احسان زیورعالم

بازار کتاب‌های نظری طی یک دهه اخیر جذاب شده‌اند. هرچند نسل من خاطرات خوبی از نشر انبوه کتاب‌های نظری و فلسفی در اواخر دهه هفتاد، در بهار دولت اصلاحات را دارد، دورانی که از در و دیوار نام فیلسوف و اندیشمند می‌بارید و حتی پای برخی نیز به ایران گشوده شده؛ اما در یک دهه اخیر وضعیت کمی متفاوت پیش رفته است. دیگر مترجمان به سراغ کتاب‌های مشهور نمی‌روند و میلی به بازترجمه آثارجدل‌انگیز قدیمی هم وجود ندارد. از قضا با افزایش میل به تاریخ‌گرایی نو یا کتاب‌های نظری روایی، ناشران و مترجمان به سراغ نویسندگان و کتاب‌هایی می‌روند که بیش از شهرت نویسنده، رویکرد نوشتاری آن به چشم بیاید. نویسندگانی که مفاهیم پیچیده مطرح شده برای ما در دهه هفتاد را حالا ساده‌تر بیان کنند. برای مثال کتاب «ذهن و بازار» جری مولر، از آثار پراقبال بازار کتاب، تمام مفاهیم پیچیده‌ از مارکس تا اسمیت را با رویکردی قصه‌گو به شما اعطا می‌کند و این در حالی است که شاید با خواندن سه جلد کتاب «سرمایه» کارل مارکس باز هم گیج و سردرگم بمانید یا زمان کافی برای مطالعه همه آثار آدام اسمیت را نداشته باشید، کما اینکه همه آثار او هم به فارسی ترجمه نشده‌اند. پس رویکرد کتاب‌هایی از این دست با میل بازار  همسو است. 

با این حال در چنین بازاری میل همواره به سمت آثاری است که یا نیازهای عمومی مردم را تأمین کند یا عامه‌پسند باشد. برای مثال آثار یووال نوح هراری، فارغ از ارزش علمیش دیگر به یک اثر عامه‌پسند بدل شده و حتی اصطلاحاتش نیز در کلام عوام رخنه کرده است. حتی در ایران، با ارزیابی واکنش ارشاد در جلوگیری از نشر یا ترجمه بیشتر آثارش، نشان می‌دهد کتاب فارغ از اثرگذاری علمی بر مفاهیم انسان‌شناسی در ایران،‌ بیشتر بر بدنه اجتماعی طبقه متوسط اثرگذار بوده است و می‌توان حتی حدس زد این تأثیر و تأثر چندان هم مطلوب نبوده است، چه از منظر نظام ارزیابی دولتی و چه از منظر نظام ارزشگذاری روشنفکری. نقدهای تند علیه آثار هراری و زرد بودن آن در میان بسیاری جاری و ساری است. یکی از دلایل این مسأله محو شدن دیگر زمینه‌ها و موضوعات علمی است. در چنین شرایطی اساساً مردم به سوی برخی موضوعات گرایش پیدا می‌کنند. سبک زندگی، اقتصاد، روانشناسی و اندکی انسان‌شناسی زمینه‌هایی است که کتاب‌های روایی به خوبی موفق به جلب توجه شده‌اند؛ اما آیا این مهم درمورد جامعه‌شناسی یا هنر هم صادق است!؟ بازار چنین چیزی نشان نمی‌دهد. حتی گرایش نویسندگان و ناشران ایرانی به تولید آثاری مشابه نشان می‌دهد مسأله تاریخ سیاسی و اقتصادی از هنر حداقل پیشی گرفته است. میل شدید ناداستان‌ها به پرونده‌های جنایی نمونه بارز ماجرا است. حتی کریم نیکونظر که در دو تلاش سعی کرده است ناداستان‌های سینمایی روایت کند،‌ به سراغ پرونده‌های جنایی‌گونه‌ای رفته است. در چنین شرایطی برای فردی هنردوست یک لنگه کفش می‌تواند غنیمت به حساب آید و از قضا «بی‌شوخی: دلقک، قهرمان تئاتر قرن بیستم» غنیمت خوبی است. دونالد مک‌مانوس، استاد تئاتر دانشگاه اموری آمریکا است و با وجود فعال بودن در حوزه نوشتار، پیش از ترجمه «بی‌شوخی» نامش چندان در میان ایرانیان مطرح نبوده است. البته با وجود نشر کتاب او در ایران، هنوز هم توجهات به او جدی نبوده است که می‌تواند بخشی از همان آسیب‌شناسی مطروحه در مقدمه نوشتار باشد. «بی‌شوخی» روایتی است از بازنگری مهم‌ترین چهره‌های تئاتری قرن بیستم نسبت به مفهوم دلقک و تبدیل کردن آن به پدیده‌ای مدرن. از این منظر کتاب می‌تواند پنجره‌ای تازه به خوانش تاریخ تئاتر قرن بیستم باشد که با نام‌هایی چون بکت، برشت، کوپو و میرهولد گره خورده است؛ اما «بی‌شوخی» با وجود مهر تئاتر بر پیشانیش در خط مستقیم تئاتر حرکت نمی‌کند. شاید همه چیز به مترجم کتاب بازگردد:  

«بی‌شوخی» روایتی است از بازنگری مهم‌ترین چهره‌های تئاتری قرن بیستم نسبت به مفهوم دلقک و تبدیل کردن آن به پدیده‌ای مدرن. از این منظر کتاب می‌تواند پنجره‌ای تازه به خوانش تاریخ تئاتر قرن بیستم باشد؛ اما «بی‌شوخی» با وجود مهر تئاتر بر پیشانیش در خط مستقیم تئاتر حرکت نمی‌کند. شاید همه چیز به مترجم کتاب بازگردد: شیوا مسعودی

شیوا مسعودی.

شیوا مسعودی که خود استاد تمام‌وقت دانشگاه تهران است پیش‌تر کتابی تألیفی با عنوان «کارنامه تلخکان» در نشر نی به طبع رسانده بود، کتابی نو در زمانه خود و البته تکرارناشده تا به امروز. مسعودی که سال‌هاست روی مفهوم دلقک در تئاتر کوشش می‌کند در کتاب تألیفی خود به سراغ این ایده می‌رود که دلقک ایران در قالب‌های متعدد نه از جهان غربی که از نقاطی در فلات ایران به دنیای نمایش ایرانی وارد شده است. به عبارتی کتاب او، اثری است تبارشناسانه که اثبات می‌کند دلقک ایرانی متقدم است بر درام ایرانی، درامی که در عصر مشروطه ظهور می‌کند و بار اصلیش بر جهان کمدی است. همین رویکرد تبارشناسانه به‌نوعی در کتاب مک‌مانوس نیز تکرار می‌شود. او نیز تلاش می‌کند تبار دلقک‌های مدرن را بیابد که چگونه در چند نقطه تاریخی از زمینه اصلی خود گسست یافته است. البته مک‌مانوس تمرکزش بر یک جهان غربی است و حداقل از ایتالیا به آن سوی شرق سفر نمی‌کند؛ اما تلاش می‌کند برخلاف اسلاف خویش که زمینه‌های تئاتری در سینما را نادیده می‌گیرند، نشان دهد که چگونه سینمای کمدی با حضور افرادی چون چارلی چاپلین متأثر از مفهوم مدرن دلقک بوده‌اند.

«بی‌شوخی» نثر ساده‌ای دارد و تلاش می‌کند بسیار خلاصه تاریخ را مرور کند؛ اما به جای آنکه تاریخ را بشکافد و پای بسیاری را به دنیای کتابش باز کند، تمرکزش را روی همان موضوع می‌گذارد. برای مثال در فصل سوم که به سراغ دلقک‌های مدرن فرانسوی می‌رود به‌جای آوردن انبوهی اسم از هر جای ممکن، روی برخی چهره‌های مهم تمرکز می‌کند. با آنکه می‌دانیم فرانسه به سبب نقشش در شکل‌گیری هنر مدرن، برای مثال در هنر میم چه ید طولایی دارد؛ اما مک‌مانوس به سراغ چهره‌هایی می‌رود که ارزش نظری داشته باشند. از همین رو موضوع نادیده گرفته شده «دلقک» حداقل به یک حساسیت برای خواننده بدل می‌شود.

مک‌مانوس یک حرکت جذاب دیگر هم داشته است و آن هم چنگ نزدن به انواع دیدگاه‌های فلسفی که این روزها در نوشتارها رایج شده است. انبوهی از جملات قصار که گاهی‌اوقات به نظر می‌رسد صرفاً برای مشروعیت بخشیدن به کتاب از آنها بهره گرفته شده است. مک‌مانوس با اینکه می‌توانسته از انبوهی فیلسوف حوزه کمدی، تئاتر و حتی هنر مدرن بهره بگیرد، با خساست ویژه‌ای از آنها بهره برده است. این احساس از کتاب برمی‌آید که او شخصیتی چون بکت یا برشت را چهره‌های ملبس به رداهای فکری در نظر گرفته است و این مسأله را می‌توان در شکل نوشتاری بسیاری از نویسندگان حوزه تئاتر نیز جستجو کرد، اینکه تئاتر را باید به مثابه اندیشه دنبال کرد.