نازنین دشتی

فوتبال، عجیب‌ترین سناریو‌نویس دنیاست. گاهی وقت‌ها برای پیدا کردن گنج، نیازی نیست زمین را بکنید یا به بازارهای نقل‌و‌انتقالات خارجی سفر کنید؛ گاهی گنج، درست همان‌جاست، روی نیمکت، زیر لایه‌ای از غبار و بی‌مهری پنهان شده است. داستان این روزهای پرسپولیس، داستان همین گنج‌های غبارروبی شده است. شنبه‌شب، ورزشگاه شاهد پرده‌برداری از آخرین شاهکار این سناریوی دراماتیک بود. پرسپولیس یک بر صفر آلومینیوم اراک را برد. یک برد اقتصادی، سخت و البته شیرین که حکم به صدرنشینی موقت سرخ‌ها داد. اما اگر فقط به تابلوی نتایج نگاه کنیم، روح اصلی ماجرا را از دست داده‌ایم. باید ببینیم چه کسی گل زد؟ چه کسی گره را باز کرد؟ و چه کسانی در هفته‌های اخیر، پرسپولیس را از باتلاق بیرون کشیدند و به قله رساندند؟پاسخ این سوالات، ما را به یک حقیقت تکان‌دهنده می‌رساند؛ پرسپولیس دارد با ساق‌های بازیکنانی نفس می‌کشد که تا همین چند ماه پیش، در دوران سرمربیگری هاشمیان طبق سناریو، یا سکونشین بودند، یا نیمکت‌نشین مطلق و یا متهم به بی‌انضباطی و عدم کارایی. بیایید این پازل عجیب را با هم مرور کنیم. 

یک‌شنبه شب، هنوز تماشاگران روی سکوها جابه‌جا نشده بودند که تیوی بیفوما مثل صاعقه بر سر مدافعان آلومینیوم فرود آمد. فراری تند و تیز و ضربه‌ای که سه امتیاز را به حساب اوسمار واریز کرد. اما بیفوما کیست؟ همان بازیکنی که در دوران تاریک قبل از اوسمار، دقایق بازی‌اش به زحمت به چشم می‌آمد. وینگری که برچسب ناکارآمد خورده بود و شایعاتی مبنی بر قرار گرفتن نامش در لیست مازاد به گوش می‌رسید. هاشمیان اعتقادی به سبک بازی گریزپای او نداشت و او را در چارچوب‌های خشک تاکتیکی‌اش حبس کرده بود. اما اوسمار، قفل زنجیرهای پای بیفوما را باز کرد. او به بیفوما گفت:«برو و خودت باش.» و نتیجه‌اش شد گلی که یک‌شنبه شب، صدر جدول را از اصفهان به تهران آورد. 

کمی به عقب برگردیم. هفته‌ قبل مقابل پیکان، چه کسی دیوار دفاعی حریف را فرو ریخت؟ اوستون اورونوف. و قبل‌تر از آن، در بازی مرگ و زندگی مقابل شمس‌آذر قزوین، چه کسی گل برتری را زد؟ باز هم اورونوف. ستاره‌ ازبکستانی، حالا بی‌شک بهترین بازیکن لیگ است. تکنیک ناب، حمل توپ ویرانگر و هوش بالا. اما باورکردنی نیست که همین جواهر، در دوران سرمربیگری قبلی، اغلب بازی‌ها را از روی نیمکت تماشا می‌کرد! اختلاف سلیقه یا شاید لجبازی تاکتیکی هاشمیان با اورونوف، باعث شده بود تا خلاق‌ترین بازیکن لیگ، تبدیل به یک تماشاچی غمگین شود. اوسمار اما اولین کاری که کرد، احیای روح مرده‌ اورونوف بود. او فهمید که پرسپولیس برای قهرمانی، به نظم نیاز دارد اما به جنون هم محتاج است. و اورونوف، همان جنون زیبایی بود که تیم به آن نیاز داشت. گل‌های حیاتی در بازی‌های حساس؛ این پاسخ دندان‌شکن اورونوف به روزهای تلخ گذشته بود. 

فقط خط حمله نیست. در خط دفاع و کناره‌ها هم رد پای احیا شدگان دیده می‌شود. میلاد محمدی که او هم روزهای خوبی را سپری نمی‌کرد و زیر فشار انتقادات بود، حالا سمت چپ پرسپولیس را بیمه کرده است. او در سیستم اوسمار، آزادی عمل بیشتری برای نفوذ دارد و با اعتماد به نفسی که بازیافته، تبدیل به همان مدافعی شده که در تیم ملی می‌شناختیم. او پاس‌گل سه امتیازی بیفوما در نبرد با آلومینیوم را داد.  در میان تمام این هیاهوها، باید کلاه را به احترام مردی برداشت که بدون جنجال، بدون مصاحبه‌های آتشین علیه داوری و بدون بهانه‌گیری، کارش را کرد؛ اوسمار ویرا. رسیدن به امتیاز ۵۰ با پرسپولیس، آن هم در شرایطی که تیم را در یک وضعیت بحرانی (چه از نظر جدولی و چه از نظر روحی) تحویل گرفت، یک دستاورد آماری فوق‌العاده است. در تاریخ لیگ برتر، کمتر مربی‌ای توانسته با چنین سرعتی، تیمش را به مرز ۵۰ امتیاز برساند و میانگین امتیازی در حد قهرمانی ثبت کند.

اوسمار نشان داد که مربیگری، فقط چیدن قیف‌ها در تمرین نیست؛ مربیگری یعنی مدیریت انسان‌ها. او نیامد که تیم را شخم بزند؛ او آمد تا پتانسیل‌های دفن شده را بیدار کند. هنر اوسمار این بود که فهمید مشکل پرسپولیس هاشمیان، ساق‌ها نبودند، بلکه ذهن‌ها بودند. او دید که اورونوف انگیزه ندارد، بیفوما سرخورده است و تیم از باختن می‌ترسد. اوسمار این ترس را گرفت و جایش جسارت کاشت.