احسان زیورعالم

در اسفند 1347، مجله نگین به مناسبت روز جهانی تئاتر با بهمن فرسی گفتگویی ترتیب می‌دهد. گفتگو در دوره‌ای است که حملات به فرسی کمی آرام گرفته است؛ اما فرسی کماکان چهره‌ای جذاب و خاص برای متمردان از شیوه‌های مرسوم نمایشنامه‌نویسی به حساب می‌آید. این جذابیت حداقل در مجله نگین زمانی آشکار می‌شود که در پرونده «روز جهانی تئاتر» دیگر مصاحبه‌شوندگان در قامت گفتگوی مفصل مورد توجه قرار نمی‌گیرند.

مصاحبه که با تیتر «گفتگو با بهمن فرسی» منتشر شده است، بدون ذکر مصاحبه‌کننده چاپ می‌شود. در همان ابتدای کار مصاحبه‌کننده فرسی را از بنیانگذاران تئاتر مدرن ایران برمی‌شمرد و این مهم را مدیون نمایشنامه «گلدان» می‌داند. با این حال فرسی در برابر این صحبت می‌گوید «خیر ما هم رفتیم توی تاریخ. بابا ما هنوز کار داریم.»

اما اولین پرسش مهم آن است که آیا در سال گذشته تئاتر بومی (ایرانی) سالی ثمرباری را تجربه کرده است و فرسی به ماجراهای آخرین اجرایش اشاره می‌کند. او در آن سال پس از هفت سال نمایش «چوب زیر بغل» را روی صحنه برده بود. در همین رابطه می‌گوید «از دولت سر دوستان روشنفکر کارمان به سین و جیم هم کشید.» وقتی از او می‌پرسند چرا، پاسخ می‌دهد «از دوستان بپرسید.»

فرسی در گفتگو شوخ‌طبعی و البته با زبان تعریض سخن می‌گوید. از پاسخ صریح طفره می‌رود و نمی‌گوید منظورش از روشنفکران کیست. هرچند با توجه به مطالب منتشر شده در نشریات می‌توان دریافت منظور او افرادی چون جلال آل‌احمد، حمید سمندریان یا رکن‌الدین خسروی است. با این حال او در برابر همین وضعیت روشنفکری می‌ایستد و می‌گوید «از آنجا که رک منجم بودن یکی از رگ‌های اساسی نژاد آریایی است، من در جوف زمان حس می‌کنم که سال 48 سال تئاتر موزیکال خواهد بود. تئاتر روزی‌رسان این قماش تئاتر است. خب مردم خسته‌اند و تفریح می‌خواهند. در جاهای دیگر دنیا هم موزیکال دارد تجاوزات جدی و عمیق به تئاتر می‌کند. البته من حرف‌های جدی و اساسی هم در قالب موزیکال دیده‌ام. حرکات پخته هم در قالب موزیکال دیده‌ام. امیدوارم موزیکالچی‌های عزیز میهن نیز اولاً حرفی پیدا کنند. در ثانی روی آن «لحظه‌ای که سخن باز می‌ماند و موزیک آغاز می‌شود» با سخن و موسیقی هم‌حرفی می‌کنند. خیلی خیلی دقت کنید. همین جوری زرپی! پرداختن به تار و تنبور درست و معقول نیست. کار راه دارد و جا هم دارد.»

به‌خوبی مشخص است فرسی تئاتر مخالف خود را به آتراکسیون‌های لاله‌زار تشبیه می‌کند و آنها را در مسیر تبدیل شدن به چنین آثاری می‌پندارد. کنایه او به‌قدری پیچیده است که مصاحبه‌کننده نیز از او می‌خواهد. با این حال فرسی سخنش را یک شوخی می‌داند. هرچند به نمایش «ما» اثر پیتر بروک اشاره می‌کند و آن را اثری به واقع موزیکال می‌داند، «لحظه‌ای که سخن معمولی به آواز و سپس موزیک پیوند می‌یافت، از منطقی تردیدناپذیر و بی‌چونه برخوردار بود.»

با این حال فرسی از چند نمایش در سال 1347 تعریف می‌کند: «در انتظار گودو» از اثر داود رشیدی، «پژوهشی ژرف و سترگ در سنگ‌واره‌های قرن بیست و پنجم زمین‌شناسی یا چهاردهم»، بیستم فرقی نمی‌کند اثر آربی اوانسیان و «یرما». او به «شهر قصه» بیژن مفید هم می‌پردازد، نمایشی که در آن سال‌ها حسابی مورد توجه قرار می‌گیرد و مخاطب بسیاری به خود جلب می‌کند. فرسی می‌گوید «سازنده و پردازنده شهر قصه خودش در کمال روشن‌بینی در مصاحبه روزنامه کیهان حرفش را درباره کارش زد که دربست مورد تأیید من است. شهر قصه نقطه اوجی برای تمام موزیکا‌ل‌های وطنی بود... در عالم تئاتر حرکتی بود برای ملت دل‌سوخته و اهل شوخی و ناله. تریانی بود و بلکه تریاکی. برای من واریته‌ای بود با گوشه‌های گاه لطیف و گاه نوازشگر؛ ولی به روی هم رفته هم دراز و خسته‌کننده و همراه زوائد.»

در آن سال، نمایش آربی اوانسیان و اقتباسش از متن عباس نعلبندیان با حرارت بسیار در نشریات مورد تحسین قرار می‌گیرد. متنی که در جشن هنر اول شیراز برنده دوم مسابقه نمایشنامه‌نویسی شده بود، یک اتفاق مهم در ادبیات ایران به حساب می‌آمد؛ اما فرسی نگاهی متفاوت دارد. او می‌گوید «اصلا و ابدا حرف‌هایی را که درباره«پژوهشی...» زدیند یا نوشتند نه تأیید می‌کنم و نه می‌پذیرم. آن بابا کاری کرده بود و این اخوی‌ها زورکی آمدند که با آن کاسبی بکنند و کردند... این جنجال‌های نوجوانانه و غیرصمیمانه نتیجه‌اش از بین رفتن خرده آزادی است که لااقل در صحنه و سالن تئاتر باقی است.»

فرسی در گفتگو شوخ‌طبعی و البته با زبان تعریض سخن می‌گوید. از پاسخ صریح طفره می‌رود و نمی‌گوید منظورش از روشنفکران کیست، اما اشاراتش به جلال آل احمد روشن و آشکار است

نگاه فرسی به جریان حمایت دولت از نمایش، نگاهی پرایهام است. او این حرکت در جشن هنر را هم مثبت ارزیابی می‌کند و هم منفی و آن را دخالت در «شبه سیاست» با اجازه دولت توصف می‌کند؛ اما او به چپ‌های آن سال‌ها نیز می‌توپد. سعید سلطان‌پور برای مثال از مخالفین سرسخت مسابقه نمایشنامه‌نویسی جشن هنر بود. فرسی اما درباره رفتارهای تند آن روزگار می‌گوید «چپ‌نمایی هم مد روز است.»

او درباره شخص نعلبندیان می‌گوید: «کار نعلبندیان فقط پاسخ به یک تمایل بود و آن هم تمایل خودش. چرا هی بازی را بزرگ می‌کنید. در ثانی ما هنوز نویسندگان قدیمی پیس‌های ایرانی نداریم همه جدیدند... ترکیب‌هایی از قبیل مسائل ایرانی در فرم جهانی و با دید انسان شرقی هم زیاد صاحب معنا نیستند.»

فرسی اما امیدوار هم هست. او باور داشت می‌توان تئاتر ایرانی را تقویت کرد و برایش جایگاهی مناسب یافت؛ اما موانع را برجسته می‌کند: «اگر جلویمان را نگیرند، اهل نوآوری‌ها و نورپردازی‌های فراوان هم هستیم.» او معتقد است تئاتر ایران توانایی رقابت با جهان خارج را داراست و در اروپا هم نمایش‌های بد روی صحنه می‌روند. نگاه فرسی به بی‌عدالتی جاری در تئاتر ایران سوق می‌یابد که با وجود دو سالن عمده تهرن و امکاناتی چند، همه چیز «در اختیار بعضی ها می‌گذارند. کمی پول و عمله می‌دهند. تلویزیون و رادیو هم تبلیغات نذری می‌کنند. بروبچه‌ها هم بازی می‌کنند.»

انتقادها بالا می‌گیرد. فرسی نشریات را متهم می‌کند محتوایشان ربطی به تئاتر ندارد و هم چیز به مصاحبه با بازیگر ختم می‌شود. او نقد را به سخره می‌گیرد و می‌گوید «آقای م. آزاد دلخوری‌ها و دل‌پری‌هایش را از عصا و کفش و کلاه من به جای نقد تئاتر چاپ می‌زند... آقای ممنون در کمال امتنان از خود مصیبت دو طفلان مسلم را در دانشگاه تدریس می‌فرماید.»

او سپس به ترجمه‌های فارسی از متون مهم حمله می‌کند و علاوه بر کیفیت بدشان، آثار نشر شده را «پر خطر و ضررترین محصول دکان‌های انتشاراتی» توصیف می‌کند. او به اساتید تئاتر هم حمله می‌کند که چیزی از بکت و یونسکو و امثالهم نمی‌دانند.