بهروز فائقیان

مجموعه‌ای از طراحی‌ها و اتودهای علیرضا اسپهبد در « تالار اینجا» به نمایش درآمده است. این مجموعه که «اتاق علیرضا» نام گرفته بخشی از اتودها و طراحی‌های هنرمند را در برمی‌گیرد و به نظر می‌رسد لابه‌لای دوره‌های کاری مختلف او شکل گرفته‌اند و از این منظر خصلت‌های جالب‌توجهی از روند آفرینش هنری اسپهبد را یادآوری می‌کنند؛ که شاید کمتر از آن‌ها سخن به میان آمده است. طراحی‌هایی را که در این مجموعه به نمایش درآمده‌اند، عمدتاً می‌شود به عنوان مطالعه‌هایی در نظر گرفت که هنرمند در مسیر دست یافتن به بیان شخصی خود در پیش گرفته؛ و مشخصاً در هیچ‌یک از این‌ها بازنمایی صرف مورد نظر او نیست. آنچه در خلال این روند مطالعاتی می‌بینیم، جستجوی بیانی آزادانه از موضوع کار او است -عمدتاً و دست‌کم در این مجموعه فیگورهای انسانی - در نهایت به نوعی بی‌تکلفی در بیان و شیوه‌ی طراحی‌اش منجر شده است.  

بخش قابل‌توجهی از آنچه را می‌توان در رهیافت‌های بصری هنرمند دنبال کرد؛ که در عین حال ارجاع‌ها و دلالت‌های اجتماعی روشنی را در خود می‌پروراند، در یادداشتی از اسپهبد که بر پیشانی این نمایشگاه نقش بسته و می‌شود بیانیه هنرمند هم به حسابش آورد، آمده است:  «تنها کاری که عاشقانه و از روی تعهد دوست دارم، نقاشی است و نگاه کردن به واقعیت در عرصه‌ی گشوده دیدن و دریافتن آن چیزی که می‌خواهد خود را با تمام آشکارگی پنهان کند؛ و اما من این واقعیت را همچون تعهد پذیرفته‌ام که بی‌تفاوت و خنثی نمانم که از نقاشی تنها زینت دیوار نسازم و همه‌ی توانایی‌هایم را صرفاً در نمایش توانمندی هدر ندهم. دل‌مشغولی من همیشه این است. در جهانی که آدمی در تلاش حماسی خود در کار خلق روابط انسانی، پا بر زمین استوار کرده است، هنر؛ این والاترین شیوه‌ی زیست آدمی چه برای من نقاش و چه برای شمای بیننده، چه دارد و چه خواهد داشت؛ اگر فریب بازی با فرم و ساختار و ابزار آن را از هنرمند و انسان تهی کند.»    

اما مجموعه‌ی به نمایش در آمده در این نمایشگاه  به عنوان دریچه‌ای به آنچه مسیر جستجوهای بصری اسپهبد را به دوره‌های تصویری شاخص و قوام‌یافته‌ی او می‌رساند، باید در پیوند با آثار شناخته‌شده‌تر او در نظر گرفت.  

علیرضا اسپهبد در مسیر آفرینش هنری‌اش که نزدیک به چهار دهه (دهه‌های چهل تا نیمه هشتاد) درازا دارد، مؤلفه‌هایی را دنبال می‌کند که تا اندازه‌ای با روند عمومی هنرهای تجسمی در مقطعی که به آن اشاره شد، ناهمخوان و ناهمراه به نظر می‌آید. به این ترتیب، در سال‌هایی که هنر معاصر ایران با عبور از شیوه‌های سنتی و جایگزینی رویکردهای نوگرایانه، اشکال تثبیت‌شده‌ای از هنر مدرن را به رسمیت می‌شناخت، کمتر هنرمندی بود که قوای خود را بر یافتن یک زبان و بیان شخصی متمرکز کند. دست پیدا کردن به زبانی شخصی برای اسپهبد شاید بیش از هرچیز با خصلت‌های فردی او نیز مطابق است به طوری که به نظر می‌رسد حاضر نیست دست‌آوردهای فردی‌اش را در نقاشی، جز از مسیر جستجوگری و کنکاش‌های ذهنی خود عبور دهد.

 برای اسپهبد دست پیدا کردن به زبان و بیان تصویری شخصی شاید بیش از هرچیز با خصلت‌های فردی او نیز مطابق است به طوری که به نظر می‌رسد حاضر نیست دست‌آوردهای فردی‌اش را در نقاشی، جز از مسیر جستجوگری و کنکاش‌های ذهنی خود عبور دهد

تمایل به بیان  وضعیت‌های انسانی

اسپهبد تقریباً در تمامی سال‌های فعالیت هنری نشان می‌دهد که بیش از هر چیز تمایل به بیان وضعیت انسان دارد. پیکرۀ انسان که می‌تواند در بعضی از آثار او حاضر و در بعضی دیگر غایب باشد، اما در هر حال و در کالبد نقاشی‌های او حس می‌شود. این وجود انسانی که گاه به صورتی فرو پوشیده در لابه‌لای لایه‌های رنگ‌ها و گاه در قالب شکل‌هایی پیکرنما حضور خود را یادآوری می‌کند، در هر حال به نوعی دغدغۀ اصالت انسان را در نقاشی‌های او پیش می‌کشد. «انسان»در آثار اسپهبد اما هویتی متکثر دارد و همیشه در شمایلی آشنا ظاهر نمی‌شود. « آدم- گاو»‌ها به عنوان نمونه‌هایی از این هویت‌های متکثر به نقاشی‌های او راه می‌یابند و در قالب موجودیت‌های دوگانه یا چندگانه‌ی بیشتری چون:« انسان- خروس»، « انسان- بُز» و البته در ترکیب‌های منحصر به فرد دیگر گسترش پیدا می‌کنند. با این وجود، پدیده‌های ترکیبی نقاشی‌های اسپهبد، اغلب از قطعیت شکلی موجودات اساطیری دوری می‌کنند. چنین پدیده‌هایی در آثار او از موجودیتی منسجم و متحد برخوردار نیستند و اغلب نامطمئن و از هم گسیخته به نظر می‌آیند. شاید تنها در مواردی معدود است که این پیکره‌های ترکیبی به شمایل‌های اسطوره‌ای نزدیک می‌شوند. با همۀ این‌ها تمامیت نقاشی‌های اسپهبد به اسطوره‌سازی راه نمی‌برد و برای او باز هم بیش از هر چیز وضعیت انسان و شرایطی که در آن قرار می‌گیرد، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند. انسان و واکنش‌های او در قبال شرایط، دست‌کم در نقاشی‌های او دو وجه همیشگی هستند. انسانی که فریاد می‌کشد، رخ می‌پوشاند، خیره می‌شود و اشک می‌ریزد یا پنجه می‌کشد.

نقاشی‌های اسپهبد، اساساً همین هویت متکثر را در تمامیت خود نیز دنبال می‌کنند. فضای کارهای او و مشخصاً در نقاشی‌ها خصلتی ترکیبی دارد. بازنمایی پیکرها و اشیای بدون مرزبندی‌های مشخص در اطراف اشکال هندسی و سطوح رنگی پراکنده‌اند و نیروهای بصری که در قالب تاش‌ها و خطوط رنگی ظاهر می‌شوند، قطعیت‌های فرمی را مخدوش می‌کند. چنین خصلت‌هایی به‌خصوص در دوره‌هایی از نقاشی‌های اسپهبد بروز می‌یابند که به نظر می‌رسد بیش از دوره‌های دیگر قصد دارد تصاویر را از مضمون و نگاه توصیفی تهی کند. این نقاشی‌ها بیشتر از آثار دیگر او همچون تصویرسازی‌هایش بر موقعیت‌ها متمرکز است و یک جستجوی شخصی‌تر را در میان تجربه‌های هنری او شکل می‌دهد. فقدان قطعیت در اتخاذ یک شیوه بیان تصویری معین، خصلت اصلی این دسته از نقاشی‌های اوست که به نظر می‌رسد ناظر بر انعکاس یک دوره تاریخی نیز هست.

 اسپهبد در این نقاشی‌ها و در تلفیق دو رویکرد فیگوراتیو و انتزاعی، فضای منحصربه‌فردی را می‌سازد که از محتوایی ثانوی سخن به میان می‌آورد. کشاکش رویکردهای بازنمایی و خلوص فرمی هنر انتزاعی که در نقاشی‌های او گویی به تقابل با یکدیگر برخاسته‌اند، شاید انعکاس روح زمانه‌ای است که نقاش در آن زیست می‌کند.

 اسپهبد در نقاشی‌هایش اسنادی تصویری از یک دوران پر تب‌وتاب تاریخی ارائه می‌دهد؛ و می‌توان دلالت‌های تاریخی و اجتماعی قابل اعتنایی برای نقاشی‌های او در نظر گرفت که اعتبار تاریخی ویژه‌ای را به نقاشی‌های اسپهبد می‌دهد و در زمانه‌ی زیسته‌ی او خصلتی کمیاب به شمار می‌آید

علاوه بر همه‌ی این‌ها در مطالعه آثار علیرضا اسپهبد هرگز نباید از این خصلت برجسته غافل شد که او در عین شخصی‌ترین تجربه‌هایش قصد دارد تا بجز مکاشفه‌های شخصی‌اش، اسنادی تصویری از یک دوران پر تب‌وتاب تاریخی را هم به دست دهد. از این منظر، می‌توان دلالت‌های تاریخی و اجتماعی قابل اعتنایی برای نقاشی‌های او در نظر گرفت که اعتبار تاریخی ویژه‌ای را به نقاشی‌های اسپهبد می‌دهد و در بحبوحه‌ی تعجیل هنر معاصر ایران برای انتزاع و تجرید، خصلتی کمیاب به شمار می‌آید.