فرشاد گلزاری

 هر روز که انبوهی از اخبارِ رسانه‌ها و مطبوعات را می‌خوانیم، حداقل شاهد دو اظهارنظر یا واقعه با محوریت لیبی هستیم. این اخبار به خوبی نشان می‌دهد که اوضاع در این کشور نه تنها رو به آرامش نمی‌رود، بلکه وضعیت، هر روز و هر ساعت پیچیده‌تر از گذشته می‌شود. شاید تند شدن تحولات لیبی برای بسیاری از تحلیلگران و مخاطبان یک امر عادی به حساب بیاید و بگویند که در جنگ هر چیزی ممکن و غیرممکن رخ می‌دهد، اما این تحلیل صرفاً عبور از حاشیه و متنِ تحولاتی است که در لیبی جریان دارد. واقعیت امر این است که لیبی از زمان سقوط «معمر قذافی» نخست، وارد یک بحران داخلی شد و بعد از آن به‌هم‌ریختگی تا جایی ادامه پیدا کرد که کشورهای خارجی راه را برای مداخله هموار دیدند. زمانی که جنازه قذافی در مهرماه سال 1390 زیر مشت و لگد مردم عصبانیِ زادگاهش (شهر سِرت واقع در شمال لیبی) در هم می‌شکست، در داخل و خارج از لیبی هزاران یا شاید میلیون‌ها نفر با هم تماس می‌گرفتند و با حیرتِ تمام در مورد سرنوشت قدرتمندترین مردِ شمال آفریقا سخن می‌گفتند؛ اما هیچکس سرنوشت انقلاب در لیبی را نمی‌دانست. عده‌ای این واقعه را دنباله بهار عربی می‌دانستند و برخی دیگر به طعنه می‌گفتند دیکتاتورها همیشه محکوم به سقوط هستند! آنچه در آن هنگام مورد توجه قرار نگرفت، خطر تجزیه لیبی بود. زمانی که قذافی از صحنه معادلات لیبی حذف شد، مقادیر بسیار زیادی تسلیحات از درون پادگان‌ها و انبار مهمات به بیرون آمد و طیف عمده‌ای از مردم تسلیح شدند. عشایر و حتی بادیه‌نشین‌های لیبی هم انواع و اقسام سلاح‌های سبک و نیمه‌سنگین را در دست داشتند و همین موضوع فروپاشی امنیتی در این کشور را دوچندان کرد. این روند دقیقا از سوی تمام کشورهای ذینفع در تحولات لیبی به صورت لحظه‌ای رصد و پالایش می‌شد؛ اما کار به جایی رسید که دو دولت در لیبی مستقر شد. در سمت شرق (طُبرق) خلیفه حفتر و نیروهایش تحت عنوان ارتش ملی لیبی قرار داشتند و در سمت غرب این کشور (طرابلس) هم فائز السراج به عنوان نخست‌وزیر دولت وفاق ملی لیبی استقرار یافت. همین موضوع باعث شد آنهایی که درگیر بحران سوریه هستند، نیم‌نگاهی هم به لیبی داشته باشند؛ چراکه کشور دوپاره شده بود و حالا بهترین لحظه برای مداخله پنهان و در نهایت آشکار بود. درگیری‌ها در لیبی علیرغم آنکه خیلی‌ها معتقد بودند گذرا و مقطعی است، اما با گذشت بیش از یکسال همچنان به قوت خود ادامه دارد و طی این مدت جابه‌جایی‌‌های زیادی در حوزه میدانی رخ داده است؛ به گونه‌‌ای که طی هفته‌های اخیر، نیروهای خلیفه حفتر با پیشروی نیروهای دولت وفاق ملی لیبی روبرو شدند و همین موضوع باعث شد تا ارتش ملی لیبی بسیاری از مواضع خود را از دست بدهد. دلیل پیشروی‌های نیروهای تحت امر فائز السراج اگرچه غلبة آنها از منظر تسلیحاتی اعلام شده اما واقعیت این است که در طرابلس فعلاً ترکیه و در پشت‌پرده، قطر حرف اول و آخر را می‌زنند. این در حالیست که در اردوگاه خلیفه حفتر کشورهای بسیار زیادی از جمله روسیه، فرانسه، آمریکا، بریتانیا،‌ مصر، امارات و عربستان در حال تزریق سیاست‌های خود به ارتش ملی لیبی هستند که هرکدام هم منافع خاص خود را دنبال می‌کنند. به عنوان مثال امارات و عربستان به دنبال آن هستند تا ایدئولوژی و گفتمان اخوان‌المسلمین در لیبی قبض و بسط پیدا نکند که البته مصر هم در این مسیر با آنها هم عقیده است، اما چشمان مصر به نفت لیبی و همچنین مهارِ نظامیِ ترکیه دوخته شده است. روسیه هم بر اساس داده‌های روز گذشته (یکشنبه) که از سوی تایمز انگلیس منتشر شده، به دنبال آن است تا سیف‌الاسلام قذافی (فرزند معمر قذافی) را در چارچوب یک جریان سیاسی به نام «بیداری لیبی» آمادة روی کار آمدن کند. بریتانیا، آمریکا و فرانسه هم به عنوان سه عضو دائم شورای امنیت مشغول بازی خودشان در مدیترانه و سواحل شمالی هستند. این تعدد منافع به خوبی نشان می‌دهد که خلیفه حفتر گرفتار یک بحران جدید شده است که به نظر می‌رسد کلیدش در دست قاهره است.

بحران بقا: السیسی چگونه وارد معادله می‌شود؟

بدون تردید مصر به عنوان همسایه شرقیِ لیبی، یکی از بازیگران اصلی بحران فعلی در این کشور به حساب می‌آید. این موضوع فقط به همسایه بودن قاهره مربوط نمی‌شود، بلکه مصر بزرگترین ارتش عربی دنیا و منطقه به حساب می‌آید که سابقه جنگ با رژیم صهیونیستی را در کارنامه خود دارد. هژمونی نظامی مصر و همچنین ساختار سیاسی این کشور که از دهه 50 میلادی تاکنون در دست نظامیان قرار دارد، همان دلیلی است که باعث شده تا اولاً ایالات متحده، اسرائیل و برخی دیگر از قدرت‌های اروپایی، مصر را یک قدرت سیاسی - نظامی بلامنازعه در منطقه بدانند و دوماً کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس خود را برای در امان ماندن از خطرات به مصر نزدیک کنند. از جهتی دیگر مختصات جغرافیایی مصر باعث شده تا امنیت کانال سوئز و تجارت دریایی اروپا و آمریکا به مصر واگذار شود و به همین دلیل است که می‌بینیم طی هفته‌های اخیر مصر به کانون توجه پرونده لیبی و بازیگر اصلی آن تبدیل شده است.

رئیس جمهوری مصر در جریان بازدید از نیروهای منطقه غربی نظامیِ مصر اعلام کرد که هر گونه مداخله مستقیم قاهره در لیبی مشروعیت بین‌المللی پیدا کرده و هدف از مداخله مستقیم در لیبی، تأمین امنیت مرزها و برقراری آتش‌بس است

چندی پیش خلیفه حفتر برای دیدار و گفت‌وگو درباره بحران لیبی به قاهره سفر کرد و با عبدالفتاح السیسی دیدار داشت و حاصل آن صدور بیانیه برای پایان دادن به بحران لیبی از طریق سیاسی بود. همین مساله باعث واکنش‌های زیادی از سوی موافقان و مخالفان قاهره شد. تمام کشورهایی که از حفتر حمایت می‌کنند از طرح السیسی استقبال کردند، اما مساله این نیست. مساله اینجاست که رئیس‌جمهوری مصر دو روز پیش (شنبه) در جریان بازدید از نیروهای منطقه غربی نظامیِ مصر اعلام کرد که هر گونه مداخله مستقیم قاهره در لیبی مشروعیت بین‌المللی پیدا کرده و هدف از مداخله مستقیم در لیبی، تأمین امنیت مرزها و برقراری آتش‌بس است. همین عبارتِ کوتاه به خوبی نشان می‌دهد که السیسی و ژنرال‌هایش چراغ سبز شرکای غربی و عربی خود برای ورود نظامی به لیبی را دریافت کرده‌اند. امری که موجب شد رجب طیب اردوغان، رئیس جمهوری ترکیه بلافاصله با تمیم بن‌حمد آل‌ثانی، امیر قطر تماس تلفنی برقرار کند و بر شراکتشان در لیبی مُهر تایید بزنند. البته این مدل از تماس‌های تلفنی مدلی از مخابره پیام دیپلماتیک و بعضاً نظامی به طرف دیگر درگیری (مصر) است که نشان از حساسیت موضوع دارد. از سوی دیگر دولت وفاق ملی لیبی ضمن مخالفت با تهدید ضمنی رئیس‌جمهور مصر درباره دخالت نظامی مستقیم در لیبی، اظهارات السیسی را اعلام جنگ تلقی کرده است. توجه داشته باشید که نزاع دو طرف بر سر اشراف میدانی بر شهر سرت (زادگاه قذافی و محل اعلام سومین خلافت داعش) است و به همین دلیل کاملاً مشهود است که حاظر به کوتاه آمدن در مورد این منطقه استراتژیک نیستند. امری که می‌تواند باعث قیام بزرگترین ارتش عربی علیه طرابلس شود که بدون تردید تمام معادلات لیبی را به هم می‌ریزد.

بر اساس داده‌های روز گذشته (یکشنبه) که از سوی تایمز انگلیس منتشر شده، روسیه به دنبال آن است تا سیف‌الاسلام قذافی (فرزند معمر قذافی) را در چارچوب یک جریان سیاسی به نام «بیداری لیبی» آمادة روی کار آمدن در این کشور کند