فائزه ناصح، دکترای روانشناسی عمومی 

با دوستانش در کافه‌ای نشسته و مشغول گپ زدن است؛ همه با هم درباره جدیدترین موسیقی و بازی‌های کامپیوتری که به تازگی روانه بازار شده‌اند صحبت می‌کنند، هرکدام بدنبال فرصتی هستند تا جدید‌ترین و به روز‌ترین اطلاعات خود را به رخ دیگری بکشند و با هم تبادل اطلاعات کنند. بحث میان‌شان بسیار داغ و هیجانی شده؛ گوشی‌اش زنگ می‌خورد و با آرامی بدون آنکه دوستانش متوجه شوند از جمع آنها فاصله می‌گیرد و پچ‌پچ کنان شروع به صحبت می‌کند؛ از‌قضا آن طرف خط والدینش هستند؛ والدینی که می‌گویند فقط نگران وی بوده و با تماس‌های هر نیم ساعت یکبار خود می‌خواهند از مکان و احوال و شرایط دلبندشان با‌خبر شوند؛ نوجوان خشمگین از رفتار پدر و مادر گوشی را قطع کرده و دوباره به جمع دوستانش می‌پیوندد. بگذریم از اینکه در این میان بعضی از دوستان نیز او را از متلک‌های خویش بی‌نصیب نمی‌گذارند و با تکه‌پرانی‌های ریز و درشت سبب آزار او می‌شوند. براستی والدین می‌دانند در دوره نوجوانی با فرزند خویش چگونه باید رفتار نمایند تا با کمترین میزان تنش و مشاجره‌ بتوانند با یکدیگر تعاملی مثبت داشته باشند؟ آیا والدین می‌توانند با بیان این عبارات که ما به عنوان پدر و مادر فقط نگران فرزندمان هستیم، دائما او را تحت کنترل و نظارت بگیرند؟ 

شاید این جمله یکی از آشنا‌ترین عباراتی باشد که به دفعات از کلام مراجعینم به ویژه والدین دارای پسر یا دختر نوجوان شنیده‌ام؛ «ما به فرزند خود اعتماد داریم ولی به جامعه اعتماد نداریم» و برای همین است که از سر دلسوزی برای آنکه تجربه بیشتری داریم، می‌خواهیم راه و چاه را به او بیاموزیم تا کمتر دچار خطا شود؛ در‌واقع والدین با بیان این سخنان به نوعی تربیت خود را نیز زیر سوال می‌برند و این نکته را نمایان می‌سازند که هنوز نسبت به آگاهی و دانایی فرزنشان تردید دارند و بی‌اعتماد هستند. والدین عزیز درست است که سن بلوغ و  نوجوانی یکی از حساس‌ترین و بحرانی‌ترین مراحل رشدی- تحولی محسوب می‌شود و آدمی در این سن نسبت به باقی مراحل رشدی آسیب‌پذیر‌تر می‌شود، اما لازم است بدانید کنترل‌گری و چک‌کردن‌های گاه‌ و ‌بی‌گاه می‌تواند نا‌خواسته نوجوان را در مسیری سوق دهد که عاقبت خوشی بدنبال ندارد. 

نکته حایز اهمیت آن است که مرز میان کنترلگری و حامی بودن بسیار باریک است؛ والدین کنترلگر والدینی هستند که تمایل دارند اوضاع را به دست گیرند و بر همه امور حتی خواسته‌ها، نیاز‌ها، احساسات و عواطف فرزندشان نیز تسلط داشته باشند. چنین والدینی نمی‌خواهند با این واقعیت روبرو شوند که دلبندشان دیگر همان بچه کوچک نیست که خواسته‌های خود را می‌توانستند بر وی تحمیل کنند. وی در حال حاضر بزرگ شده و در حساس‌ترین مرحله از زندگانی‌اش یعنی نوجوانی به سر می‌برد، پس کاملا طبیعی است که به اقتضای سن، رفتار متفاوتی نیز پیش گیرد؛ والدین کنترلگر فراموش می‌کنند، حمایت تنها نیاز فرزندان در سنین بلوغ و نوجوانی است و دخالت تنها عاملی است که سبب فاصله فرزندان از آنها می‌شود. 

اما در مقابل والدین حمایتگر والدینی هستند که بلدند در مقابل رفتار و اعمال فرزندشان به شیوه‌ای مثبت و منفی عمل کنند و در عین حال نیز حامی و مهربان هم باشند. به عبارتی چنین والدینی شرایطی را در کانون خانواده فراهم می‌آورند تا نوجوان بتواند نقطه نظرات خود را پیرامون مسایلی همچون رفت و آمد با دوستان، نحوه پوشش و آرایش مو و ظاهر خود مطرح نمایند و در انتها در تعامل باهم با حفظ استقلال و فردیت نوجوان به یک حرف مشترک برسند. به هر حال اینکه چطور والدین بتوانند بر زندگی نوجوان خود نظارت داشته باشند بی‌آنکه او را برنجانند و اعتماد به نفس وی را تضعیف نمایند نیازمند بهره‌گیری از کمک متخصصان و افزایش آگاهی در این زمینه است.

بنابراین یکی از نکات مهم که والدین همواره در تعامل با فرزند خویش باید مد‌نظر قرار دهند این است که بدانند حمایتگر بودن به معنای عدم نظارت بر اعمال فرزندشان نیست! بلکه به معنای ایجاد بستری امن است که مرز‌های زندگی خصوصی نوجوان را نمی‌کشد و به حریم خصوصی آنان احترام می‌گذارد. با ایجاد چنین بستری نیز نوجوان در‌می‌یابد می‌تواند کمی مسئولیت کار‌ها را خود برعهده گیرد و به‌این‌ترتیب احساس قدرت، اعتمادبه‌نفس و عزت‌نفس را در وجود خویش تقویت کند.