تأملی در یادداشت جدید ظریف در میانه بنبست مذاکره با آمریکا و سیاستخارجیِ بیابتکار
هشدار از آنسوی دیوار دیپلماسی خاموش
نهال فرخی
در میانه یکی از پیچیدهترین و پرتنشترین مقاطع سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، در دورانی که رکودی کامل حوزه دیپلماسی کشور را در برگرفته و تقریبا همه ارتباطات ایران و غرب برای شکستن دیوار بیاعتمادی خود به دیوار بتنی بنبست برخورد کرده است، یادداشتی تحلیلی از محمدجواد ظریف در نشریه معتبر فارن افرز بار دیگر نگاهها را به مسیری جلب کرده که گویی در سالهای اخیر به طور عمد و شاید به دلیل ناآگاهی سهوا مسدود شده است؛ چرا که مسیر سیاست، گفتوگو و ابتکار دیپلماتیک از اصلیترین محورهای این مقاله هستند.
این یادداشت که ظریف آن را به همراه یکی از دانشجویانش در دانشگاه تهران نوشته، نه فقط بازخوانی تجربه گذشته، بلکه تلاشی برای گشودن افقی تازه در دل بنبستی است که اکنون سیاست خارجی ایران با آن دست به گریبان است؛ بنبستی هم در عرصه خارجی و هم در داخل کشور پیامدهای سنگینی بهجا گذاشته است.
در شرایطی که وزارت امور خارجه با سکانداری عباس عراقچی عملاً در وضعیت انتظار و واکنش قرار گرفته و هیچ ابتکار معناداری برای خروج از انسداد فعلی در دستور کار دیده نمیشود، مقاله ظریف بیش از آنکه یک متن دانشگاهی باشد، به مانیفستی سیاسی شبیه است؛ مانیفستی که هشدار میدهد ادامه مسیر فعلی، چیزی جز تعمیق «چرخه امنیتیسازی ایران» به همراه نخواهد داشت.
امنیتیسازی از مفهوم دانشگاهی تا واقعیت روزمره ایرانیان
ظریف در یادداشت خود، از مفهومی سخن میگوید که شاید سالها در ادبیات روابط بینالملل تکرار شده، اما برای ایران، دیگر یک بحث نظری نیست؛ «امنیتیسازی».
به روایت ظریف، در نظم بینالملل معاصر، امنیت دیگر صرفاً به معنای دفاع از مرزها نیست؛ بلکه به ابزاری تبدیل شده برای تعریف «دیگری» بهعنوان تهدیدی وجودی، با هدف توجیه اقدامات فوقالعاده، تحریمهای فلجکننده و حتی توسل به زور نظامی.
در این چارچوب، جمهوری اسلامی ایران طی دو دهه گذشته، بهطور مستمر در معرض پروژهای سازمانیافته برای امنیتیسازی قرار گرفته است؛ پروژهای که با روایتهایی چون «فاصله چندماهه تا بمب اتم»، «تهدید موجودیتی برای اسرائیل» و «بیثباتساز منطقه» تغذیه شده و در نهایت، به تحریمهای بیسابقه، تهدیدهای نظامی دائمی و حتی حملات مستقیم به خاک ایران انجامید؛ آنهم در مقاطعی که مذاکرات دیپلماتیک در جریان بوده است و به ناگاه در حالی که حتی زمان دور بعد مذاکره تعیین شده بود؛ حمله مستقیم به ایران در دستور کار
قرار گرفت.
از واکنش تدافعی تا دام امنیتی
در یک مقاله
در همین حال ظریف با صراحت مینویسد واکنشهای ایران از توسعه توان دفاعی تا افزایش سطح غنیسازی اورانیوم؛ نه از سر ماجراجویی، بلکه پاسخی تدافعی به همین روند بوده است.
چنان که همواره افزایش غنیسازی تا سطح ۶۰ درصد، کاهش همکاریها با آژانس بینالمللی انرژی اتمی و حتی طرح مباحثی چون بازنگری در دکترین دفاعی یا بستن تنگه هرمز، همگی محصول فشارهایی هستند که بهویژه در دوره بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید تشدید شدهاند.
اما نقطه کلیدی یادداشت ظریف، جایی است که او میپذیرد این امنیتیسازی بیرونی، بهطور ناگزیر در داخل کشور نیز بازتولید شده است.
بهگفته وزیر اسبق وزارت خارجه ایران، فشار خارجی مزمن، منابع کشور را به سمت امنیت سوق داده، توسعه و رفاه اجتماعی را به حاشیه رانده و درنهایت، به تشدید کنترلهای اجتماعی، محدودیتهای ارتباطی و فرسایش سرمایه اجتماعی انجامیده است؛ چرخهای معیوب که نه امنیت پایدار میآورد و نه رضایت عمومی.
دولت پزشکیان و دیپلماسی در وضعیت انتظار
این تحلیل، زمانی اهمیت مضاعف مییابد که آن را کنار مواضع رسمی روز گذشته سحنگوی دستگاه دیپلماسی ایران بگذاریم. اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت امور خارجه، در نشست خبری دیروز خود تأکید کرد که برنامه موشکی ایران «به هیچ عنوان موضوع مذاکره نیست»؛ موضعی که همزمان با فضاسازی رسانههای اسرائیلی و آمریکایی درباره احتمال حمله مجدد به ایران مطرح میشود. بقایی از «نفاق و دورویی» غرب میگوید؛ از این که برنامه دفاعی ایران تهدید خوانده میشود، اما سیل تسلیحات به سوی اسرائیل ادامه دارد.
در همین حال، عراقچی نیز در گفتوگو با رسانههای روسی، ضمن رد نکردن احتمال حمله جدید، میگوید ایران برای چنین سناریویی آماده است و در عین حال تأکید میکند آمریکا آمادگی یک «توافق عادلانه» را ندارد.
کما این که وزیر خارجه ایران همین مضمون را در هفته گذشته و در کنفرانس مطبوعاتی مشترک با همتای روس خود یعنی سرگئی لاوروف، در مسکو عنوان کرده و گفته اگر آمریکا «رویکرد خود را اصلاح کند» و برای مذاکره «از موضع برابر، احترام متقابل و بر اساس منافع دوجانبه» آماده شود، ایران موضوع گفتوگو را دوباره بررسی خواهد کرد.
با این حال، عراقچی بلافاصله نیز افزود که تهران «هنوز قانع نشده» که واشنگتن آمادگی چنین تغییری را دارد.
این مواضع، اگرچه از منظر بازدارندگی قابل فهماند، اما در مجموع تصویری از سیاست خارجی ارائه میدهند که بیش از آن که فعال و ابتکارمحور باشد، واکنشی و امنیتمحور شده است و بخشی از این رویکرد نیز به دلیل روندی است که اکنون اتحادیه اروپا و آمریکا در برابر ایران اتخاذ میکنند و بر طبل بیاعتمادی بیشتر بین طرفین میکوبند، طبلی که اتفاقا پس از جنگ مستقیم دوازده روزه ایران و آمریکا حتی صدای آن بلندتر و گوشخراشتر نیز شده است.
شکاف میان روایت ظریف و واقعیت دیپلماسی رسمی
در اینجاست که یادداشت ظریف بهمثابه صدایی متفاوت شنیده میشود. او برخلاف روایت غالب، بر این نکته پافشاری میکند که شکستن چرخه امنیتیسازی، صرفاً با ایستادگی نظامی ممکن نیست.
به باور او، بزرگترین سرمایه ایران در برابر فشار خارجی، نه سانتریفیوژها و موشکها، بلکه مردم ایران بودهاند. مشارکت گسترده در انتخابات ۱۳۹۲، از نظر ظریف، همان عاملی بود که توهم فروپاشی قریبالوقوع جمهوری اسلامی را در غرب فرو ریخت و مسیر توافق هستهای را هموار کرد.
از این منظر، تشدید محدودیتهای داخلی، اگرچه ممکن است با توجیههای امنیتی همراه باشد، اما در بلندمدت دست مذاکرهکنندگان را خالی میکند. ظریف صریح مینویسد که نارضایتی اقتصادی، فساد، رانتجویی ناشی از دور زدن تحریمها و کاهش شفافیت، نهتنها امنیت را افزایش نمیدهد، بلکه آن را بحرانیتر میکند.
بازگشت به منطقه
از هرمز تا کنسرسیوم هستهای
همچنین بخش مهمی از پیشنهادهای ظریف، به احیای دیپلماسی منطقهای بازمیگردد؛ حوزهای که بهزعم او، میتواند نقطه آغاز خروج از بنبست باشد.
او از بازگشت به ابتکارهایی چون «ابتکار صلح هرمز» در دولت حسن روحانی سخن میگوید و حتی فراتر میرود: تشکیل انجمن گفتوگوی مسلمانان غرب آسیا با مشارکت کشورهای ساحلی خلیج فارس بهعلاوه مصر، اردن، سوریه و ترکیه.
واقعیت آن است که ادامه وضع موجود؛ یعنی تکرار مواضع بازدارنده، تأکید بر آمادگی نظامی و معلق نگهداشتن دیپلماسی تا «تغییر رفتار طرف مقابل»، عملاً به معنای پذیرش تداوم چرخه امنیتیسازی است؛ چرخهای که ابتکار را از تهران سلب میکند و میدان کنش را به اسرائیل و تندروهای واشنگتن میسپارد
پیشنهاد دیگر ظریف در این یادداشت نیز ایجاد «شبکه خاورمیانهای پژوهش و پیشرفت هستهای» است؛ نسخهای بازطراحیشده از ایده کنسرسیوم هستهای منطقهای که پیشتر نیز در مذاکرات مطرح شده بود.
ایدهای که میکوشد برنامه هستهای ایران را از کانون تهدید به بستری برای همکاری علمی و منطقهای تبدیل کند؛ هرچند تحقق آن، بدون اراده سیاسی داخلی و کاهش تنش با غرب، بعید به نظر میرسد.
اروپا، آمریکا و موازنهای
که از دست رفته است
ظریف در کنار تأکید بر لزوم ارتباط چین و روسیه، بر ضرورت ترمیم روابط با اروپا نیز تاکید میکند؛ این تاکید نیز نه از سر خوشبینی، بلکه برای ایجاد موازنه است.
وزیر خارجه پیشین هشدار میدهد ایرانی که صرفاً از سر اجبار به شرق پناه میبرد، هرگز شریک برابر و بلندمدت برای این شرق نخواهد بود. چنان که از اساس نیز بهبود روابط با اروپا و مدیریت اختلافات با ایالات متحده، به باور او، میتواند جایگاه ایران را در معادلات جهانی ترمیم کند.
در همین چارچوب است که ظریف، با احتیاط بسیار از امکان بازسازی روابط «دوستانه» با آمریکا سخن میگوید. او یادآوری میکند که تهران و واشنگتن، با وجود دشمنیهای عمیق، در افغانستان، عراق و مقابله با داعش همکاریهایی داشتهاند و امروز نیز در حوزههایی چون امنیت کشتیرانی و مبارزه با قاچاق مواد مخدر، منافع مشترک
دارند.
ظریف در «فارن افرز» به صراحت نوشت: «ایران یک میانجی طبیعی است. فرهنگ، تاریخ و موقعیت آن بهگونهای است که میتواند تسهیلکننده گفتوگو میان آسیا و اروپا باشد. ایران میتواند مرکز تجارت، بهویژه برای کشورهای محصور آسیای مرکزی باشد. سرمایه انسانی آن میتواند ایران را شریک بزرگ نوآوری جهانی سازد.
شکستن چرخه امنیتیسازی و بازگشت ایران به جایگاه شایسته خود میتواند صلح، توسعه و ثبات را برای دهههای آینده به ارمغان آوردشکستن چرخه امنیتیسازی برای آمریکا و اروپا نیز حیاتی است. آنان باید با ایران نه بهعنوان تهدید بلکه شریک بالقوه تعامل کنند .این کار به نفع خود آنهاست. واشنگتن و اروپا با گرفتار شدن در گفتمان جنگی و امنیتی علیه ایران، تنشهای منطقهای و جهانی را افزایش دادهاند بدون آنکه هیچیک از اهداف اعلامشده خود را محقق کنند. منفعت آنها در احترام به استقلال، عزت و حقوق مشروع ایران و تمرکز بر عامل اصلی بیثباتی منطقه، یعنی رفتار غیرقانونی و غیرانسانی اسرائیل است.»
جمهوری اسلامی ایران طی دو دهه گذشته، بهطور مستمر در معرض پروژهای سازمانیافته برای امنیتیسازی قرار گرفته است؛ پروژهای که با روایتهایی چون «فاصله چندماهه تا بمب اتم»، «تهدید موجودیتی برای اسرائیل» و «بیثباتساز منطقه» تغذیه شده و در نهایت، به تحریمهای بیسابقه، تهدیدهای نظامی دائمی و حتی حملات مستقیم به خاک ایران انجامید
به نظر میرسد ظریف به صراحت مدلی تازه از برجام را پیشنهاد میدهد و این بار میان ایران و آمریکا اما سوال این است با توجه به سوابق پیشین چقدر امکان پذیر خواهد بود؟
یک دو راهی عجیب، رویای دستنیافتنی یا فرصت از دسترفته؟
پیشنهادهای اقتصادی ظریف اما از استفاده صنایع آمریکایی از نیروی کار تحصیلکرده ایران تا تبدیل کشور به پل تجاری میان آسیا و اروپا ، همگی یادآور همان ایدههایی است که در دوران برجام مطرح شد و با مخالفتهای داخلی و خارجی روبهرو شده بودند و البته که امروز، در فضایی بهمراتب امنیتیتر و بدبینانه تر پس از حمله مسقیم اسرائیل و پس از آن آمریکا به ایران، این پرسش جدیتر از همیشه مطرح میشود که آیا اساسا چنین افقی هنوز قابل تصور است؟
واقعیت نیز آن است که همزمان با انتشار یادداشت ظریف در فارن افرز، مواضع رسمی تهران بر غیرقابلمذاکره بودن برنامه موشکی و آمادگی برای سناریوی جنگ تأکید دارد.
در سوی دیگر رسانههای اسرائیلی نیز این روزها از احتمال تکرار حمله نظامی میگویند و آمریکا هم نشانهای از بازگشت به دیپلماسی برابر بروز نمیدهد.
در چنین فضایی، پیشنهادهای ظریف گویا بیش از آن که نقشه راهی عملی باشند، به هشدارهایی تاریخی شباهت دارند؛ هشدارهایی درباره هزینههای ادامه مسیر فعلی.
سیاست یا امنیت؛ دوراهی سخت انتخابی که به تعویق افتاده
یادداشت ظریف را میتوان تلاشی برای بازگرداندن سیاست به جایی دانست که سالهاست میدان را به امنیت واگذار کرده است.
او نمیگوید تهدیدی وجود ندارد؛ میگوید پاسخ به تهدید، اگر صرفاً امنیتی باشد، خود به بازتولید تهدید میانجامد. پرسش اصلی اما این است که آیا ساختار تصمیمگیری در ایران، در مقطع کنونی، آمادگی شنیدن چنین صدایی را دارد؟
اگر بخواهیم از سطح تشخیص مساله عبور کنیم و به نقطه عمل برسیم، پرسش پایانی ناگزیر این است که در این مختصات پرریسک، وزارت امور خارجه دقیقاً چه میتواند و چه باید بکند؟
وزارت خارجه، اگر قرار است نقشی فراتر از تریبون واکنشها داشته باشد، ناگزیر است دستکم در سه سطح فعال شود: نخست، بازتعریف یک دستورکار حداقلی و واقعبینانه برای مذاکره حتی اگر غیرمستقیم و محدود و با هدف مهار سناریوی جنگ و جلوگیری از تثبیت روایت «ایرانِ غیرقابلگفتوگو» باشد؛ دوم، احیای دیپلماسی منطقهای بهعنوان سپر پیشدستانه در برابر امنیتیسازی بیشتر، نه صرفاً در قالب بیانیههای حسننیت، بلکه از مسیر ابتکارهای ملموس و قابل سنجش؛ و سوم نیز پیوند زدن سیاست خارجی به ترمیم سرمایه اجتماعی در داخل، چرا که بدون حداقلی از رضایت عمومی و چشمانداز بهبود معیشت، هیچ پیام دیپلماتیکی در بیرون از مرزها خریدار نخواهد داشت.
بدون این فعالیتها نیز وزارت خارجه ناخواسته به بخشی از همان بنبستی تبدیل میشود که ظریف دربارهاش هشدار میدهد؛ بنبستی که در آن، تصمیمنگرفتن خود به یک تصمیم پرهزینه بدل میشود.
دیدگاه تان را بنویسید