کامران افشاری

به تازگی اظهاراتی از نمایندگان نهادهای مرتبط با خوشنویسی شنیده می‌شود که اگرچه خلق الساعه و بدون پیشینه هم نیست، اما نشان از خیز برداشتن گروه‌هایی از  فعالین این عرصه برای ورود جدی تر به بازار آثار هنری کشور دارد. یکی از این‌ها نقل قولی از علی اشرف صندوق آبادی، قائم‌مقام شورای عالی انجمن خوشنویسان ایران است که چندی پیش خرسند از فروش موفقیت‌آمیز آثار خوشنویسی در حراج باران گفته بود: «در این شرایط اقتصادی میزان فروشی که آثار خوشنویسی در این حراجی داشتند و توجه به هنر خوشنویسی از سوی علاقه‌مندان و خریداران، سبب شد که توجهی ویژه و قابل تحسین بروز و ظهور پیدا کند و به نظرم هنر خوشنویسی آرام‌آرام بتواند جایگاه اصلی خود را در جامعه بیابد.» در همین ارتباط بلافاصله باید به اظهار نظر دیگری در این زمینه واز مدیر حراج باران رجوع کرد که گفته است:« یکی از اهداف گالری ترانه باران این است که روش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی اتخاذ کند که منجر به رشد اقتصادی این هنر ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌و تغییر معنادار بازار هنر شود.» اما منظور از تغییر معنادار بازار هنر در این میان چه می‌تواند باشد؟ شاید بتوان مقصود و معنای مورد نظر را از خلال رجوع به دیگر اظهارات در این خصوص به گونه‌ای روشن‌تر دریافت کرد. علی اصغر شیرازی یکی از خوشنویسان ایرانی در بخشی از یک گفت‌وگو در این زمینه چنین اظهار کرده است: «هنر مدرن ما چند سالی است که در ایران شناخته‌شده و در خارج از کشور کمتر و در عرصه بین‌المللی در این زمینه وزنه‌ای به‌صورت چشم‌گیر نیستیم. بااین‌حال ما نمی‌توانیم تلاش مدرنیسم‌هایمان را نادیده بگیریم اما قابل‌مقایسه با خوشنویسی ما نیست و این قابلیتی است که کمتر به آن پرداخته‌شده است، این شاید به این دلیل بوده که از ابتدای تأسیس دانشکده هنرهای زیبا نگاهی مدرن به آن بوده و از هنرهای سنتی ما که یکی از آن‌ها خوشنویسی است غفلت شده به همین سبب معمولاً دانش‌آموختگان ما آشنایی خوبی نسبت به هنر کلاسیک ندارند، اما کافی است ما به موزه‌های مهم دنیا رجوع کنیم متوجه می‌شویم که چه آثار درخشانی را هنرمندان خوشنویس ما پدید آورده‌اند.»  اظهارات متعدد دیگری را هم می‌توان در این ارتباط یادآوری کرد، اما گزاره‌هایی که در همین اظهارات یاد شده به میان آمده تا اندازه زیادی مقصود گویندگان آن را روشن می‌کند. سوءتفاهم از آنجا آغاز می‌شود که «ارتباط میان هنر مدرن و خوشنویسی» که اساساً گزاره‌ای غیرکارشناسانه و بیجا است، پیش از این توسط نهادهایی چون حراج تهران به گفتمان هنری جامعه تحمیل شده و این تصور باطل را دست کم میان مخاطبین ناآگاه شکل داده که خوشنویسی به عنوان یکی از اشکال هنرهای سنتی در کتگوری یا گونه‌شناسی آثار هنری قرار می‌گیرد و به این طریق می‌توان جایگاهی مشترک و یکسان برای این مدیوم‌های ناهمگون تعریف کرد. جالب توجه آنکه سرچشمه‌های چنین تصور نادرستی را در نهادهایی چون حراجی‌ها جستجو کرد که اساساً واجد صلاحیت‌های لازم برای تبیین و تعریف گونه‌ها و اشکال هنری نیست. اما امکان بروز این سوء تفاهم‌ها و سوء برداشت‌های فاجعه بار چگوه در فضای هنری ما محقق و تا اندازه ای پذیرفته می‌شود؟ پاسخ این پرسش در ارتباط با خوشنویسی در مغالطه‌ای است که حراج‌گذاران آثار هنری با سوءبرداشت از مبحثی با عنوان نقاشیخط دنبال کردند و آگاهانه یا ناآگاهانه آن را با خوشنویسی یکی دانستند.

 شاید بهتر است در این مجال مختصر شناختی از گونه هنری موسوم به نقاشیخط ارائه دهیم تا بخشی از سوءتعبیرها در این زمینه مرتفع شود. رسول معرک نژاد در باره تاریخچه و نحوه پیدایش این شکل از بیان هنری می‌نویسد: «در دهه‌ی ۱۳۴۰ و با تأسیس دانشکده هنرهای تزئینی تهران، نسل دیگری از نقاشان و مجسمه سازان در تاریخ هنر معاصر ایران پدید آمد که به دنبال یافتن عناصر تصویری و زیبایی شناسی بومی- ملی بودند که با آن بتوانند ایرانی بودن خود و اثرشان را به جهان هنر اثبات کنند. این گروه از هنرمندان به بسیاری از شکل‌های آشنای زندگی روزمره روی آوردند؛ از جمله دعاها و طلسم‌ها، تا بدین ترتیب اثری پدید آورند که هویت ایرانی داشته باشد. این گروه از هنرمندان را کریم امامی(منتقد هنری) به  نام «سقاخانه» خواند. از میان این هنرمندان گروهی به ویژگی‌های خط و خوشنویسی ایرانی در خلق آثارشان توجه بیشتری نشان دادند که آثار این گروه «نقاشی- خط» نام گرفت.» به این ترتیب وقتی از نقاشیخط حرف می‌زنیم در حقیقت از جنبشی معین و تثبیت شده در تاریخ هنر معاصر ایران سخن می‌گوییم که مختصات و ویژگی‌های خاص خود را دارا است. به این ترتیب واضح است که یکی دانستن این شکل از خلق آثار تجسمی و خوشنویسی اساساً نامسئولانه و بی‌پشتوانه به نظر خواهد رسید. به عنوان سخن آخر در این ارتباط آنچه ناپذیرفتنی و نامعقول تر به نظر می‌آید، عدم واکنش نهادهای پژوهشگر به رواج چنین تحمیل‌های مخربی است که در نهایت فضای هنری ما را با آشفتگی‌ها و نابسامانی‌ها در تلقی‌ها و تصورات در خصوص معنی و شناخت نحله‌های هنری می‌کشاند و راه را برای گسترش بیشتر تلقی‌های نادرست هموارتر می‌کند.