احسان زیورعالم

آبان 1344، مجله نگین اقدام به انتشار مقاله‌ای دنباله‌دار با موضوع بهمن فرسی می‌کند. نویسنده مقاله که با نام مستعار غ.ح. جویا، نگاهی به جنجال‌های پیش آمده بر سر آثار بهمن فرسی دارد، در همان ابتدای کار آب پاکی را روی دست خوانندگان می‌ریزد و اعلام می‌کند قصد شناسایی ندارد. مجله نیز با بیان آنکه محتوای مقاله مورد تأیید نشریه نیست، علت انتشار این مقاله را، از باب مفید بودن می‌داند.

اما مقاله به قصد دفاع از بهمن فرسی دو مسیر حمله در پیش می‌گیرد. نخست از روزنامه کیهان یاد می‌کند و حمله نویسندگانش به بهمن فرسی و دوم نقبی می‌زند به سال 1340 و یک رویداد جنجالی. زمانی‌که فرسی نمایشنامه «گلدان» را اجرا می‌کند و ابتدا با سکوت منتقدان روبه‌رو می‌شود؛ اما ناگهان جلال آل‌احمد در نخستین شماره مجله آرش در آبان 1340، با نوشتن یادداشتی با عنوان «چند یادداشت درباره یک نمایشنامه» وضعیت را دگرگون می‌کند. آل‌احمد در این مقاله با توصیف کوتاهی از متن، می‌نویسد «بهمن فرسی در نمایش فروتن گلدان - که هر چه بود نمایشنامه نبود - چنین نعره‌ای کشید.» زبان پرکنایه جلال به مذاق موافقان متن فرسی خوش نمی‌آید، به‌خصوص آنکه او متن را «نمایشنامه» نمی‌داند. مطلب غ.ح. جویا - که در پنج شماره مجله نگین - منتشر می‌شود، قرار بود ادله‌ای باشد بر اینکه چرا متن فرسی یک نمایشنامه است. نویسنده ناشناس با حمله آل‌احمد او را متهم می‌کند توانایی عدول از ذهنیت کهنه خود ندارد و نمی‌تواند هنر را براساس معیارهای تازه ارزیابی کند.

البته نقد آل‌احمد به فرسی دنباله‌دار است. او سپس در شماره خرداد و تیر 1344 مجله انتقاد کتاب، در یادداشتی به نام «کارنامه دو ماهه» مدعی می‌َشود «راستی فرسی در این مدت چه می‌کرده؟ که باز هم همان حرف و سخن بچه مدرسه‌ای‌ها؟ همان انگری یا نگ‌من بازی‌ها - همان تعقیدها - و مجموعاً نوعی آوانگاردیسم زورکی! این‌طور که پیداست فرسی گرفتار فرم شده است. یعنی به ظاهر دلخوش است.» این عبارات در نقد «بهار و عروسک» فرسی است و جویا در مخالفت با نظر آل‌احمد می‌نویسد «من هر چه گشتم نتوانستم پیدا کنم در کجای این یادداشت حضرت نظر داده بودند که گلدان حرف و سخن بچه مدرسه‌ای‌هاست.» نقد آل‌احمد به فرسی آن بود که فرسی و آثارش نه بازنمایی از مردم کوچه و بازار است و نه توانایی جذب آنها را دارد. موافقان فرسی از جمله جویا، با این نگاه آل‌احمد مخالفت می‌ورزند. به‌زعم موافقان فرسی،‌ آدم‌های آثار او همگی واقعی و برآمده از جهانی بیرون‌اند.

نویسنده اما تنها به آل‌احمد - که در هر پنج قسمت مقاله او را «حاجی استاد» خطاب می‌کند- حمله نمی‌کند. نفر دوم فهرست او در دفاع از «گلدان» پرویز صیاد است. در آن سال‌ها، صیاد که هنوز شهره نشده بود، در مقام نویسنده مجله «هنر و سینما» ظاهر می‌شد. گاهی شعر می‌گفت و گاهی نقد می‌نوشت. صیاد درباره گلدان نوشته بود «گلدان هر چه باشد نمایش نیست... اما می‌تواند منشا بحث قرار بگیرد.» و چنین هم می‌شود. جویا می‌نویسد «راست می‌گفت. چرا که گلدان نه تنها منشا بحث قرار گرفت؛ بلکه هیاهویی ایجاد کرد و اگر مبالغه نکنم، مکتبی چشم خیلی از آقایان را باز کرد و نشان داد که می‌توان با امکانات محدود روی صحنه تئاترهای ایران هم نمایش جدید اجراکرد.»

بخش عمده‌ای از حملات به «گلدان» فرسی از باب شیوه نگارش او بود. متن فرسی شباهتی با متون آن روزگار نداشت. او همگام با نویسندگان نوپای آن روزگار فرانسه، شیوه ابزورد در نگارش را پیش گرفته بود و این موضوع چندان به مذاق ناقدان آن روز خوش نمی‌آمد. جویا نیز در نوشتار خود برای اثبات حقانیت فرسی بر این موضوع تأکید می‌کند که چرا بکت و یونسکو نویسندگانی بر حق برای ناقدان به حساب می‌آیند؛ اما فرسی نویسنده‌ای است ناحق. جنجال «گلدان» سه سال بعد با «بهار و عروسک» تکرار می‌َشود. بار دیگر ناقدان وقت متن را فاقد ارزش می‌پندارند.

برای مثال جویا به مقاله‌ای از حمید سمندریان با عنوان «فاجعه درام‌نویسی ایران» در روزنامه کیهان به تاریخ 31 تیرماه 1344 اشاره می‌کند، جایی‌که سمندریان مدعی می‌شود چیزی به نام درام ایرانی نداریم. جویا نیز با یادآوری دو متن «آهن» خجسته کیا و «روزنه آبی» اکبر رادی، سمندریان را متهم به نخواندن متون ایرانی می‌کند. او درباره سمندریان می‌نویسد «نمی‌توان باور کرد که سمندریان نام اینان را به راستی فراموش کرده باشد و نیز نمی‌توان تردید کرد که چنین شخصیتی با نقاب تزویر چهره خود را نپوشانده باشد.»

البته جویا برای اثبات حرف خود با اشاره به جمله‌ای از سمندریان مبنی بر اینکه آثار ایرانی «خلق حادثه» نمی‌کنند، مدعی می‌شود او در اجرای نمایش «دوزخ» هیچ حادثه‌ای را به نمایش نمی‌گذارد. می‌نویسد «اگر آقای سمندریان برای ما روشن کند که مایه خلق حادثه در دوزخ کدام است و اگر قصدشان از اجرای دوزخ به حیرت افکندن تماشاچیان و اظهار وجود نبود، چه بود؟ ما ممکن است در قضاوت خود با کسی که سارتر و چخوف و ایبسن و تنسی ویلیامز را با هم مخلوط کرده است، تردید کنیم.»

بخش دیگری از جدال جویا و سمندریان به جایی است که سمندریان بر این باور است باید در نمایش‌های ایرانی موضوعات اجتماعی مطرح شود و در نقد «بهار و عروسک» فرسی تأکید می‌کند «تئاتر جای تبلیغ فلسفه نیست و اینکه شما نوشته‌اید نمی‌تواند نمایشنامه باشد؛ زیرا حادثه ندارد و مشتی گفتگوی فلسفی است.» همین جملات کافی است تا جویا باز با یادآوری اجرای «دوزخ» ژان پل سارتر، مدعی شود سمندریان خود از بازنمایی اجتماعی پرهیز می‌کند و در دامن فلسفه سارتر دست به اجرا می‌زند. به زعم او تنها چیزی که می‌تواند سارتر را از فرسی جدا کند، ملیت اوست.

نفر دیگری که زیر تیغ نقد تند جویا می‌رود، رکن‌الدین خسروی و مقاله «درام‌نویسان ما در برج عاج» است. خسروی نمایشنامه «موش» فرسی را «فلسفه‌بافی‌های بی‌معنی» می‌خواند و بر این باور پافشاری می‌کند که درام یک محصول اجتماعی است و و بایستی تابع تحولات اجتماعی باشد. خسروی برای نقد فرسی، آثار او را با «دشمن مردم» ایبسن مقایسه می‌کند و با باور اجتماعی بودن اثر نویسنده نروژی، کار فرسی را زیر سؤال می‌برد. جویا اما او با اشاره به فعالیت‌های خسروی می‌نویسد «خسروی برای تئاتر این مملکت چه کرده است. فعالیت‌ گه‌گاه و موسمی ایشان چه سنگی را از پیش پای تئاتر آب و خاک برداشته است؟ در کدام نمایش تضاد طبقاتی را به مردم شناسانده و کدام قهرمان زنده و واقعی را آفریده یا به مردم نشان

داده است.»

ادامه دارد...