محمدحسن خدایی

روزهای برفی زمستان از راه رسیده و آلودگی هوای کلانشهرها اندکی کاهش یافته است. اجراهای تئاتری، دامنه وسیع‌تری از کارگردانان ناشناخته‌ای را به سالن‌های تئاتری گسیل کرده که قبل از این نامی از آنان در میان نبود.

اما با تمامی این گسترش اندک، همچنان رونق چندانی در سالن‌های اجرایی وجود ندارد و اغلب اجراها با تماشاچی‌های اندک بر صحنه می‌آیند. این هفته به سه نمایش شب‌های زمستانی تئاتر تهران می‌پردازیم. نمایش‌هایی از هنرمندان شناخته‌شده و جوانان ناشناخته که تلاش دارند با حضور خویش این روزهای تئاتری را گرما بخشند. اما ماحصل این اجرا رفتن‌ها، همچنان بر مدار بی‌رونقی و عدم موفقیت می‌چرخد و به تبع آن، نوشتن در رابطه با این فضای رخوتناک را دشوارتر می‌کند.

نمایش اول- پنچری

نمایشنامه «پنچری» یکی از متون مهم نویسنده اتریشی فردریش دورنمات است. اثری که به عدالت انسانی می‌پردازد و محاکمه آلفردو تراپسِ ثروتمند را در دادگاهی غیررسمی و در دهکده‌ای دورافتاده اما خوش آب‌وهوا روایت می‌‌کند. دورنمات که نگاهی انتقادی به جهان پر آشوب مابعد جنگ جهانی اول و دوم دارد، در نمایشنامه پنچری این مسئله را طرح می‌کند که اغلب انسان‌ها گناهکار هستند و اگر هنوز آزادانه در اجتماع انسانی زندگی می‌کنند به این دلیل است که تا کنون اتهامات آنان در یک دادگاه صالحه رسیدگی نشده است.

 اجراهای تئاتری اخیر، دامنه وسیع‌تری از کارگردانان ناشناخته‌ای را به سالن‌های تئاتری گسیل کرده که قبل از این نامی از آنان در میان نبود. اما با تمامی این گسترش اندک، همچنان رونق چندانی در سالن‌های اجرایی وجود ندارد و اغلب اجراها با تماشاچی‌های اندک بر صحنه می‌آیند

از این باب می‌توان نگاه بدبینانه و تا حدودی اگزیستانسیالیستی دورنمات به انسان مدرن غربی را نوعی مانیفست اخلاقی در میانه قرن کوتاه بیستم دانست. اجرایی که این شب‌ها احسان ناجی در مقام کارگردان به سالن شماره ۳ پردیس شهرزاد آورده، خوانشی تقلیل‌گرایانه و کمابیش خلاصه‌شده از نمایشنامه پنچری است و در نتیجه چندان که باید نتوانسته به جهان مخوف دورنماتی نقب بزند.

سیاست اجرایی کارگردان برای به صحنه‌ آوردن یک نمایشنامه رادیویی چون پنچری، مبتنی است بر اگزوتیسم و فضاسازی اکسپرسیونیستی. استفاده از بازی‌های اغراق‌شده، نورهای موضعی و موسیقی زنده نهیب‌زننده، تمهیداتی است اجرایی برای خلق فضایی هولناک. اما اجرا با حذف قسمت‌های زیادی از نمایشنامه پنچری، الکن و نامفهوم شده و توانایی انتقال مفاهیم دورنماتی را ندارد.

اجرا می‌توانست بیش از این به متن اصلی وفادار باشد و فی‌المثل در مدت زمان ۹۰ دقیقه، مخاطبان خویش را از مناسبات نابهنگام شخصیت‌ها آگاه سازد. اما نباید از یاد برد که چگونه شیوه مادی تولید تئاتر در ایران امروز امکان به صحنه آوردن کامل یک نمایشنامه از یک نویسنده صاحب سبک را ناممکن کرده و این روزها شاهد هستیم که اغلب اجراها با حذفیاتی نالازم، خودبسندگی اثر را از دست داده و به آثاری نامفهوم و غیرقابل درک بدل می‌شوند. اما با تمامی ضعف‌ها نباید از بازی‌ خوب بازیگران این نمایش‌ها غافل شد و بر این نکته تاکید داشت که بازیگران باتجربه همچنان می‌توانند با هنرنمایی خویش، تا حدودی به یک اجرا رونق بخشند و تماشاگران را راضی از سالن به خانه رهسپار کنند.

نمایش دوم - ساختمان زیبا

تئاتر کودکان به مانند جهان کودکان می‌تواند جذاب باشد اگر که جهان کودکانه را بشناسیم. جهانی مبتنی بر عناصری چون کشف و شهود، بازی، شوخی، شیطنت و آموزش. نمایش «ساختمان زیبا» را می‌توان ذیل تئاتر کودک صورتبندی کرد اما نکته اینجاست که اجرا بیش از آنکه بر فانتزی و خلق جهانی نامکشوف برای کودکان بنا شده باشد، مقهور زیست روزمره کودکان این دوره و زمانه شده است.

قصه نمایش در رابطه با مشارکت دخترکی است در جشنواره فیلمی در هندوستان. دخترک عزم سفر به جشنواره را دارد و در پی یافتن بازیگری مکمل است که او را در این سفر همراهی کند. مسابقه‌ای در محل سکونت دخترک و همسایگان ترتیب داده می‌شود تا یکی از کودکان انتخاب شده تا همراه دخترک به هندوستان سفر کند.

نمایش «ساختمان زیبا» هنرنمایی جمعی کودکان این محله است که در نهایت با ماندن در ایران و میل به ساختن وطن به پایان می‌رسد. با آنکه کمال مقدم در جایگاه کارگردان، تلاش دارد روایتی از رقابت و رفاقت کودکانه را ارائه کند اما مشکل این اجرا فقدان کودکی یا شاید بتوان گفت «کودکی بدون کودکی» است.

این روزها شاهد هستیم که اغلب اجراها با حذفیاتی نالازم، خودبسندگی اثر را از دست داده و به آثاری نامفهوم و غیرقابل درک بدل می‌شوند. اما با تمامی ضعف‌ها نباید از بازی‌ خوب بازیگران این نمایش‌ها غافل شد و بر این نکته تاکید داشت که بازیگران باتجربه همچنان می‌توانند با هنرنمایی خویش، تا حدودی به یک اجرا رونق بخشند و تماشاگران را راضی از سالن به خانه رهسپار کنند

کودکان در مسابقه‌ای شرکت می‌کنند که یادآور برنامه‌هایی چون «عصر جدید» صدا و سیما است. رقابتی که گاهی با رفتارهای بداهه کودکان به هنگام اجرا از کنترل خارج شده تا اتودهای کلاس‌های آموزش بازیگری را تداعی ‌کند. باید توجه داشت که مدت‌هاست کودکان از اجراهایی که علاوه بر کیفیت، وجه آموزشی متناسبی داشته باشند، محروم هستند.

نمایش «ساختمان زیبا» با آنکه شجاعت ابراز وجود و رقابت میان کودکان را بازتاب می‌دهد اما در نهایت فاقد تخیل و فانتزی کودکانه و همچنین رویکردهای آموزشی و پداگوژیک تئاتر کودکان است. امید است در آینده از این گروه تازه نفس و پر انرژی، کودکی بیشتری تماشا کنیم که در آن خیال‌ورزی و کشف جهانی نامکشوف هدف نهایی باشد. عبور کردن از روزمرگی و تمنای ساختن جهانی یکسره کودکانه که از یادها رفته است.

نمایش سوم - توریست

نمایش توریست را می‌توان اتصال فرهنگ دو کشور ایران و اکراین دانست. مونولوگی کوتاه از سرگذشت جنینی ماحصل عشقی است از یک پسر جوان یزدی با دختری اکراینی. جنینی که هیچ‌گاه به دنیا نیامده و یادآور کتاب اوریانا فالاچی است: «نامه به کودکی که هرگز

زاده نشد».  غزاله چیذری در مقام نمایشنامه‌نویس تلاش کرده فضایی ذهنی و عینی از جهان پرتلاطم این دوران ارائه کند. روایتی از سی سال آشنایی پسری ایرانی که راهنمای گردشگران خارجی شهر یزد بوده با دختری هنرمند از کشور اکراین. روایت از 1371 آغاز می‌شود و تا همین امروز در سال 1401 ادامه می‌یابد. ابوالفضل ‌کریم‌‌زاده ‌نائینی به عنوان کارگردان کمابیش یک کارگردان کمینه‌گراست. جابجایی ذهن و واقعیت امر

دشواری است. شاید بتوان مشکل نمایش «توریست» را در عدم اتصال خلاقانه فضای ذهنی راوی با جهان واقعی دانست.

به لحاظ معرفت‌شناسی با اجرایی روبرو هستیم که جنین زاده نشده‌اش همچون دانای کل، به همه‌جا سرک می‌کشد و در باب انسانیت و جنگ در اکراین و...حکمت‌هایی را بیان می‌کند.

ایده اتصال فضای تاریخی یزد با بندر ماریوپل، آن هم به میانجی عشقی ناممکن می‌تواند جالب باشد. اما این ایده با انتخاب تک‌گویی و تغییر مدام شیوه روایت، تمرکز اجرا و تماشاگران را برای رسیدن به نوعی مفاهمه و همدلی، به محاق می‌برد. اجرا می‌توانست از کلام‌محوری اندکی فاصله بگیرد و با نمایش تصاویر مستند، زمانه‌اش را تعین تاریخی بخشد. اما کارگردان ترجیح می‌دهد راوی عشقی رمانتیک و بی‌فرجام باشد.

درواقع نمایش «توریست» چندان مخاطبان خویش را به تماشای مکان‌ها و زمان‌های تاریخی نمی‌برد و تنها به شنیدن دعوت می‌کند. علیرضا احمدی خیری در مقام بازیگر تلاش دارد فضاهای مختلف را عیان کند اما بیش از آنکه بتواند خلق کند گرفتار تقلید کردن نقش‌ها می‌شود. یک بازی بازنمایانه از جنینی که پا به دنیا نگذاشته اما همچون فیلسوفان آن را تفسیر می‌کند.