علیرضا بخشی استوار

پنجمین روز جشنواره در برج میلاد با اکران دو فیلم «روشن» و «روزی روزگاری آبادان» ادامه پیدا کرد. فیلم نخست ساخته روح‌الله حجازی بود که در این سال‌ها با فیلم‌های خانوادگی شناخته شده است. از سویی حمیدرضا آذرنگ چهره نام‌آشنای تئاتر، سینما و تلویزیون، کارگردانی اولین فیلم خود را در سینما تجربه می‌کرد. در عین حال ششمین روز جشنواره فیلم فجر با دو فیلم «مامان» و «منصور» ادامه پیدا کرد. هر دو کارگردان جزو فیلم اولی‌ها بودند. آرش انیسی فیلم «مامان» و سیاوش سرمدی فیلم «منصور» را کارگردانی کرده بود. دو فیلم در دو فضای بسیار متفاوت از هم بودند، اولی فیلمی ارزان‌قیمت با ساختاری هنر و تجربه‌ای و دومی فیلمی پرهزینه در اندازه یک بیگ‌پروداکشن که از لحاظ موضوع استراتژیک به نظر می‌رسید.

 «روشن»

فیلم «روشن» قرار بود حضوری متفاوت از رضا عطاران را به تصویر بکشد. او در این فیلم نقش جدی را بازیگری می‌کرد اما همزمان همان درونمایه‌هایی که در بازیگری کمدی اجرا می‌کند را با خود به جهان این فیلم تزریق کرده بود. حضور عطاران در این فیلم از همین رو پاشنه آشیل نخست آن محسوب می‌شد. صحنه‌پردازی، طراحی نور و فیلمبرداری در این فیلم کیفیت خوبی داشت تا جایی که در قسمت‌هایی از فیلم از فضای متن و کارگردانی و حتی بازی‌ها جلوتر می‌رفت و از این جهت به نقطه ضعف اثر تبدیل می‌شد. در این فیلم رضا عطاران کاراکتری عشق سینما دارد که از همان ابتدا در قراردادی با مخاطب این عشق را در درون بازی‌اش به تصویر می‌کشد. او فرزندش را برای تماشای فیلم‌های تاریخ سینما به سالن می‌برد. از کنار پوستر «راننده تاکسی» مارتین اسکورسیزی عبور می‌کند. گنجه‌ای دارد که پر از فیلم‌های اورجینال و البته شمایلی از جایزه «اَسکار» است و البته او صحنه‌هایی از فیلم «راننده تاکسی» را بازآفرینی می‌کند اما هیچکدام از این مسائل ما را به جهان درونی شخصیت نمیبرد و ارجاع‌های به جایی نیست. این شخصیت و متناسب با او دیگر شخصیت‌های فیلم قابل باور نیستند. درست در مدت کوتاهی بعد از این که شخصیت دوم زن فیلم قصد خودسوزی دارد در صحنه‌ای که پر از تشنج است با عطاران صحبت‌های عاشقانه می‌کند و همه این المان‌ها کافی است که ما از جهان فیلم فاصله بگیریم و نتوانیم با هیچ‌کدام از این افراد همزادپنداری کنیم. این فیلم اگرچه امتیازات فنی خوبی دارد، اما در کلیت فیلم ضعیفی است و مخاطب را درگیر جهانش نمی‌کند.

 «روزی روزگاری آبادان»

اما فیلم «روزی روزگاری آبادان» یک فیلم خودمانی و احساسی است که در لحظات مختلف با مخاطبش در ارتباط است. ما دنیایی را می‌بینیم که می‌توانیم باورش کنیم. این فیلم در یک لوکیشن اتفاق می‌افتد و این اتفاق که می‌تواند نقطه قوت فیلم باشد به نقطه ضعف فیلم تبدیل می‌شود. این فیلم از یک نمایشنامه‌ای با همین نام و نوشته خود آذرنگ اقتباس شده است. در فیلم هم این اتفاق مشهود است که ما یک تئاتر تصویری می‌بینیم. اما موقعیتی که می‌بینیم از نقطه‌ای به بعد بسیار غافلگیرکننده و جذاب است. این فیلم به یکباره در فضایی وارد می‌شود که پیش‌بینی‌اش برای مخاطب سخت است.  این تغییر فضا چنان جذابیتی را ایجاد می‌کند که مخاطب میخکوب فیلم ‌می‌شود. در لحظاتی دیالوگ‌ها بسیار جاذبه دارد و همین دیالوگ‌هاست که مخاطب را در تلخ‌ترین لحظه‌ها به خنده وامی‌دارد. فضای فراواقعی این فیلم در خدمت روایت است. لحظاتی که آذرنگ در این فیلم ساخته به شدت جذاب است اما انگار از سطح ایده فراتر نرفته و کارگردان نتوانسته متن را به درستی به وضعیتی بصری تبدیل کند. «روزی روزگاری آبادان» اگرچه موقعیتی متفاوت داشت و اثر خوبی بود اما با کمی دقت می‌توانست به یکی از متفاوت‌ترین آثار این سال‌های سینمای ایران تبدیل شود که البته نشد.

 «مامان»

فیلم «مامان» از لحاظ فضا و مضمون جنسی از فیلم‌های سرد اروپای شرقی و یا اسکاندیناوی دارد. بیشترین بار فیلم را شخصیت‌های این فیلم، به خصوص شخصی اصلی آن می‌کشد. اگر چه حضور کاراکتری که رویا افشار در آن ایفای نقش می‌کرد و شکل ساخت آن به گونه‌ای بود که فیلم «دشمنان» را که سال قبل در جشنواره حضور داشت را تداعی می‌کرد. فیلمی که در آن اتفاق‌ها، و گره‌ها در لایه‌های زیرین اثر در حال پیشروی است و اندک اندک بحران‌ها نمایان می‌شود. مامان هم مثل بسیاری از فیلم‌های سال‌های اخیر سینما از فقر و بدبختی یک طبقه مشخص خودش را تغذیه می‌کند و از این جهت در قواعد و کلیشه‌هایی پیش می‌رود که به سندرم سال‌های اخیر سینما تبدیل شده است. فضایی که می‌توان اسم آن را سندرم «ابد و یک روز» نام نهاد. فیلمی که مخاطب را به نوعی دچار اُوِردوز می‌کند. فیلم‌هایی از این دست به دلیل تکرار مکرر از سوی مخاطب سینما پس زده می‌شود. برای همین حتی بازی خوب و شخصیت متفاوت رویا افشار یا مامان در فیلم آرش انیسی کشش و جذابیتی برای پیگیری ندارد. به نظر می‌رسد ادامه این روند همچنان‌که در دوره قبل هم بیم آن می‌رفت به پاشنه آشیل سینمای ایران در این سال‌ها تبدیل شود.

 «منصور»

اما «منصور» نخستین ساخته سیاوش سرمدی یک پرتره قهرمان محور از شهید ستاری است. فیلمی که در جزئیات بسیار دقیق پیش رفته و ایده و محور اصلی روایت در آن گم نشده است. ما همه اتفاق‌های این فیلم را در یک ریتم درست و در یک کشمکش حساب‌شده از دریچه زندگی شهید ستاری در برهه‌ای مشخص از زندگی او شاهد هستیم. یکی از نکات مثبت این فیلم بازی قابل تقدیر محسن قصابیان در هیبت شهید منصور ستاری است. او به ریز جزئیاتی در ایفای نقش خود رسیده است که به شدت شخصیت، رفتار و نگرش شهید ستاری را برای مخاطب فیلم مملوس می‌کند. در دقایق مختلف فیلم ما از همراه شخصیت منصور ستاری با او همراه می‌شویم، اتفاق‌ها را از زاویه نگاه او می‌بینیم و نسبت به تصمیم‌گیری‌هایش با او همدل می‌شویم و این به دلیل شناخت درست نویسنده و کارگردان از شخصیتی است که قرار است به ما نشان دهد. این فیلم وارد جزئیات سیاسی نمی‌شود و از این منظر سویه‌های ایدئولوژیک پیدا نمی‌کند. کارگردان برای نشان دادن شخصیت شهید ستاری صحنه اضافه‌ای را فراهم نمی‌کند تا مانیفست صادر کند. همه دیالوگ‌ها به اندازه و کافی است و شخصیت ستاری را به واسطه عملکردش و تصمیماتش به ما نشان می‌دهد. این همان اتفاقی است که سینما به آن نیازمند است. یعنی فاصله گرفتن از کله‌های سخنگو که می‌خواهند در میان دیالوگ‌های به زور تزریق شده به متن اثر حرفی را منتقل کنند. فیلم «منصور» اگرچه پیداست فیلم گرانقیمتی است اما روایت درست کارگردان از شهید ستاری مخاطب را به ساخته شدن فیلمی این‌چنینی راضی نگه می‌دارد. فیلمی که مشخص است جوایز بسیاری را از جشنواره 39 خواهد بود.