فاطمه درخشان؛ دکتری جامعه‌شناسی فرهنگی

 

«گردن»، خدای کشتار دیگری است، با این تفاوت که به جای اینکه یک کمدی تراژیک درباره تناقض‌های دنیای مدرن باشد، روایتی تراژیک از تنش‌های فردی و فروپاشی شخصیت در اثر روابط اجتماعی متزلزل با اطرافیان است. «گردن» در سطحی‌ترین لایه معنایی، روایت‌گر زندگی خانواده‌هایی از طبقه متوسط است که ظاهراً نگران فرزندان و در پی حفاظت از آنها هستند. والدینی که به‌خاطر کبودی «گردن» فرزند خردسال خود به مهدکودک آمده‌اند و برای ابراز این نگرانی به سیستم نظارتی، آموزشی و تربیتی مهدکودک و والدین کودک مقصر، معترض‌اند. بنابراین در نگاهِ اول «گردن» بازتاب این نگرانی‌ها و تلاش برای رفع آن توسط خانواده‌هایی است که درگیر این مسأله شده‌اند.

 روند ابتدایی داستان، نشان‌دهنده یک فرایند معمول و معقول است، تصویر خانواده‌هایی که ظاهراً منسجم هستند و در پی حمایت و حفظ آرامش و امنیت خود و فرزندانشان‌اند و در آن سوی دیگر مسئول مهدکودک قرار دارد که در غیاب مادر خود که مدیر اصلی مهد است، تلاش می‌کند بدون خدشه دار شدن اعتبار مهدکودک در مقابل والدین و اعتبار خود در مقابل مادر، این مسأله ختم به خیر شود.

 کبودی «گردن» دختربچه‌ای به نام آوا که ظاهراً توسط پسربچه‌ای به اسم امیرعلی ایجاد شده نقطه شروع داستان است که به نظر می‌رسد اتفاقی قطعی است. اما داستانِ اصلی، در لایه‌های زیرین آن و در پس زمینه فرآیند زندگی تک‌تکِ شخصیت‌های آن یعنی والدینِ بچه‌ها و مربی مهد نهفته است. روایت‌های مستقلی که همه به یک حادثه ختم می‌شود و آن هم کبودی «گردن» آواست. که رفته‌رفته با به تصویر کشیده شدن واقعیت‌ها و شواهدی دیگر، علت این واقعه قطعی مبهم‌تر و عامل آن در نظر مخاطب تغییر می‌کند. «گردن» روایت خشونت میان دو کودک نیست، روایت بسیاری از مسائل و تضادهای خانوادگی میان زن و شوهر، والدین و فرزندان، خشونت خانگی، تضاد میان شهروندان یک جامعه، برخی مسائل اخلاقی مانند به وجود آمدن گرایش‌های جنسی جدید و تأثیر آن بر خانواده و غیره است.

نمایش «گردن»، راوی سرخوردگی‌ها و ناکامی‌های اجتماعی، روانی و جنسی شخصیت‌های داستان از دوران کودکی است که برآیند آن در جلسه گفتگویی ظاهراً متمدنانه میان والدین کودکان و در خلال دیالوگ‌های رد و بدل شده و همه کنش‌ها و واکنش‌های شخصیت‌ها متبلور می‌شود. تضاد میان والدین فرزندان و ضعف در سیستم تربیتی آنها به دلیل ناکامی‌ها و تجربیات تلخ دوران کودکی والدین از گذشته تا به امروز در این نمایش تصویر می‌شود. تک‌تک دیالوگ‌ها و حتی مونولوگ‌ها دارای بار معنایی هستند و نشان‌دهنده تنش‌ها، چالش‌ها و نقاط ضعف و فروپاشی شخصیت‌ها که در طول زندگی خود تجربه کرده‌اند.

در اپیزودهای کوتاه که روایتگر زندگی هر یک شخصیت‌هاست، یک نگاه زمینه‌ای و تفسیرگرایانه جامعه‌شناختی و روانشناختی قابل‌مشاهده است و رفت و برگشت دائمی زمانی و مکانی و تفکیک آنها در خلال نمایش که روایت‌کننده چالش‌های شخصیت‌ها در گذشته و تأثیر آن بر زمان حال است، در نقطه عطف‌های حساب‌شده به درک این روایت‌ها و ارتباط آنها با هم به مخاطب، کمک شایانی می‌کند. این نوع روایتگری در نمایش «گردن» با توجه به نوع اجرای متفاوت و متمایز آن توسط بازیگران، نقطه قوت قابل‌توجهی است.

در «گردن»، از هیچ نوع آکسسوری جز چند بطری آب استفاده نشده است. بجز در چند نقطه از داستان هیچ ایده خاصی در نورپردازی وجود ندارد، چون شما شاهد فرم اجرای متفاوتی از بازیگران هستید. نوعِ اجرایی که به روند روایتگری آن کمک می‌کند. بازی‌های دیالوگ‌محور، اکت‌های کم، حساب شده و نمادین. می‌توان گفت غالب حرکات بازیگران نمادین است. به نظر می‌آید این فرم از اجرا یعنی اکت‌های نمادین بازیگران، خالی بودن صحنه و نبود آکسسوری را توجیه می‌کند؛ چرا که چنین روایتگریِ تاریخی و فرآیندی را بی‌نیاز از صحنه دکوراتیو می‌کند.

در خلال روایت، مکرراً شاهد استفاده نمادین از «گردن» هستیم که یک عضو میانی و متصل‌کننده سر به قسمت پایینی بدن است، تفکیک زمانی و مکانی را می‌توان در جابه‌جایی‌های به پیش و پسِ اندک و محدود بازیگران به خوبی مشاهده کرد. بیان دیالوگ‌ها در زمان‌ها و مکان‌های مختلف توسط بازیگران در حالی که در یک نقطه ساکن ایستاده‌اند، از جذابیت‌های بصری و خلاقانه این نمایش است؛ چرا که تماشاگران را به واکاوی بیشتر در چهره‌ها و دیالوگ‌ها وامی‌دارد. در نمایش «گردن» تماشاگر مدام درگیر جستجو و درک حالات ظاهری مانند تغییرات چهره و صدا و حالات درونی شخصیت‌هاست. این ویژگی تماشاگر را تا آخر با روند روایت درگیر می‌کند.

اما این ویژگی تاحدودی می‌تواند به عنوان نقطه ضعف نمایش از سوی تماشاگران به حساب آید؛ چرا که این فرم اجرا نیازمند مخاطبی فعال، هوشمند و دارای تخیل قوی است که در لحظه بتواند میان شخصیت‌ها، دیالوگ‌هایشان، تفکیک‌های زمانی و مکانی، داستان زندگی تک تک آنها، انواع مسائل اجتماعی و روانی مطرح شده و حادثه محوری داستان رابطه برقرار کرده یا به عبارتی قطعات مختلف را مثل یک پازل کنار هم بگذارد و نمادهای مکرری که از سوی بازیگران دریافت می‌کند را تفسیر کرده یا حتی خودش معنای جدید و متفاوتی به روایت‌ها بدهد. تا جایی که به گفته رولان بارت با پدیده مرگ مؤلف روبه‌رو هستیم که نقطه اوج آن هم می‌تواند انتهای نمایش و پایان نیمه‌باز آن باشد. به همین دلیل چنین فرمی در نمایش می‌تواند برخی مخاطبین را دچار ابهام و گنگی در فهم سیر داستان کند.

از نقاط قوت دیگر نمایش «گردن»، روایت داستان در جامعه ایرانی است. «گردن» روایتگر مسائل و تنش‌های افراد در موقعیت‌هایی است که برای مخاطب باورپذیرتر است و او را قادر به همذات‌پنداری می‌سازد. به نظر می‌رسد که امروز برای بیان مشکلات و مسائل اجتماعی و روانی در میدان تئاتر به چنین نمایش‌های اقتباس شده، در بستری بومی و محلی نیاز داریم.

 

 

**«گردن»، خدای کشتار دیگری است، با این تفاوت که به جای اینکه یک کمدی تراژیک درباره تناقض‌های دنیای مدرن باشد، روایتی تراژیک از تنش‌های فردی و فروپاشی شخصیت در اثر روابط اجتماعی متزلزل با اطرافیان است