احسان زیورعالم

از زمان شکل‌گیری تئاتر مدرن در ایران تمایل به مصور کردن ادبیات کلاسیک، بخشی از آرزوی دولت‌ها و حکومت‌ها بوده است. منهای دوره قاجار که حاکمیت توجه چندانی به شکل تئاتر غربی نداشت، با به قدرت رسیدن رضا میرپنج، میل به تولید آثار هنری مبتنی بر متون کهن شعله‌ور می‌شود. نتیجه چنین رویه‌ای ساخت چند اپرت بر مبنای شاهنامه و مثنوی‌های نظامی گنجوی است و البته تلاش رضاشاه برای ساختن سالن اپرایی که در نهایت بانک مسکن می‌شود.

با احداث تالار وحدت نیز میل با تولید آثار ملی‌گرایانه دوباره شعله‌ور می‌شود و قالب‌های اپرایی و باله‌محور به عنوان شکل هنری محبوب برای این آثار به شکل سازمان‌یافته تولید می‌شود. نتیجه چنین رویکردی ظهور و بروز برخی هنرمندانی بود که با وقوع انقلاب اسلامی رویه کاریشان با نوعی ابهام همراه می‌شود.

پس از انقلاب نیز دولت با توجه به اهمیت یافتن دوباره حفظ و اشاعه زبان فارسی، میل به تولید آثار هنری مبتنی بر متون کهن فارسی وجه تشویقی می‌یابد، هر چند تلاش‌های متعدد دولت در قالب جوایز و مسابقه‌ها راه به جایی نمی‌برد و نمی‌تواند استمراری ایجاد کند، جز در یک مورد: بهروز غریب‌پور. این هنرمند همه‌ فن حریف یکی از طولانی‌ترین تمرکزها بر ادبیات کهن و دراماتیزه کردن زندگی نوابغ ادبیات فارسی را رقم زده است. از اواخر دهه 80 تا به امروز، او و گروه آران موفق به اجرای چندین اثر کهن در قالب نمایش،‌ آن هم اپرای عروسکی شده‌اند.

این روزها نسخه‌های ویدئویی اپراهای عروسکی بهروز غریب‌پور در سیستم‌های VOD منتشر شده‌اند و فرصتی برای بازنگری آثار او پدید آورده‌اند. در میان آثارش اما «اپرای خیام» اثری متفاوت به حساب می‌آید، جایی که تاریخ و انتزاع در هم گره می‌خورند و به نظر آزادانه‌ترین و در عین حال سیاسی‌-اجتماعی‌ترین اثر غریب‌پور را رقم می‌زنند.

پیش به سوی انتزاع. این توصیفی است برای «اپرای خیام» بهروز غریب‌پور، اپرایی که با «لیلی و مجنون» و «مکبث» و «عاشورا» آغاز شد، سه اثر کاملاً دراماتیک و داستانگو با روایتی خطی که می‌توانست مخاطب را برای دو ساعت وارد جهان عروسک‌های قصه‌گو کند. سه اپرا که سه داستان تکراری و همیشگی را، این بار در قالب آوازها و دستگاه‌های موسیقی، با مجموعه‌ای از عروسک‌های می‌توان به تماشان نشست که می‌تواند تخیل شما را به حقیقت بدل کنند.

داستان اما با شروع مجموعه شاعران دگرگون می‌شود. «مولوی»، «حافظ» و «سعدی» سه شاعری است که بهروز غریب‌پور با اتکا به اشعار و شرح‌حالشان، داستانی از وضعیت زمانه شاعر به مخاطب عرضه می‌کرد. به فراخور حال هر یک از شاعران صاحب‌نام، فضا و بستر نمایش شکل می‌گیرد. برای مثال مولوی چون حواشی روایی بسیار دارد تکیه بر داستان است و درباره حافظ به سبب مجادلات درباره فضای سیاسی و اجتماعی زمانه‌اش، اثری تحلیلی - تاریخی به حساب می‌آید.

اما حساب «خیام» با تمام کارهای غریب‌پور جداست. در اینجا خبری از یک داستان سرراست نیست. یک فضای تاریخی آفریده می‌شود که در آن صاحب کتاب «سیاست‌نامه» را برای روشنگریش ترور می‌کنند و قاتلش اعلام امامت می‌کند به شرط کنار نهادن مهمترین شعائر دینی. در این میان خیام به مثابه ناظری بر جهان خویش روایتی انتزاعی از این برهه تاریخی ارائه می‌دهد، با این تفاوت که او اساساً راوی نیست. او متکثر است. او می‌تواند در وجود دیگران حلول کند. می‌تواند خودش را در چند حالت ببیند. این خیام با آنچه از خیام تصور داریم، متفاوت است و این تفاوت ناشی از نگاه مؤلف است.

بهروز غریب‌پور در کاتالوگ اشاره‌ای مستقیم به نگرش دوگانه نسبت به خیام دارد. او از دو خیام کاملاً متفاوت سخن می‌گوید که یکی دانشمند و ادیب است و دیگری شاعر است و دائم‌الخمر و این دو ضد نمی‌توانند منجر به جمع اضداد شود. او تصور خیام عیاش میگسار را تصوری غلط معرفی می‌کند و در عوض به دوگانه‌ای عارفانه روی می‌آورد. مصداق این دوگانگی در رصدخانه رخ می‌دهد. جایی که خیام عقل در برابر خیام عشق قرار می‌گیرد. ابتدا آینه‌ای میان این دوست و در نهایت انشقاق. دو خیام به مجادله و مباحثه مشغول می‌شوند. هر دو مجهز به شعر خویش و در نهایت آینه فرومی‌ریزد و خیام‌ها یکی می‌شوند. این خیام‌ها مردان جوانی نیستند که تاب و توان سپری کردن با حورچهرگان داشته باشند. داستان نقل خیامی است که اندیشه زبانش را خاموش کرده است. او می‌بیند و می‌اندیشد و تا شخصی چون جابر از او پرسشی نداشته باشد، لب به سخن نمی‌آلاید.

غریب‌پور این دوگانگی را دال بر وضعیت اجتماعی - سیاسی زمانه خیام می‌داند. او در کاتالوگ کار می‌نگارد «او در عصری لبریز از قشری‌گری و تعصب و نواندیشی‌های مذهبی می‌زیسته است.» شاید با کمی اغماض بتوان گفت این توصیفی از روزگار خود ماست. وضعیت کنونی بشر دست‌کمی از این توصیف ندارد. نقبی به ابتدای اپرا بزنیم، جایی که به عنوان نبردگاه جنگ جهانگیر دوم، کلیسایی در حال فروریختن است. اسقفی کتابی از خیام می‌یابد و بیتی می‌خواند، خیام را مورد تمسخر قرار می‌دهد.

انتخاب جنگ جهانگیر دوم، انتخابی استعاری است. جنگی که محصول تعصبات قومی و نژادی و البته با ریشه‌های اعتقادی و ایدئولوژیک است، جهانی را به آستانه قهقرا سوق می‌دهد. این همان چیزی است که در جنگ کنونی خاورمیانه رخ داده است. یک مدل کلیشه‌ای از گذشته، عده‌ای با تمسک به ایدئولوژی خود را محق می‌دانند و بابت اعتقاد خود عامل ترور می‌شوند. این همان جهانی است که چه در جنگ و چه در زمانه خیام تکرار می‌شود و از قضا در هر سه حالت امثال خیام‌ها هستند که مورد تمسخر قرار می‌گیرند.

پس غریب‌پور برای رسیدن به چنین استعاره‌‌ای متکثر در زمان، به انتزاع گرایش پیدا می‌کند و تلاشش برای این‌همان‌سازی موقعیت‌ها متمرکز می‌شود. او خیامی را نشان می‌هد که کمی سردرگم است؛ اما حرفش یکی است. او باورمند است؛ اما به اطرافش شک دارد. او از تمام شاعران گذشته غریب‌پور پیرتر است؛ اما شکاکیتش نیز به مراتب بیشتر است. او همانند شعرهایش تجویز خوشی می‌کند؛ اما گویی آشوب دو جهان در دلش شعله‌ور شده است. او کم‌سخن است و طولانی‌ترین کلامش در نهایت تقابل عقل و عشق خویشتن است. او فیلسوفی است که کم حرف می‌زند و بیشتر در نقش یک چشم مشاهده‌گر نمایش را دنبال می‌کند. درنهایت برخلاف دیگر آثار اخیر این هنرمند صاحب‌سبک، او راهکار نیز ارائه می‌دهد. در صحنه آهنگری، مرد آهنگر در تقابل با دو راهی انتخاب میان اندیشه خواجه مقتول و حسن صباح قهار، درمی‌یابد راه‌حل هزینه کردن برای خیامی است که نیازمند رصدخانه‌ است. این وضعیت دستورالعملی است از جانب مؤلف برای جامعه، جامعه‌ای که این روزها خیام‌هایش به بیقوله‌هایشان فرومی‌روند تا فرصت برای دیگری‌های پلشت مهیا شود. راهکار چیزی جز حمایت از عاقل عاشق‌مسلک نیست.