محمد تقی‌زاده

«پیر پسر» در نگاه اول و در فضای کلی ادبی و هنری، قرار است که جریان روشنفکری را تداعی کند. علاقه براهنی پسر و کسوت براهنی پدر بیش از هر چیز به جریان روشنفکری وابسته است و خاستگاه آن به این طبقه و منش فکری آنها ارتباط پیدا می‌کند اما فیلم چه می‌گوید؟

 واقعیت این است که منطق روایی فیلم «پیر پسر» بیش از آنکه جریان روشنفکری را نمایندگی کند تداعی‌گر برخی فیلمفارسی‌هایی است که منطق چندانی ندارند و آبکی بودن کاراکترها و آبگوشتی بودن موقعیت‌ها مهمترین منطق پیشبرد داستان به شمار می آید. در فیلم اکتای براهنی نیز باوجود ارجاعات ادبی از هملت و داستایوفسکی تا شاهنامه و ماجرای رستم و سهراب و از عقده ادیپ فروید تا نشانه‌های فرمالیستی فیلم، مسیر قصه و شخصیت‌ها تا حد زیادی یادآور فیلمفارسی‌های قبل انقلاب است و ادعای ادبیات کلاسیک و سینمای روشنفکری تنها در ظاهر و برخی ارجاعات و نشانه‌ها قابل‌اعتنا و توجه است و در کلیت این ادعا قابل‌اثبات نیست. برای مثال، می‌توان از خانه غلام شروع کرد که باوجود منش بی‌نهایت منفی، لات مآبانه و شیطان صفتانه اش، یکی از پسران آن‌قدر روشنفکر، مودب و سربه‌زیر است که حتی موقع خوردن غذا نیز دست از کتاب‌خواندن نمی‌کشد! این جهان صفر و صدی فیلم اگر بی‌نظیر نباشد کم‌نظیر است که یک پدر آن‌قدر منفی و شیطانی است و پسری که از همان خون و بزرگ شده آن خانه است چنین آرام و سربه‌زیر از آب درآمده است. درباره ورود بازیگر زن فیلم به خانه و زندگی غلام و پسرانش نیز اوج این بی‌منطقی بروز و ظهور پیدا می‌کند اینکه این زن چگونه متوجه نیت غلام نمی‌شود و مستأجر او می‌شود؟ چطور باوجود مراوده با غلام، به پسرش علاقه پیدا می‌کند و در نهایت منطق پس‌دادن پول و همراه شدن با مرد شیطان صفتی چون غلام باستانی تا سر حد مرگ چه بوده که این زن به‌ظاهر باهوش و پیچیده متوجه آن نشده و تا نزدیک‌شدن به مرگ و تجاوز پیش رفته است. 

شخصیت‌پردازی؛ پاشنه آشیل اصلی

اصلی‌ترین بخش فیلم که ضربه اساسی را به آن زده، شخصیت‌پردازی آن است که حتی بازی بازیگران را نیز تضعیف کرده است. ضعیف‌ترین شخصیت‌ها به رعنا و علی برمی‌گردد. رعنا زنی است که درعین‌حال که فرهیخته، هنری و حتی ثروتمند و متمول به نظر می‌رسد، در همان فضا بیچاره، فقیر و خنگ و منفعل است. رعنا در عین حال که در به در دنبال خانه است و برای خانه دار شدن حتی به شیطانی چون غلام باستانی پناه می برد در همان حال خیلی مرفه و شیک به نظر می رسد تا جایی که هیچ کس متوجه نمیشود چرا مجبور شده یا خواسته به خانه غلام رجوع کند؟ آیا اینقدر بیچاره و بدبخت بوده؟ در فیلم و شخصیت رعنا چنین استیصالی دیده نشده. از سوی دیگر، چطور رعنا به عنوان یک زن عاقل و بالغ که در برخی لحظات باهوش و پیچیده نیز معرفی شده متوجه دام انداختن و فریب غلام باستانی نمیشود. غلام برای او هدیه و ماشین ظرفشویی می خرد، او را بدون اجاره به خانه اش دعوت میکند اما با تعجب و حیرانی از نظرداشتن غلام به خود ابراز تعجب می کند. مگر این حد از خنگ بودن امکان دارد؟ از سوی دیگر او برای پول حاضر به همراهی با غلام می شود اما با کمترین زمان و اندک صحبتی که با علی داشته، از کار خود پشیمان می شود و پول را برمیگرداند. اگر قصد گرفتن نداشته چرا در مقابله با علی از ناتوانی مالی میگوید و کارش را توجیه می کند و اگر هرزگی کرده و خودش را فروخته چرا اینقدر زود پشیمان می شود و ژست عاشقی میگیرد: اصولا ضعیف ترین و منفغل ترین شخصیت داستان همین رعنا است که از هرزه تا معصومیت، از فرهیختگی تا حماقت و از عاشق تا هوس باز را تداعی اما مشخص نمی شود کدام یک است؟

علی دیگر کاراکتر ضعیف و منفعل فیلم است. او در ابتدا و در کنار رضا، در حسرت ارتباط با حتی یک زن خیابانی است اما هیچ‌وقت مشخص نمی‌شود که چرا او نتوانسته با این‌ همه ویژگی مثبت انسانی که در خانه یک دیو و شیطان بروز کرده، افتخار ارتباط با یک دختر ساده و نجیب را پیدا کند؟ آیا این اختگی نمادین است و قرار است علی انفعال جریان کتاب‌خوان و به قول خودش آدم خوب‌ها را نمایندگی کند؟ این نمادگرایی در مواجهه با جهان رئال غلام برای چیست؟ 

به غلام هم که رجوع کنیم ایرادات شخصیتی کمی ندارد اما تمرکز زیاد روی این کاراکتر، تابوشکنی از یک ضدقهرمان تمام‌عیار و شکستن شمایل مهربان و فداکار پدر در سینمای ایران به همراه بازی باکیفیت حسن پورشیرازی سبب شده خلأهای شخصیت‌پردازی غلام کمتر به چشم بیاید. مخاطب تا انتها متوجه نمی‌شود که آیا غلام کاری جز زن‌بارگی دارد یا نه و باوجود دارایی او و خانه چند صدمیلیاردی شمال شهرش، درآمد او از چیست که حاضر است برای بودن کوتاه‌مدت با یک زن و پز دادن پیش رفقایش، یک میلیارد تومان خرج کند؟

بازی‌ها؛ خوب، بد جلف

بازیگری در پیرپسر یکی از محورهای مهم تمرکز و تأکید فیلمساز بوده است به‌طوری‌که بهترین نقش چند دهه بازیگری حسن پورشیرازی به واسطه حضور در این فیلم محقق شده است، محمد ولی‌زادگان به واسطه این فیلم و حضور کوتاه‌تر و مؤثر به عموم مخاطبان سینما معرفی شده و لیلا حاتمی و حامد بهداد به نظر می‌رسد توانستند با عموم مخاطبان ارتباط برقرار کنند اما بادقت و تامل بیشتر روی وجوه عمیق‌تر این بازیگران، نکات مفید و جالبی به ذهن خطور می‌کند.

حسن پورشیرازی گویی طلب سال‌ها ممارست، عشق و انگیزه بالا برای حرفه بازیگری خود را در پیرپسر گرفته است، حتما غلام باستانی بهترین کاراکتر و بازی حسن پورشیرازی است و حتی بعید به نظر می‌رسد تا سال‌ها چنین نقشی با چنین کیفیت و حضوری به او پیشنهاد و از سمت او اجرا شود. این‌قدر حضور پورشیرازی در فیلم مسحورکننده و عجیب بوده که حتی منتقدان سرسخت فیلم نیز نتوانستند از کیفیت بازی او ایراد بگیرند و برگ برنده، امتیاز اصلی و محل همگرایی همه منتقدان و مخاطبان فیلم بازی بازیگر اصلی آن حسن پورشیرازی 

بوده است.

از پورشیرازی که فاصله بگیریم مناقشات آغاز می‌شود؛ حامد بهداد اگرچه تلاش خود را برای یک نقش متفاوت و جدید انجام داده و سعی کرده از شمایل قبلی فاصله بگیرد اما ضعف شخصیت‌پردازی و تکنیک‌های تصنعی و به بار ننشسته این بازیگر سبب شده، نقش علی جزو نقاط ضعف فیلم باشد. نقشی که همان‌گونه که عنوان شد از شخصیت‌پردازی ضعیف نیز ضربه خورده است: مشخص نمی‌شود چرا علی این‌قدر خوب، سربه‌زیر، اخته و حتی تو سری‌خور است، چرا هیچ‌وقت به معنای واقعی و باوجود این‌همه تحقیر و فشار خشمگین نمی‌شود و دلیل این‌همه خوب‌بودن او چیست؟ از طرفی بخشی از بار فرمالیستی و نمادگرایی فیلم روی دوش شخصیت علی بنا نهاده شده است و از سویی، لحظات عاشقانه فیلم و رابطه دوتایی رعنا و علی از بخش‌های مهم فیلم است. در کل، قرار بوده علی نقش‌محوری فیلم باشد همچنان که اسم فیلم به نام او یعنی پیرپسر گذاشته شده و فینال فیلم با او به انتها می‌رسد اما حجم انفعال، بازی بد حامد بهداد که شاید انتخاب اشتباه او نیز مزید بر علت بوده و همچنان مشخص نبودن محوریت و اصالت او در فیلمنامه سبب شده، هم نقش و هم بازی او با ایرادات جدی 

همراه شود.