درباره نمایشهای «پیانیست» و «نزیسته»
تئاتر بر مدار زندگیهای تجربهنشده

محمدحسن خدایی
تابستان گرم امسال به واقع نفسگیر است و طولانی. ناترازیهای انرژی، به آب و برق و هوای شهروندان هجوم آورده و گاهی حتی سرویسهای بهداشتی سالنهای تئاتری را از مدار مصرف خارج کرده است. در این وضعیت دشوار، سرپا نگهداشتن سالنهای اجرا و به صحنه بردن تئاتر، نوعی جسارت و از خودگذشتگی میطلبد و نتایج مادی و معنوی چندانی نصیب تولیدکنندگان این عرصه نمیکند. بنابراین در مواجهه انتقادی با اجراهایی که این روزها و شبها بر صحنهاند بیش از گذشته میبایست جانب انصاف را رعایت کرد و همدلانه به تماشا نشست و به نقد و تحلیل پرداخت. به هر حال زمانهای است که هزینههای تولید آثار هنری بالا رفته و حمایت مادی دولت، چندان نیست که گروههای اجرایی با خیال راحت مشغول تولید و کار خلاقه شوند. در این میان میبایست از طریق مشارکت نهادهای اقتصادی بخش خصوصی، در حد امکان، به یاری هنرمندان شتافت و عرصه را برای خلق آثار با کیفیت گشود. اینکه در فضای پساجنگی این روزها نمیتوان انتظار این قبیل گشایشها را داشت و در پی جذب سرمایه نهادهای متمول اقتصادی بود، حرف گزافی نیست اما چاره چیست اگر که در کشاکش دهر، نتوان تخیل ورزید و به انتظار وضعیت آرمانی تولید و تماشای نمایشهای سرگرمیساز استاندارد نشست. از دل همبستگی اجتماعی است که میتوان بار دیگر به آینده امیدوار بود و از گروههای اجرایی این را مطالبه کرد که برای از بین بردن افسردگی عمومی، دست به تولید آثاری بزنند که تماشاگران به وقت تماشا، واجد تجربهای تکرارنشدنی از مواجهه با امر زیباشناختی شده و با دلی پر امید به جنگ مشکلات اجتماعی و اقتصادی بشتابند. بدون امید اجتماعی، یک جامعه میمیرد و از پا میافتد. به دیگر سخن اگر فیالمثل یک اجرای تئاتری نتواند راهی به رهایی بگشاید و جهانی نو را پیشنهاد دهد به چه کار ما مردمان عادی و مستاصل خواهد آمد. هنری که «امر نو» را طلب نکند و صفشکن وضعیتهای فروبسته نباشد همان بهتر که تولید نشود و وقت و سرمایه مخاطبان خویش را نگیرد. با آنکه انسان خاورمیانهای در میانه این حجم از خشونت و بیعدالتی، چندان توان تولید هنر رادیکال را ندارد اما وظیفه هنرمندان آگاه این خطه است که خطر کنند و با جسارتی مضاعف، فضایی نو را برسازند که بشارتدهنده جهانی دیگر باشد. این هفته بنابر سنت همیشگی روزنامه به نقد و تحلیل تئاترهای روی صحنه میپردازیم. دو اجرایی که به تازگی در سالن یک «خانه نمایش دا» بر صحنه آمدند و محصول نسل جوان و تجربهگرای تئاتر دانشجویی هستند. اجراهایی که فاصله معناداری با تئاتر تجاری داشته و در پی خلق فضایی متفاوت نسبت به زمانه خویشاند.
نمایش اول- «پیانیست»
به کارگردانی محمدحسین خادمی
«پیانیست» را میتوان ذیل اجراهایی صورتبندی کرد که به زندگی اشیا میپردازند و با جانبخشی به آنان، روایتی استعاری از یک موقعیت خلافآمد انسانی میسازند. در نمایش پیانیست، چند میوه و سبزی، در یک آشپزخانه، گردهم آمده و مشغول مکالمات شنیدنی و تبادل نظرند. از دل این موقعیت عجیب، شاهد اتفاقات جالب توجهی هستیم که از فرط منطقی بودن، جفنگ و بیمعنا است. فیالمثل یک خیار با سایهاش مشکل پیدا کرده چراکه سایه دیگر نمیخواهد قسمتی از وجود خیار شود و عاملیتی از خویش نداشته باشد. محمدحسین خادمی که نویسنده، کارگردان و بازیگر این اجرای فانتزی است توانسته با خلاقیت، یک فضای ابزرد تماشایی بسازد و موقعیتی این چنین حاشیهای و بیاهمیت را بدل به دغدغهای هستیشناختی کند. در این بین شوخی با پیاز که خود را پیانیست معرفی میکند و لباسهایش لایهلایه و پرشمار است، بسیار خلاقانه از کار درآمده و طعنهای است بر موجوداتی که از خود هویت مستقلی ندارند و گرفتار لایههای متعدد احساساتاند. همچنانکه محفظهای حوضی شکل در میانه صحنه، اشارهای است به سینک آشپزخانه که برای میوهها و سبزیجات به عنوان حمام و سونا محسوب شده که میتوان در آن دراز کشید و تمدد اعصاب و روان کرد. اجرا صد البته در باورپذیر نشان دادن کاراکترهایش تا حدودی موفق عمل میکند اما گاهی به نظر میآید حضور بازیگران بیش از آنکه میوهها را به ذهن متبادر کند وجود انسانها را یادآور میشود. این یکی از ضعفهای اجراست که به باور مخاطبان آسیب رسانده و علیه فضاسازی کلی اجرا عمل میکند.
در نهایت میتوان گفت با اجرایی سرخوشانه روبرو هستیم که به راحتی با همه چیز شوخی میکند و حتی خویشتن را دست میاندازد. یک اجتماع کوچک در آشپزخانهای که زندگی روزمره میوهها و سبزیجات را به نمایش گذاشته و لحظات کوچک مفرحی از نابهنگامی آنها را برمیسازد. اجرایی که تلاش دارد جفنگ بودن موقعیت را از طریق بازیگوشی و جدیت توامان انتقال دهد و مقهور عقلانیت عبوس زندگی روزمره انسانها نشود.
نمایش دوم- «نزیسته»
به کارگردانی عارف شریفی
نمایش «نزیسته» با نگاهی به داستان کوتاه «همسایهها» ریموند کارور، تلاش دارد زندگی نزیسته یک زوج را از طریق امکان تصاحب موقت خانه همسایه روایت کند. تمهید اجرایی کارگردان استفاده از دو بازیگر برای هر نقش و افزودن بر تکثر صحنهها و موقعیتهاست. دو بازیگر زن و دو بازیگر مرد به تناوب در صحنه حضور داشته و نسبت خویش را با غیاب همسایهها و خانهای که قرار است به آنجا سر بزنند و فیالمثل به گلدانها آب دهند و تا حدودی از آن محافظت کنند تنظیم میکنند. با آنکه ریتم اجرا کمابیش بالا است و حضور و غیاب شخصیتها به میانجی استفاده از دو بازیگر برای هر نقش چندان به چشم نمیآید اما گاهی احساس میشود این حجم از ورود و خروج بیش از نیاز اجرا بوده و به سیاست کلی کارگردان تا حدودی آسیب میزند. شاید میزانسنهای ایستا بهتر بتواند این تسخیر مکان و زندگی کردن یک زندگی نزیسته را معنا بخشد. اما هر چه هست کارگردان ترجیح داده با چهار بازیگر، صحنه را با حضور بدنهایی مضاعف پر کند و روند زندگی روزمره این زوج را ذیل مسئولیتی که در قبال درخواست همسایهها بر دوش دارند از نو به نمایش گذارد. زندگی زوج همسایه، تاثیری بیبدیل به روال زندگی روزمره این زوج مورد نظر گذاشته و رازهای پیدا و پنهان خانوادگیشان را عیان میکند. نتیجه کار رسیدن به حقیقت تلخ خانوادگی و فروپاشی نظم قدیم خانه است. حال با زن و مردی روبرو هستیم که تجربه دیگریشدن را از طریق سکونت موقت در خانه همسایه از سر گذرانده و به نوعی نمیتوانند به گذشته بازگردند و همچنان با مناسبات قدیم روزگار بگذرانند.
طراحی صحنه چنان تدارک شده که پارچهای نازک، فضا را به دو قسمت تقسیم کرده و مرزی باریک مابین خارج و داخل خانه همسایه ترسیم کند. هر چه به پیش میرویم و تنشها بالا میگیرد و حقایق بیشتری برملا میشود هر دو بازیگر نقش مرد و زن، بیشتر جای آن یکی بازی کرده و ترکیب زوجها مدام تغییر میکند. تمهیدی که در خدمت بازنمایی احساسات زن و مرد عمل کرده و میتوان آن را بروز متکثری از آنات و حالات یک فرد در موقعیتهای تکین و دشوار زندگی فرض کرد. کار به جایی میرسد که دیگر از بدنها، کاری ساخته نیست و بازیگران با تکهای گچ، کلماتی را بر زمین نگاشته و در ادامه آن را پاک میکنند. حتی استفاده از ویدئو پروجکشن و تصویری که به شکل زنده از بازیگران بر پرده نازک جان میگیرد از تکنیکهای روایی اجرا و افزودن بر ظرفیتهای بیانی شخصیتهاست.
در نهایت امر میتوان نمایش نزیسته را تجربهای قابل اعتنا دانست که به خلوت یک زوج مدرن امریکایی نقب میزند و ملال و شادی توامان زیستن یک وضعیت نزیسته را به نمایش میگذارد. با تعداد بیشماری از ورود و خروجهایی که میتوانست کمتر باشد و مخاطب را دچار وقفههای بیپایان نکند.
دیدگاه تان را بنویسید