محمدحسن خدایی

این روزها پروژه حصارکشی بر محوطه تئاتر شهر یکی از مسائل مورد بحث اهالی تئاتر است. بی‌شک تئاتر شهر یکی از فضاهای مهم شهری و از عناصر هویت‌بخش کلانشهر تهران است. از یاد نباید برد که چگونه در دهه هفتاد و هشتاد شمسی، این محیط به نوعی به پاتوق علاقه‌مندان تئاتر و تماشاگران تبدیل شده بود و آنها قبل و بعد اجراها با یکدیگر در رابطه با کیفیت آثار نمایشی گفتگوهای چالشی برقرار می‌کردند. اما این آگورای مهم فرهنگی به تدریج مرکزیت خویش را از دست داد و با افتتاح سالن‌های خصوصی، پاتوق‌های تازه شکل گرفت و دیگر شاهد آن فضاهای گفتگومحور سابق در این مکان نبودیم. بنابراین محوطه تئاتر شهر به تدریج از اهالی تئاتر خالی و عرصه به دیگر قشرهای اجتماعی واگذار شد. در این فرآیند کمابیش طولانی ضد فرهنگی، حریم تئاتر شهر بیش از پیش به تسخیر کسانی درآمد که این ساختمان مدور معروف را به جای تماشای تئاتر، برای قرار ملاقات گذاشتن، دمی استراحت کردن و حتی خرید و فروش اجناس انتخاب کرده بودند. با بحران اقتصادی و بالا رفتن هزینه مغازه‌داری، حضور انواع و اقسام صنف دستفروشان گریزناپذیر شد. حاصل این وضعیت اقتصادی و اجتماعی، تئاترزدایی از تئاتر شهری بود که برای عده‌ای از اهالی نازک‌دل تئاتر، نابهنجاری تعبیر می‌شد. حصارکشی این روزهای تئاتر و بحث‌هایی که ایجاد کرده بی‌ارتباط نخواهد بود با فرآیند تئاترزدایی از مهم‌ترین مکان تئاتری کشور. به قول آصف بیات، فرودستان شهری از طریق تسخیر مکان‌های شهری، فضاهای خویش را می‌سازند و از طریق سیاست‌های خیابانی، وضعیت خود و جامعه را از نو تعین سیاسی و اقتصادی می‌بخشند. حال باید به انتظار نشست و نتیجه تصمیمات مدیران فرهنگی و هنرمندان دلواپس تئاتر را در قبال این رویارویی تمام‌عیار و دائمی مشاهده کرد. اما نکته اینجاست که ما با وضعیت پیچیده‌ای روبرو هستیم که راه‌حل ساده‌ای ندارد. چراکه محدود کردن فضاهای فرهنگی شهر چون ساختمان تئاتر شهر به هر دلیل در کنار رها کردن مطلق آن و سپردن انتظام این محل به مناسبات بازار و اقتصاد دستفروشی، هر دو محل تردید و پرسش جدی است. بی‌شک محوطه تئاتر شهر احتیاج به حریم دارد، اما چاره‌کار به‌طور قطع حصارکشی و نفی حق به شهر شهروندان در استفاده از فضاهای مهم عمومی نیست. این وضعیت بدون گفتگوی جمعی مابین اهالی تئاتر، جامعه‌شناسان و مدیران فرهنگی، به نتایج مطلوب نخواهد رسید.

   این هفته و بنابر سنت این ماه‌های روزنامه به سه اجرا از نمایش‌های روی صحنه کلانشهر تهران می‌پردازیم که توانسته‌اند رضایت مخاطبان خویش را جلب کنند. 

نمایش اول- همکارها

جان هاج نویسنده بخت‌یاری است که یکی از نمایشنامه‌هایش در ایران سه بار ترجمه و منتشر شده است. اجرایی که این شب‌ها در سالن استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر بر صحنه آمده، متکی است به ترجمه‌ای از معین محب‌علیان که نشر یکشنبه آن را چاپ کرده. جان هاج به دوران حکومت استالین می‌پردازد و رابطه پر فراز و نشیب نویسنده و روشنفکری چون میخائیل بولگاکف را با قدرت حاکم و شخص استالین می‌کاود. جهان کابوس‌زده نمایش با حضور ذهنی استالین همراه شده و به نوعی از همکاری و حتی جابه‌جایی نقش‌های اجتماعی بلوگاکف و استالین منتهی می‌شود. به دیگر سخن اجرا به جایگاه نمادین «نویسندگی» می‌پردازد که گاهی استالین آن را اشغال می‌کند و گاهی بولگاکف. گریز چندانی برای نویسنده با استعداد روسی وجود ندارد و او مجبور است برای دوام آوردن در این زمانه عسرت و حسرت، به همکاری با استالین بپردازد و نمایشنامه‌ای در رابطه با دوران جوانی این دیکتاتور مشهور تاریخ قرن بیستم بنویسد. 

 پریسا محمدی در مقام کارگردان تلاش دارد به متن نمایشنامه وفادار باشد. در این پروژه دشوار اجرایی، حضور بازیگران حرفه‌ای همچون محمدصادق ملک، وحید نفر، ریحانه سلامت و رامین سیاردشتی در کنار بازیگران جوان و آماتور، به اجرا کیفیت متفاوتی بخشیده و به نظر می‌آید این مسئله گاهی به ریتم و فضاسازی اجرا آسیب رسانده باشد. طراحی صحنه با استفاده از چارچوب‌های مستطیل‌‌شکل و متحرک، یک فضای ملهم از نظارت و پنهان شدن دائمی را در ذهن تداعی می‌کند. با آنکه این تمهیدی است خلاقانه و کمابیش اقتصادی، اما در نهایت هیچ‌گاه اجازه نمی‌دهد که حسی از خلوت و زیستن در حوزه خصوصی را بازنمایی کند. بنابراین اجرا با استفاده مقتصدانه از نور و به‌کار گرفتن صحنه‌ای انتزاعی، گاهی یکنواخت و ملال‌انگیز می‌شود. اما با تمام این مسائل نمایش همکارها تاحدودی توانسته به جهان پیشنهادی جان هاج و رابطه پرتنش بولگاکف و زمانه‌اش بپردازد و نسبت خود را با وضعیت اینجا و اکنون ما روشن کند. 

نمایش دوم- ظلم‌آباد

فضای ناتورالیستی نمایش «ظلم‌آباد» که این شب‌ها در سالن 3 پردیس شهرزاد در حال اجرا شدن است میل آن دارد که «زیست ویران» فرودستان جامعه را به ویران‌ترین شکل ممکن بازنمایی کند. البته کامران اقتداری در جایگاه نویسنده و کارگردان، به تمامی مقهور این فضای ناتورالیستی نمی‌شود و به تناوب دقایقی از روایت را بر مدار کابوس و رویای شخصیت اصلی نمایش با بازی خوب حسین کشفی‌اصل قرار می‌دهد. ظلم‌‌آباد در رابطه با بازماندگان حادثه تلخ آتش‌سوزی سینما رکس آبادان است. اینکه بعد از سال‌ها، بازماندگان آن حادثه دهشتناک همچنان گرفتار امر سپری‌ نشده هستند و برای مواجهه با آن حادثه تلخ، به شجاعت‌های اخلاقی و تصمیم‌گیری‌های سخت نیاز دارند. اما فاجعه‌ای مهیب چون این را نمی‌توان جبران کرد و ظلمی که بر بیگناهان روا داشته شده، بی‌شک تکین و غیرقابل بازگشت است. 

   از نکات قابل اعتنای این نمایش، بازی خوب و باورپذیر بازیگران و ریتم مناسب اجرا است. به هر حال رویکرد ناتورالیستی در سینما و تئاتر این روزهای ما، عناصری چون محیط و وراثت را پر اهمیت دانسته و در نتیجه رستگاری و رهایی شخصیت‌ها را امری محال فرض می‌کند. اینجا هم مناسبات افراد بر همان مدار مالوف می‌چرخد و راهی به رهایی گشوده نمی‌شود. اما با تمامی نکات ذکر شده در انتها وقتی شخصیت اصلی و خطاکار ظلم‌آباد، سرمایه مادی و نمادین خویش را مقابل دیدگان تماشاگران نابود کرده و علیه خود اقامه دعوا می‌کند می‌توان شکلی از رستگاری فردی را مشاهده کرد که اجرا تمنای تجربه‌اش را دارد. ظلم‌آباد نشان می‌دهد که هر چه هست به این زندگی ویران نمی‌توان دل‌بست و با پناه بردن به قمار و مخدر در پی مواجهه با وجدان معذب خویش بود. برای فراتر رفتن از این فروبستگی انسانی، باید دست به کنش رادیکال زد و برای همیشه تکلیف بعضی امور را روشن کرد. ظلم‌آباد روایت این فراتر رفتن‌ها است.

نمایش سوم- مهندس واشینگ کلوز

  مهدی رکنی در مقام نویسنده و کارگردان به یک وضعیت نابهنگام می‌پردازد. زنی که سودای نویسندگی دارد مجبور شده این روزها شغل پدر را ادامه دهد و سیفون توالت خانه‌های مردم را تعمیر کند. جامعه‌ای که اینجا بازنمایی می‌شود مبتنی است بر افرادی که بنابر دلایل فردی یا ساختاری، در جایگاه مناسب اجتماعی نبوده یا آنکه جایگاهی را غصب کرده‌اند که استحقاق‌اش را ندارند. این واقعیت تلخ در رابطه با سارا و ناشرش به وضوح قابل مشاهده است. ناشر که زنی است کاسب‌کار، مدام نوشتار سارای نویسنده را تحقیر کرده و اطلاعات نادرست در رابطه با مسائل مختلف ادبی بیان می‌کند. زندگی سارا به دو قسمت تقسیم شده، یکی مربوط است به زندگی روزمره و ادامه دادن شغل پدر و دیگری مربوط است به نویسندگی و امر خلاقه. این شکاف مابین زندگی واقعی و زندگی مطلوب، نشانه‌ای است از وضعیت عمومی جامعه. اینکه سارا مجبور است برای رضایت خواهرش، شغل واقعی خویش را به عوض فارسی، به انگلیسی بگوید و مدام در سرویس‌های بهداشتی، پاسخ‌گوی مطالبات دیگران باشد اشاره‌ای است بر صورتبندی نامناسب جامعه از منظر جایگاه اجتماعی افراد و مسئله عدالت. به هر حال مهدی رکنی در نمایش «مهندس واشینگ کلوز» تلاش دارد روایتگر ظلمی باشد که بر زنانی چون سارا روا داشته می‌شود. سیاست بازنمایی این اجرا در رابطه با عاملیت زنانه و مسئله سرکوب، کمابیش بر مدار نشان دادن سرکوب‌شدگی بیش از اندازه سارا و تقلیل عاملیت او بنا شده. گریه‌های سارا در انتهای نمایش تاکیدی است بر این رویکرد بازنمایانه در قبال حضور زنانه در اجتماعی که حتی زنانش با وضعیت بغرنج زنانه، همدلی نشان نمی‌دهند. بنابراین این اجرا بی‌میل نیست که تاحدودی از سارا یک فیگور قربانی بسازد و احساسات تماشاگران را درگیر کند. اما با تمامی واقعیتی که در این شکل از بازنمایی وجود دارد، زنان جامعه ایران نشان داده‌اند که در پی حقوق مدنی خویش بوده و میل آن ندارند که قربانی نشان داده شوند.

    نمایش «مهندس واشینگ کلوز» به لحاظ طراحی صحنه، خلاقانه است و توانسته یک فضای انتزاعی از موقعیت شغلی نامتعارف یک زن را به نمایش گذارد. زنی که در یک توالت قرار دارد و خرابی سیفون را تعمیر می‌کند و با خواهر، ناشر و مشتری سروکله می‌زند. مهدی رکنی نمایشی مهندسی‌شده بر صحنه آورده و به نسبت توانسته روایت خویش را به پیش برد. مسئله مربوط است به سیاست بازنمایی یک زن به نام سارا که دوست دارد بنویسد اما مجبور است خرابی سیفون را علاج کند.