بهروز فائقیان

استراتژی‌های هنری، به عنوان موضع‌گیری هنرمند در قبال آفرینش هنری، فارغ از اصالت‌سنجی و چگونگی انعکاس آن در اثر هنری، می‌تواند به نوعی پیکربندی از گرایش‌های رایج در این عرصه منجر شود. آثار هنری معاصر جدای از اینکه از چه میزان کیفیت‌های هنری برخوردارند، آگاهانه یا ناآگاه محصول نگرش‌هایی هستند که یا از برساخت واقعی جامعه می‌آیند یا هدف و غایتی ذهنی را دنبال می‌کنند. بر این اساس، مطالعه تولیدات هنری در مقاطع زمانی معین می‌تواند به دسته‌بندی‌هایی منجر شود که در میان رویکردهای بالقوه بیشمار در مقوله هنر، معنادار به نظر آید. حتی از حیث مضمون هم گرایش‌های مشترکی از جمله تاریخی و اجتماعی را در آثار هنری ادوار مختلف می‌توان شناسایی کرد. اما آنچه در این میان می‌تواند تولیدات هنری یک بازه زمانی معین را در جایگاه نمایه‌ای از موقعیت هنر آن جامعه قرار دهد، شناسایی و دسته‌بندی نگرش‌هایی است که هنرمندان در یک ظرف زمانی معین، ذیل رویکردهای کلان فکری و هنری مبنای آفرینش هنری خود ساخته‌اند. صد البته که یافتن چرایی و چگونگی شکل‌گیری پدیده‌هایی که به این طریق در جامعه هنری پدیدار می‌شوند، نیازمند کالبدشکافی و پژوهش‌های دقیق و علمی خواهد بود، اما ثبت و ضبط حتی گوشه‌هایی از مختصات تولیدات هنری در بازه‌های زمانی معین، دست کم ماده اولیه را برای تعمق‌های بعدی فراهم خواهد کرد. 

در بخشی از رویکردهای هنرمندان معاصر با موضع پرسش‌گرانه از کارکردهای هنر غالب در فضای امروز روبه‌رو هستیم. پرسش‌ها و تعارض‌هایی از این دست که چه میزان از آثار خلق شده با گرایش‌های مدعی هنر معاصر، خود توانسته‌اند تصویری درست از زیست ایرانی را به نمایش بگذارند؟

رسانه هنری و امکان تجربه‌های نو

بخشی از نمایشگاه‌های تجسمی این روزها بر دغدغه زبان و رسانه هنری متمرکز است و هنرمند در این مسیر به دنبال یافتن پاسخ‌ برای پرسش‌هایی است که به زعم او امکان تجربه هنر را فراهم می‌کنند. پرسش‌هایی از این دست که آیا هنوز می‌توان چیزی به نقاشی افزود؟ همچنین پرسش‌هایی حول اینکه چگونه می‌توان روی مرزهای رسانه هنری دست به تجربه زد؟ چنین دغدغه‌هایی، جدای از اینکه تا چه اندازه در تجربه‌های تصویری هنرمندان موفق و قابل اعتنا به نظر می‌رسد، مورد اعتنای طیف‌هایی از هنرمندان است. گرایش‌هایی در ارتباط با تجربه درهم‌آمیزی ظرفیت‌های رسانه‌های گوناگون هنری در همنشین کردن مدیوم‌هایی چون نور و صدا و رنگ همچنین تجربه‌هایی در ساختار بینابینی رسانه‌ها از جمله عکس و نوشتار و مدیوم‌های هنر جدید، چنین فضایی را دنبال می‌کنند. 

کیفیت‌های بیانی، سرفصلی دیگر از دغدغه‌های هنرمندان امروز در تجربه هنر را به خود اختصاص داده است. این کیفیت‌ها به طور عام در تعابیری انعکاس یافته که استفاده معنامحور از مصالح عینی، همینطور اعطای ارزش‌های تصویری و معانی جدید به امور روزمره را شامل می‌شوند. هنرمند در این رویکرد ساده‌سازی بنیان‌های هنر را به نفع اصالت‌بخشی به مشاهدات و تجربیات زیسته هنرمند در پیش می‌گیرد تا بتواند روایتی تازه را ارائه دهد. 

آفرینش هنری در مقام پرسش‌گری 

طبیعت‌گرایی به عنوان یک سنت تصویری دیرپا ، در بخش بزرگی از تجربه‌های تصویری این روزها از کارکرد ژانری خود فاصله می‌گیرد و کارکردی اجتماعی می‌یابد. هنرمند در این دست رویکردها یا در واکنش به عصر حاکمیت صنعت و تکنولوژی بازگشت به طبیعت را به مثابه بازگشت به خویشتن یا پناهگاهی در گریز از تیغ بیرحم و برنده تمدن دنبال می‌کند؛ یا با نمایش ناسپاسی و ناجوانمردی انسان امروز در مواجهه با سخاوت طبیعت، و تخریب‌های شرایط زیستی ناشی ساختارهای ایدئولوژیک جوامع در حال پیشرفت طبیعت‌گرایی را مورد ملاحظه قرار می‌دهد که اگرچه مستقیماً انعکاس طبیعت نیست در هر صورت طبیعت را موضوع قرار می‌دهد. 

در بخشی دیگر از رویکردهای هنرمندان معاصر با موضع پرسش‌گرانه و تعارض‌برانگیز از کارکردهای هنر غالب در فضای امروز روبه رو هستیم. پرسش‌ها و تعارض‌هایی از این دست که چه میزان از آثار خلق شده با گرایش‌های مدعی هنر معاصر، خود توانسته‌اند تصویری درست از زیست ایرانی را به نمایش بگذارند؟ در چنین رهیافت‌هایی گاه به زعم هنرمند، هنر نقاشی ، از محتوای خاص خود در حال فاصله گرفتن و دور شدن است ؛ یا به زعم او هنر امروز آنچنان مکانیکی شده که صنعت چاپ به راحتی جایگزین احساسِ آدمی در نقاشی شده است. به دنبال چنین تعارضاتی در ارتباط با تحولات تکنولوژیک، هنرمند پرسشی دیگر را به میان می‌کشد؛ به عنوان نمونه این پرسش که اگر ‬ دنیای ‬فن‌آوری ‬جهان ‬را ‬دگرگون ‬نکرده ‬بود، ‬جایگاه ‬و ‬نمود نقاشی و مجسمه اکنون ‬چه ‬بود؟

مستندنگاری یا نگاه بی‌واسطه در خدمت بیان واقعیت، به عنوان رویکردی که امروز از مرزهای رسانه‌ای عبور کرده و طیف‌های مختلفی از ارائه تصاویر، اسناد ، اشیاء و حتی اجرا را در بر می‌گیرد، اما در تجربه‌های هنرمندان معاصر ایران به طور مشخص تا اندازه زیادی در انحصار رسانه عکاسی باقی مانده است؛ هرچند تلقی‌ها از کارکرد مستند‌گرایانه در این دسته از ارائه اثر هنری کاملاً یکسان نیست، اما تعقیب ذات بیان‌گرانه عکس مستند در جایگاه سندی تصویری از مکان و واقعه‌ای خاص و دنبال کردن ساختار اجتماعی و روابط انسانی، یا مستندنگاری نوستالژیک ابنیه‌ی قدیمی بخشی از تجربه مستندنگاری هنرهای تصویری ما را شکل داده است. اما در در این میان تجربه‌های شخصی‌تری چون پروژه‌های مستندِ بلندمدت با هدف روایت پروژه‌ای شخصی در بستری تاریخی و از مسیر نوعی کشف و شهود تجربی هم دیده می‌شود. پرسش‌گری از مفهوم مستندنگاری هم اگرچه انگشت‌شمار در تجربه‌هایی از این دست به چشم می‌خورد؛ از جمله این پرسش که آیا هر تصویرى که با واقعه‌اى در گذشته در ارتباط است، ارزش استناد دارد؟ 

استراتژی غایب در هنر بصری امروز ایران، هنری است که به واسطه موضعش، از مؤسسات و گالری‌های هنری دوری می‌جوید و فضاهای رسمی ارائه هنر را به چالش می‌کشد. در غیبت این شکل مواجهه با هنر، گالری‌ها همچنان اصلی‌ترین میزبانان ارائه و عرضه هنر تجسمی باقی می‌مانند

استراتژی غایب 

اما در نهایت آنچه را که می‌توان استراتژی غایب در هنر بصری امروز ایران به حساب آورد، هنری است که به واسطه موضعش، از مؤسسات و گالری‌های هنری دوری می‌جوید یا فضاهای رسمی ارائه هنر را به چالش می‌کشد. در غیبت این شکل مواجهه با هنر، گالری‌ها با تمام تداعی‌های تاریخ هنری‌شان و به عنوان زمینــه‌ای تمام‌کننده، همچنان اصلی‌ترین میزبانان ارائه هنر تجسمی باقی می‌مانند و نهایت چالشی که می‌پذیرند از رنگ زدن دیوارها و احیاناً کوبیدن چند میخ اضافه به دیوارهایشان فراتر نمی‌روند. غیبتی که در حقیقت به منزله چشم‌پوشی هنرمند از عرصه‌های عمومی جامعه و روی برگرداندن از مجموعه‌ای بی‌نهایت از بازخوردهای حقیقی است. چنین غیبتی در حقیقت، غیبت نقادی هنرمند در قبال تاریخ، مناسبات جاری در اجتماع و به ویژه در قبال راهبردهای تحمیلی کارگزاران هنری و نهادهای قدرت است که فاعلانه‌گی هنرمند را در تعیین استراتژی‌های مستقل به زیر می‌کشد.