عبور اسفندیار از هفت‌خان حوادث با اندیشه‌های «ایرانشهری»

خرداد ماه پایان یافت و در آستانه فصل گرم تابستان، اغلب اجراها به پایان خویش نزدیک شده‌اند. حال شاهد حضور نمایش‌های تازه‌ای خواهیم بود که به میزبانی سالن‌های دولتی و خصوصی، قرار است به تماشاگران عرضه شود. اینجا هم ترکیب گارد قدیم و جدید اهالی تئاتر برقرار است. اجراهایی که با بالا رفتن هزینه‌های تولید، سخت‌تر از گذشته پا به عرصه گذاشته و گاهی رشد نکرده برای همیشه می‌میرند. اما با تمامی مصائب و موانع، این روزها همچنان شاهد اجراهایی هستیم که تلاش دارند کیفیت مناسبی داشته و رضایت مخاطبان را در حد امکان جلب کنند. این هفته به دو اجرای صحنه‌ای خواهیم پرداخت که بازتابی هستند از اقتصاد پیچیده تئاتر این روزها و زیباشناسی مدنظر تماشاگران. به دیگر سخن منطق بازار سرمایه که زیباشناسی خود را طلب کرده و تولید می‌کند.

محمدحسن خدایی

 

نمایش اول  هفت‌خان اسفندیار

بعد از مدت‌ها بار دیگر حسین پارسایی این امکان را یافته که به تالار وحدت بازگردد. این‌بار شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، بهانه شده آن شیوه اجرای که حسین پارسایی در این سال‌ها در پی خلق و تثبیت آن بود، یک‌بار دیگر تجربه شود. شیوه اجرایی موزیکال که در نمایش‌های «بینوایان» و «الیور تویست» با انبوه بازیگران شناخته‌شده، بر صحنه آمد و قیمت بلیت تئاتر را به‌شکل بی‌سابقه‌ای جابه‌جا کرد. پارسایی در مقام کارگردان، این‌بار با یک نمایشنامه تالیفی به صحنه بازگشته تا راهی را ادامه دهد که گویا با عزم و اراده خود او آغاز شده است. با آنکه قیمت بلیت اغلب نمایش‌های صحنه‌ای به بالای صد هزار تومان رسیده، اما همچنان می‌توان نمایش حسین پارسایی را یک محصول لوکس و لاکچری فرض گرفت خارج از دسترس مردمان عادی علاقه‌مند تماشای تئاتر. نمایش «هفت‌خان اسفندیار» یک تئاتر بورژوایی است که مخاطبان خویش را از طریق قیمت بلیت، دست‌چین کرده تا گفتار مبتنی بر ملی‌گرایی ایرانشهری‌‌اش را با تصاویر زیبا و جذاب به جامعه ارائه ‌کند. به هر حال وضعیت ژئوپلتیک ایران از منظر تاریخی و واقعیت اینجا و اکنون خاورمیانه‌ای ما، همیشه دشوار بوده و در معرض هجوم بیگانان و بدخواهان. بنابراین رویکرد سیاسی اجرا در بازنمایی شخصیت اسفندیار که شجاعانه به جنگ دشمنان می‌رود و در انتها با عبور از هفت‌خان، همچون «سی‌مرغ»، بال گشوده و ایران‌زمین را از بدخواهی دشمنانی چون ارجاسب رهایی می‌بخشد، نشان از اهمیت وفاق ملی و همبستگی آحاد مردم ایران در این زمانه دارد.

    همکاری با موسسه سازمان هنری رسانه‌ای اوج، به حسین پارسایی یاری رسانده که در زمینه طراحی صحنه و استفاده از بازیگران چهره، نگرانی چندانی نداشته باشد و هر آنچه که مورد نیازش بوده را بر صحنه زیبای تالار وحدت، مطالبه کند. سازه‌های بزرگی چون کشتی چوبی و حضور هیولایی با چشمان سرخ، قسمت کوچکی است از این صحنه‌پردازی‌های دست و دل بازانه. در این وفور امکانات سخت‌افزاری، اجرا بیش از آنکه بر کلام استوار باشد، مدام مشغول ساختن تصاویر و چشم‌اندازهای عظیم است. تماشاگران در اغلب صحنه‌ها با موجودات انسانی روبرو می‌شوند بیرون آمده از دل قصه‌های شاهنامه اما کمابیش یادآور ژست‌ها و روابط شخصیت‌های سریال‌هایی چون «بازی تاج و تخت» و «وایکینگ‌ها». انسان‌هایی اسطوره‌ای و مربوط به پیشاتاریخ که روزگار می‌گذرانند و با جنگاوری در پی فتح سرزمین‌های تازه‌اند. ای کاش این اجرا بر پژوهش‌های انسان‌شناسانه شکل می‌گرفت تا امکان بازنمایی انسان پیشاتاریخی مهیا شود. اما شوربختانه با اجرایی مواجه هستیم که انسان خاورمیانه‌ای را از یک منظر هالیوودی بازتاب داده است. برای مثال بانیبال شومون که با مهارت ذاتی خویش، شخصیت گرگسار را بازی می‌کند گویا همچنان تحت تاثیر حضورش در نمایش فرانکشتاین به کارگردانی ایمان افشاریان است. در دیگر صحنه‌ها هم ردپای زیباشناسی آثار مطرح غربی در بازنمایی اجتماعات اسطوره‌ای که در مسیر اسفندیار قرار گرفته‌اند قابل مشاهده است.

   این اجرا محصول فراوانی منابع است. بی‌آنکه کارگردان و گروه اجرایی دل‌نگران هزینه‌های تولید باشند. حاصل کار نمایشی است در خدمت سلیقه طبقات فرادست جامعه. حسین پارسایی مدت‌هاست که نشان داده کارگردان این طبقه اجتماعی است و تا حدودی هم توانسته رضایت آنان را فراهم کند. البته نمایش هفت‌خان اسفندیار به نسبت بینوایان و الیورتویست، رنگ و بوی وطنی‌تری دارد و بازیگران چهره‌ کمتری. اما به لحاظ هزینه‌های تولید چندان ارزان‌تر از آن دو نمایش نیست و همچنان دور از دسترس عامه مردم.

نمایش دوم

روبینسون و کروزو

خوانش علیرضا کوشک جلالی از متن نمایشنامه‌ای که  «نینا دینترونا» و «جیاکومو راویچیو» نوشته‌اند، مبتنی بر نوعی ساده‌سازی و همچنین ایرانیزه کردن مناسبات پیچیده انسانی است. دو سرباز از دو کشور متخاصم در جزیره‌ای گرفتار شده و حال مجبور هستند با یکدیگر تعامل کنند تا شاید زنده بماند و از این جزیره راهی به سوی خانه بیابند. لحن کمیک اجرا با حضور بازیگرانی چون «سعید برجعلی» و «حسین رنگرز جدی» به اوج می‌رسد. در این میان سعید برجعلی با لهجه‌ای که به کلام خود بخشیده، لحظات نابی را خلق می‌کند که موجب قهقهه تماشاگران می‌شود. این لهجه که گویا مربوط است به شهر قم یا حوالی آن، نوعی فاصله‌گیری با فضایی است که نویسندگان غربی این نمایشنامه مد نظر داشته‌اند. اجرا از این بابت، صمیمی و بدون تکلف عمل می‌کند و در خدمت هدفی است که نمایش برای خودش اتخاذ کرده که همان خنداندن تماشاگر باشد. نمایش روبینسون و کروزو در وادی طنز و لودگی، موفق است و لازم نمی‌بیند که چندان به لایه‌های عمیق‌تر شخصیت‌ها نفوذ ‌کند. در مقام مقایسه این اجرا نسبت به نمایش «جنون محض» که علیرضا کوشک جلالی سال پیش در تماشاخانه اهورا اجرا کرد، ماندگاری کمتری دارد اما گاهی به همان اندازه مخاطبان خویش را بی‌تکلف می‌خنداند.

   روبینسون و کروزو نمایشی است که لحظات بداهه زیاد دارد و منطق موقعیت است که شیوه بازی بازیگران را جهت می‌دهد. فی‌المثل در شبی که هادی عطایی در سالن حضور داشت، گاهی بازی سعید برجعلی در نسبت با این حضور معنا می‌یافت و موجب خنده تماشاگران می‌شد. از یاد نبریم که این قبیل اجراها در مدت زمان کوتاهی تولید شده و به مخاطبان عرضه می‌شوند. اجراهایی که مانند محصولات فست‌فودی، بر عنصر ناپایداری و سرعت بنا شده و اغلب ماندگاری کمی دارند. به هر حال این هم شکلی از شیوه مادی تولید تئاتر است و مورد پسند عده‌ای از تماشاگران که چندان نگاه انتقادی به وضعیت انسان معاصر ندارند و دوست دارند هنگام حضور در سالن تئاتر، کمابیش سرگرم شده و از ته دل قهقهه بزنند.

   اگر یک اجرا بر همین خصلت مصرف‌شوندگی تکیه کند و ادعاهای بزرگ در قبال انسان معاصر نداشته باشد به نسبت اجرای صادقانه‌ای است که می‌توان حد و اندازه‌اش را فهمید و با آن وارد گفتگو شد. با توجه به این پیش‌فرض است که می‌توان به قضاوت این اجرا نشست. در این اجرا بازیگران هر وقت آزاد هستند که با بداهه‌سازی فضای کمیکی را خلق کنند موفق عمل کرده و هر وقت در حال صدور مانیفست اخلاقی هستند به نظر شکست می‌خورد. این شکست را در انتهای نمایش هنگام وداع دو شخصیت می‌توان مشاهده کرد. جایی که روایت در دام توصیه‌های اخلاقی می‌افتد و طنز را کنار می‌گذارد.