محمدحسن خدایی

پاییز گرم و خشک تهران آغاز شده و در میانه ماه مهر، همچنان انتظار باران و رفع ناترازی از حوزه انرژی، امری ناممکن به نظر می‌آید. نهاد اجتماعی تئاتر و حوزه جذاب هنرهای نمایشی، در مواجهه با وضعیت تعلیق بعد از جنگ و چکانده‌شدن مکانیسم ماشه و برقراری مجدد تحریم‌های بین‌المللی، به مانند سایر حوزه‌های اجتماعی، دچار سردرگمی و حتی می‌شود گفت بی‌حسی موقت شده است و کار چندانی از آن برنمی‌آید. انبوهی اجرا که با هزینه‌های به نسبت بالا، تولید شده و فروش چندانی را رقم نمی‌زنند از واقعیت تلخ موجود است و روشنگر اقتصاد سیاسی تولید مادی تئاتر. اجراهایی که فست‌فودی تولید شده و قرار است در اسرع وقت بر صحنه آمده و مصرف شوند. به واقع که از دل این عرضه و تقاضای شتابناک، چیزی بیش از مصرف بدون مازاد و ارزش افزوده‌ای ناچیز حاصل نشده و بسیاری از تماشاگران عادی تئاتر، بعد از تماشای این قبیل اجراهای بی‌بو و خاصیت، همان حسی را خواهند داشت که قبل از تهیه بلیت داشته‌اند. در این میان صد البته بعضی اجراها موفقیت‌هایی کسب کرده و سودی هنگفت به جیب دلالان و تهیه‌کنندگان معلوم‌الحال این روزهای هنر نمایش واریز کرده‌اند. توگویی نه زیباشناسی اجرا اهمیت دارد و نه کیفیت بازی‌ بازیگران و نه رعایت حداقلی از استانداردهای صحنه‌ای. 

در زمانه شکست‌های بی‌پایان و بدبخت‌شدن‌های فراگیر، نشستن پرنده‌ای افسانه‌ای همچون همای سعادت بر دوش بعضی تولیدکنندگان تئاتر عامه‌پسند از عجایب روزگار و بخت‌یاری عده‌ای فرصت‌طلب است. فروش میلیاردی، شلوغی صف‌های ورود به سالن نمایش، در کنار تبلیغات پردامنه اینستاگرامی، حول‌وحوش این فضای کاذب نمایشی شکل گرفته و شوربختانه بسیاری از اجراهای خوب را به محاق ابدی برده و هنرمندانش را به خاک سیاه می‌نشاند. با آن‌که کلیت فضای تئاتری کشور را می‌توان «طوفان در یک فنجان چای» فرض کرد و اقتصاد بیمارش را چندان با گردش مالی قابل قبول متصور نبود، اما برای کاسبان شهرت و بالاروندگان از پله موفقیت اقتصادی به قیمت، حتی این فضای اندک هم می‌تواند وسوسه‌انگیز باشد و موجب پرش‌های وسوسه‌انگیز کمیاب. 

کامنت‌نویسان تیوالی، 

معیار سنجش نمایش‌های روی صحنه!

 از سوی دیگر تعطیلی تئاتر دانشگاهی و به تبع آن، برآمدن انبوهی اجراهای به شدت غریضی و خارج از مکانیسم آموزش آکادمیک، به بلبشویی منتهی شده که فرسایش روح است و ملال‌انگیزی زندگی روزمره از پس تماشای این قبیل آثار. در این بین صدای منتقد، چنان طنین پایینی یافته که حتی به گوش خود منتقد هم نمی‌رسد. در فقدان نهاد اجتماعی نقد، سنجش نمایش‌های روی صحنه، به دست کامنت‌نویسان تیوالی افتاده است. بنابراین می‌توان این واقعیت ناامیدکننده را در این باره ذکر کرد که هیچ کس را یارای روبرو شدن با این نیروی هژمونیک مخاطب تیوالی نیست. این جماعت پرتعداد به لحاظ جمعیتی که اغلب فاقد نظریه اجرایی بوده و نسبتی با بوطیقای هنرهای نمایشی ندارند، کیفیت هنری یک اجرای نمایشی را تعیین کرده و با بذل و بخشش ستاره‌هایشان در صفحات تیوال، ارزش آثار را سنجه می‌زنند و به معیاری تعیین‌کننده تبدیل شده‌اند. گاهی آش چنان شور می‌شود که اسامی فیک و جدیدالورود، ناگهان به یک اجرا حمله کرده و تصمیم می‌گیرند موفقیت یا شکست‌ یک گروه تئاتری را رقم بزنند. در این بازار مکاره، متاع حمایت از تئاتر، «کیمیا» است و ورد زبان کارگردان‌های بداقبال تئاتری که بعد از پایان یافتن اجراهای بی‌مخاطب خویش، به میان تماشاگران بیایند و عبارت کلیشه‌ای «تماشاگر سرمایه حقیقی تئاتر ما است» را برای بار هزارم تکرار کنند. این‌که ضرورت اجرای بسیاری از این قبیل تئاترها هیچ‌گاه معلوم نمی‌شود و مخاطبان نمی‌دانند چرا باید برای مثال چند صد هزار تومان برای تماشای هنرنمایی سترون یک کارگردان متوهم هزینه کنند و در آخر کار، بی‌آن‌که لذتی برده باشند و بار دیگر به عنوان سرمایه حقیقی تئاتر خطاب شوند، هیچ‌گاه معلوم نمی‌شود. مسئله این است که اغلب این کارگردانان ناکام همچنان معتقدند سرمایه حقیقی تئاتر همان پول تماشاچی است و لاغیر. پس چرا باید مدام این عبارت را تکرار نکنند و صنعت شرمسارسازی مخاطبان بی‌خبر از هر جا را به نحو احسنت استفاده نکنند. 

   

«همان‌همیشگی»  بهترین توصیف فرم‌های تثبیت‌شده اجراها

در این بین شاهد هستیم که چگونه از منظر فرمی، اغلب این اجراها، فاقد نوآوری بوده و همان راه‌های قدیمی را بار دیگر با طریقتی عقب‌افتاده‌تر طی و با کیفیت بدتر بازتولید می‌کنند. «همان‌همیشگی» بهترین توصیف این فرم‌های تثبیت‌شده است که در گوشه و کنار شهر به وفور مشاهده می‌شود و رویکردی محافظه‌کارانه دارد به ساخت‌وساز تئاتری در میان بعضی گروه‌های نمایشی. بدین منظور و برای تولید یک نمایش مبتنی بر «همان همیشگی» به این مواد احتیاج است: یک کارگردان با انگیزه که پول ندارد اما بیش از اندازه مصمم است، جناب کارگردان می‌باید در یک موسسه آموزش هنری، یک کارگاه «از ایده تا اجرا» برگزار کند و با آموزش هنرجویان بخت‌برگشته اما پولدار، توهمی ناب از تربیت علمی بازیگران نسل تازه را القا کند، جناب کارگردان با انگیزه و تصمیم شخصی می‌بایست خود و گروه تئاتری‌اش را برای ورود به عرصه نمادین آماده و متنی را بدین منظور به شکل کارگاهی با هنرجویان سرهم‌بندی کند. انگیزه و توهم و مقداری پول به همراه اتلاف وقت و انرژی، کار را برای جناب کارگردان آسان می‌کند و او را مشاهده می‌کنیم که چگونه بر مسند فرمانروایی یک گروه نمایشی نشسته و در حال پرتاب ایده‌های مشعشع به سمت هنرجویان و خلق یک جهان به اصطلاح هنری کمابیش غیرقابل باور است. از نگاه بی‌طرفانه ما ناظران بیرونی، کافی است مدتی کوتاه صبر کنیم و به انتظار آماده‌شدن اجرای شکوهمند جناب مستطاب کارگردان با هنرجویان جوان باشیم. محصول نهایی می‌توان عالی باشد اگر که چشم را بر ضعف‌های پیدا و پنهان اجرایی بسته نگه داریم و مدام بر این بلاهت محض به دشنام متوسل نشویم.

   این نتیجه به حاشیه‌رفتن تئاتر دانشگاهی و بازار چند صد میلیاردی آموزش هنرجویان بازیگری در بازار آزاد است. کلاس‌هایی که گاهی با وعده بازی در فیلم و سریال، رونق کاذب می‌گیرد و حتی می‌شود گفت امکان‌های هر چند محدودی را برای هنرجویان مفلوک فراهم می‌کند. وقتی سریالی بی‌سروته در یکی از پلتفرم‌های نمایش خانگی آماده‌سازی می‌شود و چند پلان کوتاه در اختیار تعدادی از هنرجویان خوش‌شانس و گاهی پولدار کلاس‌های جناب کارگردان قرار می‌گیرد می‌توان حدس زد که با چه چشم‌انداز غلط‌اندازی روبرو هستیم که کارش تنها فریبکاری و ساختن یک جهان جعلی است. به هر حال دنیای جوان ایرانی که عاشق تصویر و فضای مجازی است، با این کلاس‌های به اصطلاح هنری می‌تواند رنگ و لعابی به خود گیرد و امکان حضور در رسانه‌های مختلف را تسهیل کند. اینجا کیفیت ماجرا چندان اهمیتی نخواهد داشت و این شانس و فرصت و زرنگی است که راهگشاست و مقدمه برکشیده‌شدن و سری میان سرها درآوردن. 

   خوشبختانه هنر تئاتر نشان داده راه میانبر ندارد و این هجوم افراد نابلد نمی‌تواند به تمامی صحنه نمایش را به گند کشد و مال خود کند. همچنان مقاومت‌هایی شکل می‌یابد و نفی این فضای مشوش و پوک در دستورکار عده‌ای از هنرمندان دغدغه‌مند تئاتر قرار می‌گیرد. این چند صباح خواهد گذشت و یحتمل بار دیگر شاهد برگزاری جشنواره تئاتر دانشگاهی و شور و نشاط دانشجویان پیشروی تئاتری خواهیم بود. ساختن یک اجتماع تئاتری رادیکال و بار دیگر شاد بودن و از محدودیت‌های نالازم گذشتن. این امیدی است که در دل ما ناامیدان تابیدن گرفته و بشارت روزهای خوب آینده را می‌دهد. تئاتری که نه برای پول و شهرت، که برای باهم بودن و برپایی یک جامعه مسئول تدارک دیده می‌شود. از دل ویرانه‌های امروز برای ساختن عمارتی باشکوه در آینده.