فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی 

یکی از شایع‌ترین مشکلاتی که اکثر مراجعان در اتاق درمان مطرح می‌کنند، انتظار‌های بی‌خود و نابجای آنان از اطرافیانشان است. به عنوان مثال فردی این شکایت را مطرح می‌کند: با وجود آنکه به طرف مقابل خود خیلی لطف و کمک رسانده، حال که از وی درخواستی دارد، او سر باز می‌زند و نمی‌خواهد که لطف وی را جبران نماید. به نوعی چنین افرادی دائما در بازی من کمک کردم حالا نوبت توست تا در عوض محبتم درصدد جبران باشی درگیر هستند. از اینرو در ذهنشان قاعده‌ای می‌سازند که چون من در یک موقعیتی دستگیرت شدم، حال تو باید دستگیر من شوی؛ یا در مورد دیگر، ساختار و چارچوب ذهنی‌ فرد بر این اصل استوار شده بود که من به پدر و مادر خود بسیار محبت کردم و در همه احوال کمک حالشان بودم و احترام آنها را حفظ کرده‌ام، اکنون نیز همین انتظار را از فرزندم دارم، اما در واقعیت شرایط به دلخواه من پیش نمی‌رود و فرزندم احترام مرا به درستی حفظ نمی‌کند؛ یا در مثالی دیگر بالعکس این موارد در حال رخداد بود و یکی از طرفین در رابطه زناشویی هرچقدر بدی و پرخاشگری و فحاشی می‌کرد، طرف دیگر رفتار مهربانانه توام با احترام را در ارتباط با وی پیش می‌گرفت! براستی در تمامی موارد مطرح شده مشاهده می‌شود هیچ قانون یا خط مشی و قاعده یکسانی وجود ندارد که این اصل را تایید کند که جواب خوبی و محبت، حتما خوبی و مهربانی خواهد بود! در تمامی موارد مذکور این مفهوم اساسی مستتر است که افراد خود، حق انتخاب دارند و این خود هستند که با انتخاب‌های خویش بر‌می‌گزینند دیگران چه رفتاری با آنها به فراخور موقعیت‌ها و شرایط متفاوت داشته باشند.  بر‌این‌اساس با‌توجه به موارد ذکر شده نمی‌توان فرمول یا قاعده‌ای یکسانی را برای همه افراد به صورت نسخه تجویز کرد. اما می‌توان یادآور شد این ما هستیم که با ساخت قانون و فرمول در ذهنمان و شاخ و برگ دادن آنها می‌توانیم حال بد را برای خود رقم بزنیم. خیلی از اوقات آدمی خود را در خطاهای ذهنی بسیاری درگیر می‌کند و آنها را مبنای نظام فکری و رفتاری خویش قرار می‌دهد و بر‌این اساس با‌توجه به معیار‌هایی که در‌نظر گرفته انتظارات و توقعات متنوعی را می‌آفریند. از‌اینرو به هر میزانی که رفتار و برخورد دیگران از قانون‌های ذهنی وی تبعیت نکند به همان نسبت به لحاظ روحی و روانی آسیب می‌بیند و به حال بد گرفتار می‌شود. 

بنابراین با‌توجه به موارد مذکور باید خاطر نشان کرد آنچه که در روابط انسانی اهمیت دارد پذیرش حق انتخاب برای خود و اطرافیان است. آدمی باید بتواند این درک را در خود پرورش دهد قرار نیست همه افراد، دنیا را از نقطه نظر وی تماشا کنند. همچنین قرار نیست هر چیزی که در نظر او در زمره اولویت‌های برتر و ارزشمند است برای دیگران نیز آنگونه تلقی شود و بالتبع هر مساله‌ای که برای وی ضد ارزش است، برای دیگری نیز ضد ارزش به حساب آید.

از منظر آسیب‌شناسی می‌توان گفت ریشه توقع و چشمداشت بعضی از افراد در آگاهی و شناخت آنها نهادینه شده است. از‌اینرو باید اظهار داشت وقتی شناخت آدمی درست باشد توقعات وی هم به‌جا و درست خواهند ‌بود و اگر شناخت نادرست باشد، انتظارات نیز نابجا خواهند بود که حتی ممکن است در صورت تداوم این مدل رفتار، طرد شدن فرد از جامعه و خانواده را نیز بدنبال داشته باشد. البته در این میان نیز برخی از افراد هستند گاهی نه‌تنها انتظار نیکی از دیگران ندارند بلکه بدرفتاری و رفتار‌های ناپسند را هم توقع دارند که این نیز خود نشاندهنده مشکلات و آسیب‌های بسیار در نظام شخصیتی این افراد است که از یک انسان شریر و بدرفتار توقع خوشرفتاری نداشته و منتظر رفتاری ناپسند هستند و اگر چنین رفتاری را از چنین فردی ببیند آن‌قدر ناراحت نمی‌شوند تا از کسیکه او را به‌عنوان فردی صالح و درستکار می‌پندارند. هم‌چنین می‌توان گفت توقع می‌تواند در غرور و نخوت هم ریشه داشته باشد، بطوریکه همیشه مشاهده کرده‌اید افراد مغرور از همگی توقع خدمت و احترام دارند که البته این هم مجددا به‌دلیل عدم شناخت آن‌هاست.  

بنابراین با‌توجه به مطالب مطرح شده باید خاطر‌نشان کرد هرچقدر افراد در روابط خویش با دوستان، همسر، خانواده و همکاران بتوانند این پذیرش و درک را در خود پرورش دهند که هر فردی می‌تواند برای زندگی خویش اولویت‌ها و انتخاب‌هایی داشته باشد که ممکن است با انتخابات وی متفاوت و مغایر باشد، در این صورت است که علاوه بر آنکه کمتر صدمه می‌بینند، همچنین کمتر نیز آسیب می‌زند. مخلص کلام آنکه اگر شما نیز انتخاب کردید بنابر هر دلیلی در یک رابطه اشتباه و سمی بمانید، لازم است بجای غر زدن، شکایت و تلخ کردن کام خود و اطرافیان، تلاش کنید تا واقعیت را پذیرا باشید که این سرنوشت را خود برگزیده‌اید، پس شایسته است به انتخاب خود احترام بگذارید.