شهرام زعفرانلو*

چطور می‌توان با یک تابلوی نقاشی ارتباط برقرار کرد؟ چطور می‌توان اجزای آن را به تفکیک بازشناخت و ویژ‌گی‌های هر یک را در تعامل با دیگری به دست آورد؟ چگونه می‌توان با تجزیه و تحلیل نقاشی، روند آفرینش خلاقانه‌ آن را درک کرد؟ چگونه می‌توان بر نحوه شکل‌گیری سبک‌ها و نحله‌های هنر نقاشی پی برد؟ و درنهایت چگونه بیاموزیم که ایده‌ها و احساسات و اندیشه‌هایمان را که در واقع اموری انتزاعی هستند به تجسم درآورده و در این تجسم، اثری هنرمندانه بیافرینیم؟

همه این سوالات، دغدغه‌ واقعی هنرجویان و علاقمندان به هنر نقاشی و حتی سایر هنرها است. اما به دلیل درک کمبودهای موجود در ساختارهای آموزشی هنر، بیشتر هنرجویان هنر نقاشی اغلب از بیان و ابراز آن خودداری کرده و به وضعیت موجود قانع می‌شوند و در سطح آموزش فنون و مهارت‌های تکنیکی باقی می‌مانند. از همین رو است که از اینگونه هنرجویان دیگر نمی‌توان انتظاری ورای تقلیدهای عامیانه و نسخه‌برداری‌های سطحی از سایر آثار داشت.

متاسفانه عدم اهتمام سیستم آموزشی مدارس کشور به هنر و به ویژه اصول هنر نقاشی در هر سبک و سیاقی، کودکان و نوجوانان را در سنینی که آمادگی رشد و شکوفایی هنرآموزی و هنرآفرینی در آنها بیش از سایر سنین است ناامید و سرخورده ساخته و در کنار آن باعث می‌شود که علاقمندان این عرصه خارج از دایره‌ نظام آموزش رسمی و استاندارد برای یادگیری به اساتید و آموزشگاه‌هایی پناه ببرند که در بیشتر موارد واجد بضاعتی در حد آموزش تکنیک و فن نقاشی بوده و به دلیل نداشتن مطالعات عمیق جانبی در زمینه‌های تاریخ تحلیلی هنر و یا فلسفه هنر و...  نمی‌توانند هنرجویان را به سمت ایده‌یابی و یا خلاقیت‌های سبکی رهنمون شوند.

تحلیل نقاشی و یا به طور کلی هنرهای تجسمی با هدف ارتقای سواد و درک بصری جامعه در کنار نقد آثار متاخر هنرمندان برای درک نسبی از ماهیت یک اثر، به هر هنرجو و هنرمندی کمک خواهد کرد تا بیش از گرته‌برداری و تقلید‌ به «ترکیب» و «تبدیل» فکر کند

در این بین نارسایی رسانه‌های دیداری، به ویژه تلویزیون و پس از آن سینما در تولید و ارائه آثاری هنرمندانه با ویژگی‌های زیبایی‌شناختی و تاثیرگذار بصری، ذائقه عموم جامعه را در حد پذیرش تصاویر تبلیغاتی سطحی تقلیل داده و سلایق را از هرگونه دانش بصری مبرا ساخته است. این‌ها را می‌توان در مبلمان شهری و حتی پوشش عمومی مردم که در بیشتر موارد عاری از رنگ‌ها و تناسب‌ها و یا کنتراست‌های دیداری ست، مشاهده کرد. تحلیل نقاشی و یا به طور کلی هنرهای تجسمی با هدف ارتقای سواد و درک بصری جامعه در کنار نقد آثار متاخر هنرمندان برای درک نسبی از ماهیت یک اثر و بهره‌گیری از شیوه‌ها و متدهای به کار رفته در مسیر آفرینش، به هر هنرجو و هنرمندی کمک خواهد کرد تا بیش از گرته‌برداری و تقلید‌ به «ترکیب» و «تبدیل» فکر کند. ترکیب شیوه‌ها برای دستیابی به فرم‌های نوین و تبدیل امکانات و ابزارهای هنرهای تجسمی به آثاری ماندگار و موثر، نگرانی به همراه جدیت در مطالعه و تحقیق برای یافتن راه‌هایی جهت پر کردن خلاها و رفع نارسایی‌های آموزش هنر نقاشی، به همراه بررسی و پژوهش در زمینه‌ خلق آثار معاصر و قیاس آن با سایر جوامع در کنار بازنگری در شیوه‌های آموزشی و پرورشی هنر، در گام‌ نخست مدرسان را برای ارائه‌ راهکارهای نوین تعلیم و متناسب با شرایط فرهنگی و اجتماعی ملزم کرده و در مرحله‌ بعد دانشجویان و هنرجویان را به تکاپو و کسب و تعلم ماهیت هنر ترغیب خواهد کرد.

*پژوهشگر و مدرس هنر