بسیاری از نویسندگان این نسل، چه در زیمبابوه و چه در دیگر کشورهای آفریقایی، در جریان جنگ‌ها و خشونت‌ها و سرکوب‌ها و تنگ‌دستی‌ها، فرسوده شدند و حتی گاهی جان‌شان به خطر می‌افتاد. انتقاد از موگابه بی‌هزینه نبود. به عنوان نمونه، در سال ۲۰۱۲، جسد هایدی هالند، روزنامه‌نگاری که سه دهه اول عمرش را در زیمبابوه گذرانده بود و پس از ۱۹۸۲ در ژوهانسبورگ، در آفریقای جنوبی، در همسایگی زیمبابوه ساکن شده بود، در خانه‌اش پیدا شد. هر چند که در همان ابتدا گفته شد که او خود را دار زده، اما انتشار کتاب او با نام «یک شام با موگابه» که علیه رئیس جمهوری وقت زیمبابوه نوشته بود، تردیدهایی را در این باره به وجود آورد.