چطور بهترین خرید تاریخ به لکه ننگ تبدیل شد
بیکفایتی
نازنین دشتی
گاهی اوقات واژهها در توصیف عمق یک فاجعه کم میآورند. گاهی اشتباه مدیریتی واژهای بیش از حد شیک و اتوکشیده برای توصیف یک خیانت آشکار است. ماجرای سرژ اوریه و پرسپولیس، دیگر داستان تکراری یک خرید ناموفق نیست؛ این مرثیهای است برای پولهایی که در آتش نادانی سوختند، برای امیدهایی که واهی بودند و برای هواداری که در این اوضاع اقتصادی وحشتناک، باید نظارهگر بر باد رفتن سرمایه عشقش باشد.
بیایید به عقب برگردیم؛ به روزی که نام سرژ اوریه حوالی باشگاه پرسپولیس شنیده شد. چه کسی بود که قند در دلش آب نشود؟ کاپیتان ساحلعاج، مدافع سابق تاتنهام و پاریسنژرمن، مردی که در بالاترین سطح فوتبال اروپا تنهبهتنه بزرگترین ستارههای جهان زده بود. مدیران وقت باشگاه سینه سپر کردند و با افتخار از بزرگترین خرید تاریخ لیگ برتر سخن گفتند. عکسهای یادگاری با لبخندهای پهن گرفته شد و وعده روزهای طلایی داده شد. اما ما نمیدانستیم که آن لبخندها، پوزخندی تلخ به صورت ما و آینده باشگاه بود. ما نمیدانستیم که در حال خریدن یک اسم هستیم، نه یک فوتبالیست. ما داشتیم صفحه ویکیپدیای اوریه را میخریدیم، نه ساقهایش را.
خبر مثل پتک بر سر هواداران فرود آمد؛ هپاتیت B؛ شوخی میکنید؟ مگر میشود؟ در قرن بیستویکم، در فوتبالی که علم حرف اول و آخر را میزند، چطور ممکن است با بازیکنی قرارداد ببندید، عکس بگیرید، رونمایی کنید و بعد او را به تست پزشکی بفرستید؟ این دیگر آماتوریسم نیست؛ این جنون مدیریتی است. این یعنی الفبای مدیریت ورزشی را نادیده گرفتن. سرژ اوریه آمد، اما نه برای بازی کردن، بلکه برای تبدیل شدن به نماد بیکفایتی محض.
بیایید با اعداد حرف بزنیم، هرچند که اعداد در این ماجرا بوی خون میدهند. دلار ۱۳۰هزار تومانی را تصور کنید. حالا به این فکر کنید که این بازیکن ساحل عاجی، برای هر دقیقهای که پیراهن سرخ را پوشید (چه در آن ۲۶۰ دقیقه کذایی، چه روی نیمکت و چه در کلینیک)، حدود ۱۹۵میلیون تومان دریافت کرده است. ۱۹۵میلیون تومان برای هر دقیقه! دستی بر پیشانی بگذارید و لحظهای سکوت کنید. یک کارگر، یک کارمند، یک معلم یا یک هوادار عاشق که نان شبش را با سختی درمیآورد، باید چند سال، چند دهه کار کند تا پولی را جمع کند که آقای اوریه در یک دقیقه دویدن بیحاصل در زمین چمن به جیب زده است؟ این پولها از کجا میآید که اینطور بیرحمانه حیفومیل میشود؟ آیا مدیرانی که پای آن قرارداد ننگین را امضا کردند، شبها راحت میخوابند؟
اوریه فقط یک بیمار نبود؛ او یک بازنشسته بود. گزارشها میگویند او بیش از یک سال بود که رنگ میدان را ندیده بود. یک بدن ناآماده، یک ذهن خسته و یک خون آلوده به ویروس؛ این بود سوغاتی مدیران پرسپولیس برای هواداران. بازیکنی که در اروپا تاریخمصرفش تمام شده بود، به ایران آمد تا جیبهایش را پر کند و ما را با کوهی از حسرت و بدهی تنها بگذارد. و دردناکتر اینکه حالا برای فسخ قراردادش، باید ۳۹۰ هزار دلار دیگر هم به او باج بدهیم تا فقط برود! پولی که میتوانست زخمهای آکادمی باشگاه را درمان کند، پولی که میتوانست خرج زیرساختها شود، حالا باید به عنوان حقالسکوت به بازیکنی داده شود که میراثش برای پرسپولیس هیچ بود.
اما فاجعه فقط اوریه نیست. این ماجرا، نوک کوه یخی است که نامش را میراث نحس گذاشتهاند. تیمی که سردار دورسون را از دست میدهد و مهاجم نمیخرد، تیمی که دفاع راست ندارد اما هافبک مازاد تمدید میکند، تیمی که اردوی رایگان قطر را میسوزاند... اینها همه حلقههای یک زنجیرند. زنجیری که بر پای پرسپولیس بسته شده و آن را به قعر میکشد. اوریه قربانی نیست، او شاهدی است بر سیستمی که در آن پاسخگویی واژهای فراموش شده است.
هوادار پرسپولیس خسته است. خسته از شنیدن وعدههای توخالی، خسته از دیدن ستارههایی که فقط روی کاغذ ستارهاند و خسته از مدیرانی که میآیند، ویران میکنند، بدهی میتراشند و میروند؛ و تنها چیزی که باقی میماند، هواداری است که باید خون دل بخورد و تیمی که زیر بار غرامتهای دلاری کمر خم کرده است.
آقایان مدیر! وقتی قلم را برای امضای قرارداد با اوریه روی کاغذ میچرخاندید، به چه فکر میکردید؟ به عکس روی جلد روزنامههای فردا یا به آینده سیاهی که برای باشگاه رقم میزنید؟ سرژ اوریه رفتنی است، پولها هم رفتند و برنمیگردند. اما لکه ننگ این قرارداد، این بیمبالاتی پزشکی و این تاراج بیتالمال، تا ابد بر پیشانی تاریخ مدیریتی این باشگاه باقی خواهد ماند. اینجا پرسپولیس است؛ تیمی که با عشق مردم زنده است، اما انگار عدهای قسم خوردهاند که این عشق را با اسکناسهای دلار معاوضه کنند و خاکسترش را به باد بدهند. ۱۹۵ میلیون تومان در دقیقه... این عدد را هرگز فراموش نخواهیم کرد. این قیمت بیکفایتی است.
دیدگاه تان را بنویسید