افسانه فرقدان

اکنون که روزهای بحرانی شرایط ناگوار کتاب به اوج خودش رسیده است، ضروری است که به راه‌حل‌هایی بیندیشیم تا بتوانیم از این بحران به بهترین وجه گذار کنیم تا شاید جامعه کمترین لطمه را در حوزه فرهنگ ببیند. بی‌شک گرایش ایرانیان به ادبیات شفاهی، نفوذ اینترنت و فضای مجازی، روند ضعیف آموزش در مدارس و بسیاری دلایل دیگر، آمار مطالعه ایرانیان را به کمتر از 5 دقیقه در شبانه‌روز تقلیل داده است. بر اساس تازه‌ترین گزارش شورای عالی انقلاب فرهنگی، این آمار به‌طور میانگین ۷ ساعت و ۴۱ دقیقه در ماه است که ۳ ساعت و ۷ دقیقه آن صرف خواندن قرآن و ادعیه می‌شود.

اکنون با کاهش قدرت خرید مردم و افزایش روزافزون قیمت کاغذ و کتاب، آمار مطالعه سیر نزولی را طی خواهد کرد و این سیر نزولی، تنزل فرهنگ و اقتصاد و محیط زیست و روابط انسانی را در پی خواهد داشت. اکنون زمان اندیشیدن به راهکاری است تا اگر آمار کتابخوانی بالاتر از این نمی‌رود، کمتر نیز نشود. در این یادداشت از نظرگاه دیگری به معضل کتابخوانی در ایران نگاه خواهیم کرد تا بتوانیم با دیدن تمام عیوب فرهنگی جامعه ایرانی، برای این آمار مطالعه در حال کاهش، کاری بکنیم. یکی از پرسش‌هایی که می‌توانیم مطرح کنیم این است که هریک از ما و به‌ویژه جمعیت کتابخوان حرفه‌ای چه نقشی در این آمار دارند؟

کتابخانه ملی که در همه جای دنیا کارکردش نگهداری از ذخایر فرهنگی است، در ایران تنها مکان معتبر برای امانت گرفتن کتاب توسط دانشجویان و محققان است که آن هم شرایط ساده‌ای ندارد و در دسترس همگان نیست

دیرزمانی است که در ژاپن به‌عنوان کشوری پیشرو در آسیا در زمینه علم و تکنولوژی و آموزش و کشورهای غربی، به‌ویژه فرانسه که از قرن بیستم به این طرف پیشتاز ادبیات بوده، فرهنگ کتابخانه‌های کوچک خیابانی در سطح شهر و پارک‌ها رایج شده است، اما در کنار کارهایی که دولت برای در دسترس قرار دادن کتاب کرده؛ قشر کتاب‌خوان که مداوم در حال کتاب خواندن هستند، در مترو و اتوبوس و سطح شهر کتاب‌های خود را پس از خواندن، روی صندلی‌های اتوبوس و مترو به‌ جا می‌گذارند تا نفر بعدی که روی این صندلی می‌نشیند، قبل از نشستن، کتاب را بردارد؛ اگر کتابخوان بود که بالقوه آماده خواندن کتاب است و اگر کتابخوان نبود، کنجکاوی تورق کتاب را تا رسیدن به مقصد پیدا کند و احتمالا علاقه‌مند شود که آن را بخواند. این فرهنگی بود که با شکیبایی و سخاوت شهروندان غربی اتفاق افتاد و اگر در ابتدا شائبه این می‌رفت که نفر بعدی کتاب را برای خودش برمی‌دارد؛ کم‌کم این نگرانی از بین رفت؛ زیرا حتی اگر کتاب، به خانه آن دیگری می‌رفت، جای نگرانی نبود، به هر حال کتاب خوانده می‌شد و اگر دوباره در اتوبوس یا مترو به جا گذاشته می‌شد، نفر بعدی و نفر بعدی و نفر بعدی آن را می‌خواندند و در نتیجه این افراد به ‌جای خریدن آن کتاب، خود کتاب دیگری را می‌خریدند و آن را در معابر عمومی برای دیگران به ‌جا می‌گذاشتند. پیام این فرهنگ نهادینه شده توسط شهروندان غربی، کتاب خواندن است و نه کتاب خریدن و یک بار خوانده شدن و تا سال‌های سال در کتابخانه شخصی خاک خوردن. 

اکنون به‌نظر می‌آید در برج عاج نشستن روشنفکران نیز امتحان خودش را پس داده است و آنان نیز باید درراستای ارتقای فرهنگ کتابخوانی طرحی نو دراندازند

کتابخانه‌های ایران فرسوده شده‌اند

اما بیاییم سراغ ایران؛ درباره ساختن کتابخانه‌های عمومی که وضعیت همچون کتاب‌فروشی‌ها، آماری چنان پایین و فاجعه‌بار دارد که اکنون کتابخانه ملی که در همه جای دنیا کارکردش نگهداری از ذخایر فرهنگی است، در ایران تنها مکان معتبر برای امانت گرفتن کتاب توسط دانشجویان و محققان است که آن هم شرایط ساده‌ای ندارد و در دسترس همگان نیست. تعداد اندک کتابخانه‌ها به‌عنوان مثال در پایتخت، قدیمی هستند و به‌روز نشده‌اند. این معضل شامل حال کتابخانه مجلس نیز می‌شود که با وجود کتابخانه‌های کم‌بضاعت در سطح تهران، منبعی برای محققان و پژوهشگران است، اما کتابخانه مجلس نیز سال‌هاست که به‌روز نشده است. اکنون با این وضع فاجعه‌بار کتابخانه‌ها در سطح پایتخت، می‌شود حدیث وضعیت شهرستان‌ها را خواند. 

در دهه 80 اقداماتی مثل گذاشتن کتابچه‌هایی کوچک در اتوبوس‌های شهری اتفاق افتاد، اما موضوع و رویکرد کتاب‌ها به‌قدر کافی جذاب و منطبق با سلیقه نسل جوان دهه 80 نبود و نتوانست توجه مسافران شهری را به خود جلب کند و در نتیجه راه به جایی نبرد. از سوی دیگر، در ایران کتاب تنها در سبد قشر روشنفکر جامعه قرار می‌گیرد و اصولا هرگز کالایی ضروری محسوب نمی‌شود. اما این روشنفکران اگر در بهترین حالت صرفا کتاب‌خر نبودند، کتاب‌ها را بعد از یک بار خواندن در کتابخانه شخصی‌شان نگهداری و به‌عبارت بهتر انبار می‌کردند و کتابی که گاهی به دلیل مطلوب نبودن وضعیت مالی عده‌ای از افراد جامعه، از سبد کالای آن‌ها حذف شده بود، به آن‌ها امانت داده نمی‌شد و دلیل آن هم یا کتاب‌دوستی صاحب کتاب بود یا عدم امانت‌داری اطرافیانشان که حاضر نبودند کتاب به امانت گرفته شده را بازپس دهند. در نتیجه با چنین رویکردی کتاب هرگز در ایران به گردش درنمی‌آید و استفاده از آن تنها به یک نفر محدود می‌شود. 

روشنفکران ایرانی همچنان در برج عاج خود نشسته‌اند

روشنفکران یک جامعه به‌طورطبیعی باید پیشتاز ایجاد فرهنگ درست و اصولی در آن جامعه باشند، پیش‌قدم شدن آن‌ها در هر کاری می‌تواند بابی را باز کند و مورد تقلید بقیه افراد جامعه قرار بگیرد؛ اما این روند در جامعه ایرانی هرگز اتفاق نیافتاد؛ روشنفکران، نویسندگان و کتابخوان‌های حرفه‌ای یا در برج عاج خود نشستند یا درباره فرهنگ جامعه بنای غرزدن را گذاشتند یا از مردم عام دامن برچیدند و از آن‌ها کناره گرفتند یا درباره فرهنگ برتر شروع به تئوری‌بافی کردند، اما هرگز به متن جامعه قدم نگذاشتند و از روش‌های کاربردی برای اعتلای فرهنگ، سود نجستند. کتاب‌ها و اغلب کتاب‌های کمیاب در کتابخانه‌های شخصی روشنفکران خاک خوردند و دوباره مورد استفاده قرار نگرفتند. اگرچه می‌شود در این میان تعداد قلیلی را مستثنی کرد و حکم کلی صادر نکرد، اما این عده اندک مسکن ناتوانی برای این درد مزمن بود. با این حساب شاید بهتر آن باشد که قشر کتابخوان جوان جامعه راه گذشتگان را در پیش نگیرد و اندکی بیشتر به عموم مردم جامعه نزدیک شود. اکنون که گرانی کتاب، در ریزش مخاطبانش تأثیر چشمگیری داشته، فرهنگ تقسیم امکانات و کتاب‌ها می‌تواند راه‌حل مناسبی برای نگه‌داشتن قشر کتاب‌خوان با کتاب باشد. بی‌شک می‌شود به فرهنگ امانت‌داری که در فرهنگ باستانی ایرانیان ریشه دارد توجه بیشتری کرد و در نگهداری کتاب‌ها در قفسه کتابخانه‌های شخصی تجدیدنظر کرد. 

شهرداری نهاد تأثیرگذاری در فرهنگ کتابخوانی است

اکنون شهرداری و خانه کتاب و وزارت ارشاد می‌توانند با همکاری و همراهی یکدیگر راهکار و بودجه‌ای برای قرار دادن کتاب‌ها در سطح شهر به شکل درست و اصولی درنظر‌بگیرند و گام نخست را در این فرهنگ‌سازی بردارند. ساختن کتابخانه‌های کوچک و بازسازی و به‌روزکردن کتابخانه‌های قدیمی، قراردادن صندوقچه‌های کتاب در اماکن فرهنگی و درنظرگرفتن بخشی از فضای کتاب‌فروشی‌ها برای مطالعه، می‌تواند بخشی از این کمبود را جبران کند. از سوی دیگر با رسیدگی به وضعیت کتابخانه‌های مدارس با همکاری وزارت آموزش و پرورش و خانه کتاب و ناشران، کودکان و نوجوانان برای کتابخوانی در سال‌های آینده آماده می‌شوند. در کنار این اقدامات، باید به امانت دادن کتاب‌ها و امانت گرفتن و مقید بودن به بازپس دادن آن‌ها عادت کنیم.  اکنون به‌ نظر می‌آید در برج عاج نشستن روشنفکران نیز امتحان خودش را پس داده است و آنان نیز باید طرحی نو دراندازند و کتاب‌های خود را که اغلب کمیاب هم هستند، در اختیار دیگران قرار دهند و خود نیز از کتاب‌های دیگران استفاده کنند تا با صرف کمترین هزینه، فرهنگ کتابخوانی در جامعه باقی بماند و بیش از این لطمه نخورد تا روزی شاهد به گردش درآمدن کتاب‌ها در سطح شهر باشیم و این‌گونه به تعداد کتابخوان‌ها و نه کتاب‌خرها بیفزاییم.