«من» مخاطب بی‌شعوری نیستم

اگر در جامعه ایران امروز، یک شهروند نتواند خوب دروغ بگوید، خوب نقش بازی کند و در کل شیاد خوبی نباشد؛ نه تنها نمی‌تواند حقوق شهروندی‌اش را حفظ کند بلکه حقش توسط دیگرانی که شیادان بهتری هستند، خورده خواهد شد؛ بنابراین ما هر روز در سطح جامعه آبدیده‌تر شده و هر روز مهارت‌مان در نقش بازی‌کردن و دروغ گفتن و شیادی بیشتر و بهتر می‌شود. خیلی‌ها این شانس را دارند که هرگز متوجه بی‌شعوری خود نشوند،  واقعیت این است که موجودات بی‌شعور علاوه بر این‌که خودشان و زندگی‌شان را به لجن می‌کشند، دیگران را هم دائما آزار می‌دهند شما یک پزشک متعهدید که هر روز، بیشتر از بیست مریض نمی‌بینید و برای هر کدام از این عزیزان کم کم، یک ربع وقت می‌گذارید. نه شما مجری لمپن صدا و سیما و سیاستمداری بی‌تفاوت نیستید. این دیگران هستند که چنین‌اند و شما متاسفانه، از قضا یا از خطای روزگار، جزو آن یک درصد از هشت میلیاردی هستید که در ایران به دنیا آمده‌اید و با ماها شده‌اید هشتاد میلیون نفر

آذر فخری، روزنامه‌نگار

هنوز از انتشار و فراگیر شدن سری کتاب‌های «بی‌شعوری» خاویر کرمنت، خیلی نمی‌گذرد. هنوز هم علاوه بر کتاب فروشی‌ها، این کتاب‌ها را می‌توانید از روزنامه فروشی‌ها هم بخرید؛ همان‌طور که این دکه‌های «فرهنگی»، سیگار و آب و نوشابه و البته انواع «گل» هم می‌فروشند.

اما پرسش این است که چرا این سری کتاب‌ها، خیلی زود و به‌شدت در میان مردم ما، طرفدار پیداد کرد و هر چاپ بعدیش، با چاپ قبلی‌اش، روشن شد! چرا مردم ما این‌همه دنبال علایم مرضی و بالینی «بی‌شعوری » بودند و اصلا چرا «بی‌شعوری» برای ملت کتاب‌نخوان ما این‌همه مسئله بود که به خاطرش، جان برکفانه کتاب خواندند؟

در این‌که اغلب ما این کتاب را خوانده‌ایم، شکی نیست. در این که با جملات همین کتاب حال خیلی را هم گرفته‌ایم، شکی نیست؛ این کتاب به ما کمک کرد که با استدلال و گاه با مغلطه بی‌شعور بودن دیگران را به رخ‌شان بکشیم. و یا درباره بی‌شعوری‌شان، با دیگران صحبت کنیم. کتاب بی‌شعوری، به طرز شگفت‌انگیزی به ما در فرافکنی‌های اجتماعی کمک کرد و می‌کند.

بی‌شعوری چه می‌گوید؟

در این کتاب کسی «تو» را خطاب قرار نداده است؛ چون به احتمال قوی کسی که این کتاب را می‌خواند، یقین دارد که در گروه بی‌شعورها قرار نمی‌گیرد اما حتما در میان عده‌ای بی‌شعور زندگی می‌کند! بنابراین، این کتاب را می‌خواند تا هم بی‌شعورهای اطرافش را بهتر بشناسد و هم راه‌های مواجهه و مقابله با آن‌ها را یاد بگیرد. در این کتاب، این دیگران هستند که بی‌شعورند: « آیا از این‌که همسایه‌تان زباله‌هایش را در جوی آب می‌ریزد عصبانی هستید؟ آیا تابه‌حال پیش آمده که در اداره‌ای برای گرفتن یک امضا روزها و ساعت‌ها در آمدوشد باشید؟ آیا احساس می‌کنید برخوردهای رئیس‌تان با شما توهین‌آمیز است؟ تابه‌حال دل‌تان ‌خواسته یک صندلی را بر فرق پزشکی بکوبید که وقتی بعد از ساعت‌ها انتظار و پرداخت حق ویزیت کلان موفق به دیدارش شده‌اید، بدون آن‌که اجازه بدهد در مورد بیماری‌تان توضیحی بدهید شروع به نوشتن نسخه کرده ‌است؟ آیا از دیدن مجری‌های تلویزیون عصبی می‌شوید؟

آیا با شنیدن حرف‌های سیاستمداران دچار رعشه و ناسزاگویی می‌شوید؟ اگر پاسخ‌تان به این پرسش‌ها مثبت است، این کتاب برای شماست؛ زیرا شما با بی‌شعورها سروکار دارید و این کتاب درباره پدیده ‌بی‌شعوری در جوامع کنونی است که راهنمای عملی ارزشمندی برای شناخت و درمان بیشعوری، خطرناک‌ترین بیماری تاریخ بشریت و نحوه رفتار با مبتلایان به این بیماری است.» 

خوب شما هیچ‌کدام از این افراد نیستید، شما نه تنها در خیابان و در و دشت زباله نمی‌ریزید و از ماشین‌تان هم زباله به بیرون پرتاب نمی‌کنید، بلکه تا حد امکان، زباله‌ها را تفکیک هم می‌کنید.

شما کارمند و مدیری هستید که بر خلاف دیگران، کار مراجع را بدون معطلی انجام می‌دهید و دو ساعت وقت صبحانه و دو ساعت وقت ناهار و نماز، و دو ساعت عصرانه و کارت خروج زدن، در برنامه کاری‌تان اصلا معنایی ندارد.

شما یک پزشک متعهدید که هر روز، بیشتر از بیست مریض نمی‌بینید و برای هر کدام از این عزیزان کم کم، یک ربع وقت می‌گذارید. نه شما مجری لمپن صدا و سیما و سیاستمداری بی‌تفاوت نیستید. این دیگران هستند که چنین‌اند و شما متاسفانه، از قضا یا از خطای روزگار، جزو آن یک درصد از هشت میلیاردی هستید که در ایران به دنیا آمده‌اید و با ماها شده‌اید هشتاد میلیون نفر.

کرمنت تنها نیست! 

ابرت ساتن، روان‌شناس دانشگاه استنفورد، در سال 2010، کتاب «ورود بی‌شعورها ممنوع» را منتشر کرد که بر رویارویی با آدم‌های بی‌شعور «در سطح سازمانی» متمرکز بود. در این کتاب، او طرحی برای رویارویی با آدم‌های بی‌شعور «در سطح بینافردی» ارائه می‌دهد. اگر شما رئیس بی‌شعور، دوست بی‌شعور یا همکار بی‌شعور دارید، شاید این کتاب مخصوص شما باشد! ساتن می‌گوید: «بقا در برابر آدم‌های بی‌شعور، مهارت است، نه علم. یعنی هر کسی ممکن است در آن خوب یا بد باشد.

البته هر دوی این بزرگواران، تاکید می‌کنند که بی‌شعوری به معنای احمق بودن نیست؛ بسیاری از بی‌شعورها، آدم‌های باهوشی‌اند که در حرفه خود موفق هم هستند. 

دکتر علی اکبر رضایی عضو هیئت علمی دانشگاه و آسیب‌شناس اجتماعی معتقد است:تقریبا همه ما کمی تا قسمتی یا بیشتر بی‌شعور هستیم. ناراحت نشوید ولی در آغاز کار متوجه می‌شویم که ما هم تا حدی بی‌شعور هستیم، در این کتاب می‌بینیم اکثر آدم‌هایی که به نظر موفق می‌آیند ، مشخصات آدم‌های بی‌شعور را دارند. اما بعد متوجه می‌شویم انگار بی‌شعوری ویژگی غیرقابل انکار از وجود بخش بزرگی از آدم‌هاست. خیلی‌ها این شانس را دارند که هرگز متوجه بی‌شعوری خود نشوند،  واقعیت این است که موجودات بی‌شعور علاوه بر این‌که خودشان و زندگی‌شان را به لجن می‌کشند، دیگران را هم دائما آزار می‌دهند.

فهرست خاویر کرمنت و ابرت ساتن، از کسانی که در معرض ابتلای بی‌شعوری قرار دارند جالب است. آن‌ها افراد و گروه‌های در معرض شدید ابتلای بی‌شعوری را چنین نام می‌برند:  تمام کسانی که می‌خواهند با بیچاره کردن انسان‌ها حیوانات را نجات دهند! در خانه‌های‌شان، حیوان خانگی مثل سگ نگه می‌دارند، و این حیوان را برای قضای حاجت، عصرها به کوچه و خیابان می‌آورند تا در همان کوچه و خیابان، و جلوی چشم مردم و در محل عبور و مرور مردم، کارشان را انجام دهند!

مردمی که از زندگی در شهرهای بزرگ و دودآلود لذت می‌برند و کاری برای بهبود شرایط آلودگی هوا نمی‌کنند و این مسئله اصلا ربطی به آن‌ها ندارد؛ کسانی‌که در خیابان طوری رانندگی می‌کنند انگار خیابان ارث پدرشان است. آدم‌هایی که با لبخندهای مصنوعی هی می‌گویند: روز خوبی داشته باشید؛ اغب سیاستمداران و نمایندگان مجلس! مردمی که تحصیلات عالی و زندگی و اتومبیل لوکس دارند، اما هنگام پارک ماشین، آن‌را درست در مسیر عبور نابینایان، پارک می‌کنند، در حالی‌که این مسیرها، حتی در ایران خودمان هم با موزاییک کاری‌های ویژه مشخص شده است.

حتی روان‌شناسان و روان‌کاوها. آدم‌هایی که توی صف خودشان را جامی زنند. شرخرها. آدم‌هایی که اصرار دارند کلمات معمولی را عجیب و غریب بنویسند. زن‌هایی که پاتوق‌شان حراجی‌ها و جراحی‌هاست. کسانی که در خیریه‌ها کار می‌کنند و دائما کاسه گدایی دست‌شان است. و در نهایت؛ آدم‌هایی که درباره بی‌شعوری کتاب می‌نویسند!

ما برای بی‌شعور بودن، تربیت می‌شویم!

دکتر رضایی، توضیح می‌دهد که هزینه بی‌شعوری در جامعه، از هر نظر که حساب کنید، کمتر است؛ چون اولا هیچ‌کس خودش را بی‌شعور نمی‌داند و دوم این‌که اغلب ما در میان بی‌شعورها زندگی می‌کنیم و آن‌که شعورش می‌رسد، عذاب می‌کشد، اما دستش به جایی نمی‌رسد و نمی‌تواند برای بهبود اوضاع کاری بکند، چون این اوضاع مطابق میل اکثریت است. اکثریت ما با همین اوضاع اجتماعی که دور هم جمع شده‌ایم، راحتیم. 

 از دوران کودکی، خانواده و جامعه به وی آموخته اند؛ استاد دروغگویی، نقش بازی کردن، فریبکاری و حقه بازی است. البته این خصلت ها در یکی زیاد و در دیگری بسیار کم اند، ولی نگارنده امکان وجود ایرانی که دروغ گفتن بلد نباشد را به شدت رد می نماید. (منظور فردی است که در ایران رشد کرده و در آن جامعه بزرگ شده است). اگر در جامعه ایران امروز، یک شهروند نتواند خوب دروغ بگوید، خوب نقش بازی کند و در کل شیاد خوبی نباشد؛ نه تنها نمی‌تواند حقوق شهروندی‌اش را حفظ کند بلکه حقش توسط دیگرانی که شیادان بهتری هستند، خورده خواهد شد؛ بنابراین ما هر روز در سطح جامعه آبدیده‌تر شده و هر روز مهارت‌مان در نقش بازی‌کردن و دروغ گفتن و شیادی بیشتر و بهتر می‌شود.

جامعه ما در عمق خود و در زیر لایه‌های تعارف و تملق و چاپلوسی،  جامعه‌ای است زهوار در رفته و از نظر فرهنگی ویران شده؛ شهروندانی که دروغگویان، کلاشان، کلاه‌برداران، حقه‌بازان و در واقع دزدان بهتری هستند را تشویق می‌کند  و به آنان لقب «بچه زرنگ» می‌دهد؛ دروغگویی و کلاهبرداری «زرنگی» و مایه افتخار است.