فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی 

«قصر شیرین» قصه خانه شیرین و فرزندانش است؛ فرزندانی که نام پدر را شناسنامه‌ای یدک می‌کشند و تنها با داستان‌هایی که مادر از یگانه قهرمان زندگی‌شان نقل کرده، پدری خوب و مهربان را در ذهن خویش تصویرسازی می‌کنند؛ پدری که خانه و کاشانه اش را به همراه همسر و دردانه‌هایش ترک گفته و بدنبال اهداف و خواسته‌های خویش، در دیاری دیگر زندگی جدیدی را بنا کرده است؛ حال شرایط به صورتی رقم خورده که باید بازگردد؛ پدری که از زیر تمام مسئولیت‌های خویش شانه خالی کرده بود، حال باید برای اجازه قطع دستگاه‌های حیاتی همسرش که مرگ مغزی شده رضایت دهد و با امضای خویش، بار مسئولیت به دوش کشد. باید خاطر‌نشان کرد که از ابتدای داستان کاملا مشهود است درون‌مایه فیلم قرار است روابط میان اعضای یک خانواده را به تصویر بکشد؛ خانواده‌ای که مادر داستان از یکسو به کما رفته و با مرگ دست و پنجه نرم می‌کند و پدر از سویی دیگر گمگشته‌ای گریزان از گذشته خویش و زن و فرزندانش است.

«قصر شیرین» با تمام کم و کاستی‌هایش داستان دختر و پسر خردسالی را به نمایش می‌گذارد که خانه‌شان در آستانه فروپاشی است؛ چراکه مادرشان در بستر مرگ به سر می‌برد؛ مادری که با بیان داستان‌هایی تخیلی از پدر و خرید‌های کوچکِ گاه‌به‌گاه از سوی وی تلاش می‌کرد تا تصویر مرد خانه‌اش را زنده نگه دارد؛ اکنون با سکته مغزی وی، کانون این خانواده در آستانه فروپاشی است؛ پدر از راه سر می‌رسد و بدون توجه به حضور فرزندان، قلب همسرش را می‌فروشد و فرمان مرگ را صادر می‌کند. از منظر تحلیل و روانشناسی باید متذکر شد جلال باتوجه به جو مردسالانه و بی‌رحمی که در آن زیست کرده، تحکم و سردی به یادگار را از کودکی به دوران بزرگسالی منتقل کرده است. همچنین با انتخاب شغل سخت و سنگین رانندگی کامیون نیز به مردی عبوس، پرخاشگر، مستبد و بی‌تفاوت تبدیل شده که در سکانس‌های آغازین، به بهترین شکل ممکن شخصیت سردرگم و مستاصل وی نشان داده می‌شود؛ وی نمی‌داند در کجای زندگی است و از آن چه می‌خواهد؛ در شرایطی قرار گرفته که همسر اولش فوت کرده و حال کسی نیست تا مسئولیت دو کودکش را متقبل شود و از سویی دیگر همسر دومش نیز روی دستش مانده و نمی‌داند چطور از دست آن نیز رهایی پیدا کند. از اینرو در خلال قصه، جلال با چالش‌های فراوانی روبرو می‌شود که گذر از هر کدام از آنهاست که در انتهای داستان بستر تحول و رشد شخصیت کاراکتر وی را فراهم می‌آورد. البته نا‌گفته نماند اینکه چرا جلال مردی بی‌مسئولیت و گریزان از زن و دو کودک خردسالش است و چرا همسر دومش را بالاجبار در نیمه راه تنها می‌گذارد، با‌توجه به آنکه بن‌مایه فیلم که نکوداشت و تکریم نقش خانواده است سوالیست که تا انتهای فیلم بی‌پاسخ باقی می‌ماند؛ اما از آنجایی که هدف اصلی همانطور که عنوان شد تحکیم جایگاه خانواده است، از‌اینرو کاراکتر جلال در موقعیت‌هایی قرار می‌گیرد که دائما بر مسایلی حول محور خانواده به وی نهیب زده می‌شود و هر تلنگر به نوعی زمینه را برای تحول شخصیت جلال و آشتی با نقش پدر بودنش بوجود می‌آورد. درواقع همراه شدن جلال با دنیای معصومانه فرزندانش سبب می‌شود تا از آن شخصت منفوری که در ابتدا داشت جدا شود و قدم در دنیایی بگذارد که تحولات درونی را برایش رقم می‌زند.  «قصر شیرین» با ترسیم مردی گریزان از قبول مسئولیت‌های پدرانه در‌واقع این مفهوم را به تصویر می‌کشد که مرد در آستانه فروپاشی را همان افرادی که از آنها فراری بوده و از آنان زخم خورده، توانستند از ورطه سقوط نجات دهند. به واقع همراهی جلال با شیرین زبانی‌ها و شیطنت‌های دختر کوچکش و سکوت‌ها و نگاه‌های گاه‌وبی‌گاه پسرش همه و همه دست به دست هم دادند تا وی در درون خویش با چالشی میان ماندن و رفتن مواجه شود. چالشی که سبب شد زخم‌های قدیمی مرهم نشده از گذشته وی سرباز زنند و  فریاد‌هایی که هیچ وقت بیان نشده بودند برملا شوند. در‌واقع باید خاطرنشان کرد فروش قلب شیرین دقیقا همان نقطه عطف فیلم است که سبب می‌شود علاوه بر آنکه دمل چرکین جراحات جلال از گذشته باز شود، شرایطی بوجود آید تا التیام نیز صورت پذیرد؛ مخلص کلام آنکه دل کندن از گذشته و درک مراحل التیام روحی دقیقا همان مرهمی است که می‌تواند به دگرگیسی شخصیت و جریحه‌دار شدن احساسات و عواطف در جهت مثبت ختم شود.