کیا مقدم

در ماه‌های اخیر، جهان شاهد موجی بی‌سابقه و هماهنگ از اتهامات امنیتی علیه ایران بوده است؛ اتهاماتی که هرچند در ظاهر پراکنده و مربوط به کشورهای مختلف (از هلند و فنلاند در اروپا تا کانادا و استرالیا در اقیانوسیه) به نظر می‌رسند، اما در بطن خود یک استراتژی واحد و هدفمند را دنبال می‌کنند؛ تکمیل پروژه «امنیتی‌‌سازی» ایران به عنوان یک تهدید وجودی جهانی. این عملیات روانی-سیاسی که با هدایت اتاق‌های فکر غربی و فشار اسرائیل دنبال می‌شود، هدف نهایی خود را افزایش فشار حداکثری، مشروعیت بخشیدن به انزوای دائم ایران و در نهایت، سلب حق بازدارندگی از یک کشور قرار داده است.

بارش اتهامات امنیتی؛ 

الگویی تکرارشونده برای انزوا

مرور اخبار ماه‌های اخیر نشان می‌دهد که نهادهای اطلاعاتی و امنیتی کشورهای غربی به صورت متوالی و با فاصله‌های زمانی کوتاه، اقدام به انتشار گزارش‌ها و بیانیه‌هایی کرده‌اند که همگی یک مضمون واحد دارند؛ ایران در حال انجام عملیات خصمانه، جاسوسی و ترور در قلب اروپا و آمریکای شمالی است. این روند با ادعای سازمان اطلاعات هلند مجددا آغاز شد؛ جایی که تهران به دخالت در سوءقصدها متهم شد و کار به احضار سفیر کشورمان رسید. در پی آن، پلیس ضدتروریسم بریتانیا خبر از بازداشت هشت نفر به ظن طراحی عملیات تروریستی داد. سپس، سازمان امنیت و اطلاعات فنلاند (Supo) با ادعای جاسوسی ایران، این اقدامات را بازتاب وخامت روابط با غرب خواند. اوج این هماهنگی، پس از جنگ ۱۲ روزه بود که بیانیه مشترک آمریکا، کانادا و ۱۳ عضو ناتو بدون ارائه هیچ مدرک مستدلی، «تهدیدهای فزاینده سرویس‌های اطلاعاتی ایران» را محکوم کردند و مدعی شدند که برای مقابله با تلاش‌های ایران برای «قتل، آدم‌ربایی و آزار» شهروندان متحد هستند.

این فهرست سیاه اتهامات، حتی به نهادهای بین‌المللی نیز کشیده شده است. وال‌استریت ژورنال گزارش داد که رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، در پی دریافت اطلاعات امنیتی مبنی بر تهدیدهای ایران، تحت حفاظت شدید نیروهای ویژه اتریش قرار گرفته است. اما تازه‌ترین و جنجالی‌ترین گام در این پازل، اقدام ناگهانی دولت استرالیا بود. کانبرا با طرح اتهامات جدی مبنی بر دست داشتن ایران در هدایت دو حمله ضدیهودی در ملبورن و سیدنی، سفیر ایران را اخراج و سفارت خود را در تهران تعطیل کرد. این تصمیم که در تاریخ دیپلماسی استرالیا بی‌سابقه است، بلافاصله توسط دستگاه دیپلماسی کشورمان رد شد. پس از آن نیز آمریکا و اسرائیل اعلام کردند که ایران برای ترور سفیر اسرائیل در مکزیک برنامه‌ریزی کرده است؛ ادعایی که تهران آن را «دروغ بزرگ» توصیف کرد.

بازی در زمین تل‌آویو

تحلیلگران سیاسی معتقدند اقدام استرالیا نه ریشه در واقعیت‌های امنیتی، بلکه متأثر از تحولات داخلی و فشارهای خارجی است. این تصمیم پس از تظاهرات میلیونی مردم استرالیا در حمایت از فلسطین و انتقادات اخیر نخست‌وزیر آلبانیز از جنایات اسرائیل در غزه اتخاذ شد؛ انتقاداتی که منجر به حمله لفظی تند نتانیاهو به وی شده بود. به نظر می‌رسد اقدام اخیر علیه ایران، تلاشی آشکار از سوی کانبرا برای جبران و دلجویی از سیاستمداران داخلی حامی تل‌آویو بوده است. این الگو، با فشار فزاینده در بریتانیا برای قرار دادن سپاه پاسداران در فهرست سازمان‌های تروریستی، همخوانی کامل دارد. در لندن، با وجود هشدارهای مشاوران حقوقی مبنی بر پیچیدگی‌های قانونی و دیپلماتیک این اقدام (به دلیل اینکه سپاه بخشی از حکومت رسمی است)، فشار برای ایجاد یک «شبه‌ممنوعیت» با هدف افزایش اهرم‌های قانونی علیه افراد مرتبط با آن، به شدت افزایش  یافته است.

پروژه «امنیتی‌سازی» ایران در جهان امروز، نه لزوماً مقدمه‌ای برای جنگ نظامی، بلکه ابزاری برای حفظ انزوای دائم است. این استراتژی به بازیگران قدرتمند اجازه می‌دهد تا رقبای خود را در یک وضعیت «اضطراری دائمی» نگه دارند. تا زمانی که سیاست‌گذاران ایرانی تمایز میان تهدید واقعیت و امنیتی‌سازی ساختگی را به عنوان یک اصل در سیاست خارجی خود تثبیت نکنند هزینه انزوا، همچنان بر دوش کشورمان سنگینی خواهد کرد

کارکرد اصلی طرح این اتهامات علیه ایران، زمینه‌سازی و ایجاد ابزارهای کارآمد برای افزایش فشار بر تهران و مشروعیت‌بخشی به «تهدیدنمایی» از ایران است. قرار دادن نهادهای رسمی کشور در فهرست‌های تروریستی، دست کشورهای متخاصم برای اقدامات مختلف علیه ایران را باز می‌کند و به عنوان یک اهرم دائمی در روندهای دیپلماتیک مورد استفاده قرار می‌گیرد.

تبارشناسی «امنیتی‌سازی»؛ 

سلاح شناختی غرب

این موج اتهامات، در چارچوب یک دکترین مشخص و عمیق‌تر قابل تحلیل است: دکترین امنیت‌سازی (Securitization)  این مفهوم، که ریشه در مکتب کپنهاگ دارد، به فرآیندی اشاره می‌کند که طی آن یک موضوع از حوزه «سیاست عادی» خارج شده و به عنوان یک «تهدید وجودی» معرفی می‌شود که نیازمند اقدامات اضطراری و فوق‌العاده است. در سه دهه گذشته، هیچ کشوری به اندازه ایران هدف این استراتژی قرار نگرفته است.

ریشه‌های این پروژه به دوران پس از جنگ سرد بازمی‌گردد. با فروپاشی بلوک شرق و آغاز گفت‌وگوهای صلح با اعراب، اسرائیل خود را در معرض خطر از دست دادن «دشمن» اصلی و در نتیجه، از دست دادن توجیهات امنیتی و حمایتی غرب یافت. در این بزنگاه تاریخی، تل‌آویو با یک جابه‌جایی استراتژیک، ایران را جایگزین اعراب به عنوان تهدید اصلی علیه صلح و امنیت منطقه کرد. پرونده هسته‌ای ایران، که از سال ۲۰۰۲ به  فاز بین‌المللی ورود کرد به ابزار اصلی برای این امنیتی‌سازی تبدیل شد. بنیامین نتانیاهو، از سال ۱۹۹۲ بارها و بارها در مجامع بین‌المللی ادعا کرد که ایران «چند قدم» تا ساخت بمب هسته‌ای فاصله دارد. هدف از این تکرار، نه لزوماً ابراز نگرانی واقعی، بلکه تبدیل ایران به یک «مسئله امنیتی حیاتی» برای جهان بود. این امر باعث شد تا تحت چتر این تهدید ساختگی، آستانه تحمل جامعه بین‌الملل نسبت به اقدامات ضد فلسطینی و حقوق بشری اسرائیل افزایش یابد. مخالفت شدید تل‌آویو با توافق برجام (۲۰۱۵)، که نظارت‌های بی‌سابقه‌ای را بر برنامه هسته‌ای ایران اعمال می‌کرد، به وضوح نشان داد که هدف، صلح‌آمیز بودن برنامه ایران نیست، بلکه حفظ و تداوم روایت تهدید برای بهره‌برداری‌های سیاسی است.

 تله شناختی آمریکا؛ وادار کردن رقبا 

به زمین بازی نظامی

به گواه کارشناسان، امنیتی‌سازی ایران صرفاً یک پروژه اسرائیلی نیست؛ بلکه بخشی از کلان‌استراتژی ایالات متحده در دوران گذار جهانی است. واشنگتن دریافته است که در حوزه‌های جدید رقابت (مانند اقتصاد و فناوری) مزیت نسبی قاطع خود را از دست داده است. بنابراین، استراتژی خود را برمبنای اجبار رقبایی مانند ایران برای صرف منابع خود در رقابت‌های پرهزینه نظامی و امنیتی قرار داده است، به‌طوری‌که از رقابت‌های اقتصادی و فناورانه بازبمانند. این همان «تله امنیتی» است که آمریکا برای ایران پهن کرده است.

در ماه‌های اخیر نهادهای اطلاعاتی و امنیتی کشورهای مختلف (از هلند و فنلاند در اروپا تا کانادا و استرالیا در اقیانوسیه) به صورت متوالی و با فاصله‌های زمانی کوتاه، اقدام به انتشار گزارش‌ها و بیانیه‌هایی کرده‌اند که همگی یک مضمون واحد دارند؛ ایران در حال انجام عملیات خصمانه، جاسوسی و ترور در قلب اروپا و آمریکای شمالی است. هدف نهایی این عملیات روانی-سیاسی، افزایش فشار حداکثری، مشروعیت بخشیدن به انزوای دائم ایران و در نهایت، سلب حق بازدارندگی از یک کشور است

مسائلی نظیر حقوق بشر، فعالیت موشکی و نفوذ منطقه‌ای، بهانه‌هایی برای حفظ وضعیت «غیرعادی» ایران در صحنه بین‌الملل شده‌اند. این پروژه منافع سه‌گانه‌ای دارد: مظلوم‌نمایی اسرائیل، انحراف توجه جهانی از اشغالگری و در نهایت، تضعیف قدرت منطقه‌ای ایران از طریق تحریم‌های اقتصادی و انزوای سیاسی.

استانداردهای دوگانه غرب

واقعیت امروز جهان این است که غرب به اسرائیل سلاح‌های پیشرفته می‌فروشد و زرادخانه هسته‌ای اعلام‌نشده آن را نادیده می‌گیرد، اما ایران را به دلیل پیگیری توانایی‌های بازدارنده و دفاعی مورد سرزنش قرار می‌دهد.

تحلیلگران بر این باورند که: «در محیطی که اخلاق غرب گزینشی است و قوانین بین‌المللی علیه ضعیفان به کار گرفته می‌شود، بازدارندگی برای ایران به معنای بقا است. درخواست خلع سلاح ایران در حالی که وضعیت هسته‌ای اسرائیل محافظت می‌شود، تداوم آپارتاید در مقیاس جهانی است.» در همین راستا اقداماتی مانند خروج یک‌جانبه آمریکا از برجام و ترور سردار سلیمانی و جنگ ۱۲ روزه، نشان داد که آمریکا تنها مشروعیت را برای خود می‌خواهد و از هر ابزاری برای تحمیل اراده خود 

استفاده می‌کند.

حق بازدارندگی و آمادگی

 برای مقابله

ایران درک می‌کند که در این فضای خصمانه، حفظ توان دفاعی حیاتی است. گزارش‌ها حاکی از آن است که ایران و اسرائیل در حال آماده‌سازی برای درگیری‌های شدیدتری هستند. علی واعظ، مدیر پروژه ایران در گروه بین‌المللی بحران، اظهار داشته است که مقامات ایرانی کارخانه‌های موشکی خود را شبانه‌روزی فعال کرده‌اند تا درصورت درگیری بعدی، بتوانند با شلیک همزمان ۲,۰۰۰ موشک، سامانه‌های دفاعی دشمن را فلج سازند. این نشان‌دهنده تغییر استراتژی ایران از حملات محدود به سمت ایجاد یک «تعادل جدید» است که حس ضعف را از بین ببرد.

در همین حال، ابهام بر سر سرنوشت ذخایر اورانیوم با غنای بالای ایران همچنان پابرجاست و رافائل گروسی مرتبا نسبت به آن هشدار می‌دهد. عدم شفافیت و عدم نظارت مستقل بر این ذخایر، که ایران مدعی است زیر آوار مدفون شده‌اند اما تل‌آویو معتقد است به مکان امنی منتقل شده‌اند؛ خطر درگیری مجدد بین دو طرف را افزایش داده است. مقامات اسرائیلی هشدار داده‌اند که اگر ایران به سمت تولید سلاح هسته‌ای حرکت کند، آماده حمله مجدد هستند. عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران نیز در تازه‌ترین اظهارات خود اعلام کرده است که فناوری هرگز با بمباران از بین نخواهد رفت. 

از تهدید ساختگی تا واقعیت انزوا

پروژه امنیتی‌سازی ایران در جهان امروز، نه یک مقدمه برای جنگ نظامی، بلکه ابزاری برای حفظ انزوای دائم و کنترل منابع قدرت کشور ماست. این استراتژی به بازیگران قدرتمند اجازه می‌دهد تا رقبای خود را در یک وضعیت «اضطراری دائمی» نگه دارند. تا زمانی که سیاست‌گذاران ایرانی بتوانند تمایز میان «تهدید واقعی» و «امنیتی‌سازی ساختگی» را به عنوان یک اصل در سیاست خارجی خود تثبیت و از افتادن در «تله شناختی» غرب حذر کنند، هزینه انزوا و رقابت‌های اجباری نظامی، همچنان بر دوش ایران سنگینی خواهد کرد و به نظر می‌رسد که قصد دارد در برابر این فشارها، حق دفاع و بازدارندگی خود را حفظ کند.