فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی 

«سرخپوست» جزء آن دسته از فیلم‌های اخلاق مداری است که باوجود نقص‌ها و کاستی‌ها در شخصیت‌پردازی‌ها و قدری کشدار کردن بعضی از سکانس‌ها و رفت‌و‌آمد‌های تکراری از نظر منتقدان، باز هم نکات قوت ارزنده‌‌ای را برای عرضه دارد که البته شاید به مذاق برخی مخاطبان چندان خوش نیاید، اما بسیار ارزشمند هستند؛ نکته‌ای که سال‌هاست از جامعه و میان مردمان شهر رخت بسته است؛ نمایش مهربانی، رحم و اخلاق؛ ارزش‌های قدیمی کمرنگ شده در عصر حاضر که «سرخپوست» و عوامل سازنده‌اش، مجددا این واژه‌های به فراموشی سپرده شده را زنده کردند تا بدانیم که نباید نسبت به همنوعان خویش بی‌توجه و بی‌مهر باشیم.

در این فیلم رئیس زندانی را که خود نیز زندانی آن ساختمان است مشاهده می‌کنیم که از حق مظلومی که بخاطر قدرت، پول و ثروت حقوقش در حال پایمال شدن است، با بی‌تفاوتی نمی‌گذرد و با‌وجود آنکه حکم مرگی از پیش تعیین شده برای وی صادر شده ترجیح می‌دهد عدالتی که خود آن را درست می‌داند و به نوعی آلوده به قدرت، سیاست بازی‌ها و لابی‌گری‌ها نیست به اجرا در‌آورد؛ از‌اینرو اخلاقیات و رعایت عدالت حقیقی را بر جایگاه و قدرت و ترفیع خویش ترجیح می‌دهد. البته نکته جالب توجه دیگر «سرخپوست» این است که داستان فیلم ما را یاد «بینوایان» و تعقیب و گریز بین بازرس ژاور و ژان‌وار ‌ژان می‌اندازد؛ از‌اینرو پلیسی به مخاطب نشان داده می‌شود که از هیچ لحظه و دقیقه‌ای برای جستجوی زندانی خویش غافل نمی‌شود و با‌وجود آنکه در درون خویش با فشار‌ها و تعارض‌های درون روانی بسیاری دست به گریبان است در مسیر تعقیب و یافتن زندانی بی‌گناه از هیچ تلاشی فرو‌گذار نمی‌کند و در‌نهایت وی را به چنگ می‌آورد و حال نقطه اوج ماجرا اینجاست که فردِ به ظاهر خاطی در دستانش است، باید با کنش‌ها و کشمکش‌های درونی خود کنار بیاید و برای زندگی زندانی بی‌گناه تصمیم‌گیری کند؛ قصه در اصل، قصد دارد سیر تحول شخصیتی پلیس داستان را به نمایش بگذارد که وی در‌نهایت خوی انسانی خویش را برمی‌گزیند و انسان بی‌گناه را آزاد می‌کند. البته همانطور که پایان فیلم نقطه اوج آن محسوب می‌شود، نقطه ضعف داستان هم به حساب می‌آید چون در خلال قصه، شخصیت‌پردازی‌های کاراکتر‌ها خیلی نصفه و نیمه صورت گرفته است که نیازمند مکث‌ها و درنگ‌های بیشتری برای باورپذیر‌تر کردن قصه است تا به یکباره مخاطب شاهد نمایش این حجم از اخلاق‌مداری تا‌حدودی غیر‌قابل باور‌ نباشد. 

از منظر روانشناسی باید خاطر نشان کرد «سرخپوست» نمایش تعارض‌های درونی شخصیت فردی است که میان خوی انسانی و خوی هیولایی خویش در تعارضی بزرگ گرفتار است. شخصیتی که بر خلاف شغل و هیبتی که دارد، از درون همچون کودکی نیازمند مهر و محبت است و نیازی نامرئی به عشق دارد؛ عشقی که سبب می‌شود از هیولای برون دست بکشد و نخواهد که هیولا بماند؛ انتخاب کند که با حرکت در مسیر انسان شدن، سایه هیولا را از خود دور سازد. از منظر روانشناسی باید خاطر‌نشان کرد آنچه که سبب تحول شخصیتی کاراکتر اصلی فیلم با بازی نوید محمدزاده شد، جوشش عشق بود که زمینه را برای توجه و کنکاش بیشتر درباره ابعاد و سازمان شخصیتی درونی‌اش فراهم آورد و به نوعی سبب پوست‌اندازی سرگرد «نعمت جاهد» در طول فیلم شد تا شخصیت دوگانه و به عبارتی از خود بیگانه خویش را که در لایه‌های درونی شخصیت‌اش نشانی از عاطفه و مهربانی پیدا می‌شد را بیش از پیش بشناسد و با کودک درون خویش ارتباط برقرار کند و خوی انسانی خویش را بازستاند. به عنوان نکته پایانی باید خاطرنشان که به واقع که جان مایه فیلم در این دیالوگِ پر معنا خلاصه می‌شود که با محبت نه تنها زندان و زندانبان و رئیس زندان را می‌شود اداره کرد بلکه با محبت جهنم را هم می‌شود اداره کرد.