میرا قربانی‌فر

تهران زیر بارانِ دود و چراغ‌قرمزهای بی‌پایان، نه فقط از ترافیک که از تردیدهای دیپلماتیک هم خسته است. در همان روزی که پایتخت به زحمت نفس می‌کشد، علی لاریجانی با چند جمله کوتاه اما پرمعنا، عقربه‌های قطب‌نمای تحلیل‌ها را جابه‌جا می‌کند. او می‌گوید: «پیام جدیدی به آمریکا داده نشده» و «رهبران ایران هیچ‌گاه دشمنی با غرب نداشته‌اند؛ بحران از رفتار غرب در حوزه سیاسی و امنیتی ناشی می‌شود.» هم‌زمان عباس عراقچی تأکید دارد که: «فعلاً امکان مذاکره با آمریکا وجود ندارد» و اگر روزی قرار بر گفت‌وگو باشد، «باید برابر و سودمند برای هر دو طرف» تعریف شود. 

روی کاغذ، پنجره دیپلماسی «نیمه‌باز» توصیف می‌شود؛ در عمل اما بادهای مخالف، این روزنه را مدام رو به بسته‌شدن می‌رانند.

از گمانه‌زنی تا تکذیب، 

مسیر عوض می‌شود

چند هفته بود که شهر، زیرپوست اخبارِ غیررسمی می‌جوشید: عمان، قطر و حتی برخی بازیگران اروپایی در رفت‌وآمدند؛ پیام‌هایی میان تهران و واشنگتن دست‌به‌دست می‌شود؛ شاید «راهی» باز شده باشد. اما «علی لاریجانی»، دبیر شورای عالی امنیت ملی، این روایت را یک‌سره معکوس کرد وقتی که گفت «پیام جدیدی به آمریکا نداده‌ایم. ایرانی‌ها همیشه دنبال لغو تحریم‌ها هستند؛ قبلاً مذاکراتی در سازمان ملل بود اما آن‌ها زیر بار نرفتند.»

تکمله او درباره نسبت جمهوری اسلامی با غرب نیز همان قدر روشن بود؛ «رهبران ایران هیچ‌گاه دشمنی با غرب نداشته‌اند، بلکه رفتار غرب در حوزه سیاسی و امنیتی، همکاری‌ها را دچار بحران کرده است.» به تعبیر لاریجانی، «رهبری با تعاملات اقتصادی با غرب مسئله‌ای ندارند؛ مخالفت با دخالت‌های سیاسی و امنیتی به بهانه مسائل اقتصادی است.»

این دو گزاره یعنی «عدم ارسال پیام جدید» و «تفکیک تعامل اقتصادی از مداخله سیاسی» حالا مسیر تحلیل‌ها را عوض می‌کند. بازی از صورت‌بندی «بازگشت نزدیکِ مذاکرات» فاصله می‌گیرد و به روایت «تعامل مشروط» نزدیک می‌شود: گفت‌وگو بله، اما نه یک‌طرفه؛ نه در سایه فشار و بدون تضمین‌های واقعی.

گرهِ اسنپ‌بک و مواد غنی‌شده 

و اختلافِ اعداد و اعتماد

در میانه این کشاکش، جزءنگرترین اختلاف در همان نقطه‌ای رخ می‌دهد که هم فنی است و هم سیاسی، «اسنپ‌بک» و سرنوشت «مواد غنی‌شده».

«محمدمهدی شهریاری»، عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس، به تازگی با صراحت می‌گوید ایران «شرطش برای تحویل مواد غنی‌شده، برداشتن همه تحریم‌هاست.» او روایت می‌کند که «در حاشیه نشست سازمان ملل در نیویورک در شهریورماه»، تهران آماده مجموعه‌ای از اقدامات بوده؛ از جمله «تحویل بخشی از مواد غنی‌سازی‌شده در ازای لغو اسنپ‌بک».

اما آن‌سوی میز، آمریکا «اصرار داشته ایران ابتدا مواد را تحویل دهد و در مقابل فقط یک سال اسنپ‌بک را تعلیق کند»؛ شهریاری این مدل را نشانه «تمایل به توقف کامل غنی‌سازی» می‌خواند؛ نقطه‌ای که به بن‌بست انجامیده است.

میانجی‌ها و خطوط قرمز

شهریاری اما از «میانجیگری مصر، عمان و نروژ» می‌گوید و می‌افزاید: «شرط‌هایی که آمریکا پیش از مذاکره مطرح می‌کند، روند را از حالت برابر خارج می‌کند»؛ نتیجه این که «فعلاً فضایی برای گفت‌وگو وجود ندارد.» او البته درِ سناریوی تغییر را هم نیمه‌باز می‌گذارد: «براساس منافع ملی، شاید در شورای عالی امنیت ملی تصمیمی اتخاذ شود که ایران تغییر رویه دهد، به شرط تضمین آمریکا برای رفع فوری تحریم‌ها پس از تحویل مواد.» در این چارچوب، «مذاکره، تصمیم یک‌نفره نیست»؛ هماهنگی «وزارت خارجه، هیأت رئیسه کمیسیون امنیت ملی، سران قوا و پس از مشورت با رهبری» ضروری است. 

ترجمه عملی این گزاره، کندی تصمیم و اتکا به اجماع است که مزیتی برای کاهش ریسک‌های داخلی، اما هزینه‌زا در بزنگاه‌های خارجی است.

روایت از بیرون و سایه جنگ 

در گزارش‌ها و هشدارها

هم‌زمان با این «رخوت در مذاکره»، بیرون مرزها صدایی دیگر می‌پیچد. 

«نیویورک‌تایمز» اخیرا گزارش کرده که با نبود مذاکره، نظارت و شفافیت درباره ذخایر هسته‌ای ایران، «بسیاری در منطقه بیم جنگی دیگر با اسرائیل را دارند.»

گزارش یادآور می‌شود «توافق ۲۰۱۵ ماه گذشته منقضی شده»، «تحریم‌های شدید بازگشته»، «مذاکرات عملاً مرده» و «ذخایر اورانیوم غنی‌شده ایران به اندازه‌ای است که برای چند سلاح کافی است». جملاتی که البته هر یک، محلِ دعواهای فنی و امنیتی مستقل‌اند.

در چنین شرایطی است که «علی واعظ» هشدار می‌دهد اگر «اسرائیل دوباره حمله کند، پاسخ ایران احتمالاً تندتر از خرداد خواهد بود» و ادعاهایی درباره «ظرفیت شلیک هزاران موشک» مطرح می‌شود. رسانه اسرائیلی «آی۲۴نیوز» نیز با لحنی اتهامی‌تر از «سایت جدید غنی‌سازی» و «عدم دسترسی بازرسان» می‌گوید. تهران در مقابل، این دست روایت‌ها را «جنگ روانی» می‌خواند؛ اما در عرصه ادراک عمومی جهانی، همین تصویرهای رسانه‌ای است که ریسک محاسبه‌خطا را بالا می‌برد.

معادله ترامپ، واشنگتن 

و قیمتِ بازگشت

در سوی دیگر اقیانوس، روایت آمریکایی‌ها نیز دوگانه است: از یک سو «آمادگی برای بررسی درخواست لغو تحریم‌ها» به روایت مقام‌های آمریکایی و از سوی دیگر، اصرار بر «تعهدات پیشینی ایران» و «توقف کامل یا محدودسازی جدی غنی‌سازی». 

اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت خارجه ایران نیز می‌گوید: «نیازی به پیام‌های غیررسمی و ارتباطات پنهانی نیست» و «در ازای اعتمادسازی درباره ماهیت صلح‌آمیز برنامه هسته‌ای، باید تحریم‌های ظالمانه رفع شود.» باز هم کلمات، همان کلمات‌اند؛ اختلاف بر سر تقدم و تأخر و دامنه اجراست.

بازگشت تحریم‌های حداکثری ذیل «فعال‌سازی مکانیسم ماشه»، به تعبیر روایت رسمی غرب اما معادله را پیچیده‌تر کرده است. ایران این «اسنپ‌بک» را از منظر حقوقی «نامعتبر» می‌داند و بر این باور است که با گذشت 10 سال از برجام، بستر حقوقی آن فروریخته است. در مقابل، اروپا و آمریکا با تکیه بر قرائت خود از قطعنامه‌های شورای امنیت، می‌گویند قابلیت احیا حفظ شده؛ ولو به شکلی مناقشه‌برانگیز؛ اختلاف حقوقی حالا عملاً به اختلاف سیاسی تبدیل می‌شود.

شطرنج منطقه‌ای

 با دوستان محتاط و رقبای فعال

از سوی دیگر ایران امروز، هم‌زمان با غرب، با محیط عربی هم مسئله دارد؛ محیطی که بازیگرانش از عربستان تا امارات و مصر در سال‌های اخیر نفوذ خود بر واشنگتن و ترامپ را افزایش داده‌اند. نزدیکی این بازیگران به آمریکا، شبکه‌ای از لابی‌ها و ائتلاف‌ها ساخته که «اختلاف با تهران» را به زبان رایج تصمیم‌سازان غربی تبدیل کرده است. هیچ‌یک الزاماً به معنای اجماع برای جنگ نیست؛ اما دست‌کم اجماع برای فشار را تسهیل می‌کند. در چنین زمینه‌ای، هر قدمِ اعتمادساز ایران با اروپا یا با همسایگان عرب، چند برابر ارزش پیدا می‌کند.

در تنگنای این روزها، دستگاه سیاست‌خارجی میان دو فشار قرار گرفته؛ «بیرون» که انعطاف می‌خواهد و «درون» که اطمینان و تضمین؛ نتیجه نیز روندی است که از بیرون «رخوت» دیده می‌شود و از درون «احتیاط». مشکل آن‌جاست که احتیاطِ ممتد در بزنگاه‌های سخت، به‌سادگی با انفعال اشتباه گرفته می‌شود و هزینه سیاسی می‌سازد

چرا دستگاه دیپلماسی کند شده است؟

منتقدان داخلی اما در این میان از «رکود» در وزارت خارجه و «امنیتی‌شدن» بیش از حد سیاست خارجی می‌گویند. حامیان وضع موجود در مقابل پاسخ می‌دهند که «سایه جنگ» و «بی‌اعتمادی ساختاریِ طرف مقابل» دست دیپلماسی را بسته است؛ دیپلماسی بدون پشتوانه میدان، از نظر آنان، دیپلماسیِ طلبکارانه غرب را بازتولید می‌کند. در این میانه، دستگاه سیاست‌خارجی میان دو فشار قرار گرفته؛ «بیرون» که انعطاف می‌خواهد و «درون» که اطمینان و تضمین؛ نتیجه نیز روندی است که از بیرون «رخوت» دیده می‌شود و از درون «احتیاط». مشکل آن‌جاست که احتیاطِ ممتد در بزنگاه‌های سخت، به‌سادگی با انفعال اشتباه گرفته می‌شود و هزینه سیاسی می‌سازد.

بن‌بست‌های خطرناک 

وقتی گفت‌وگو نمی‌شود

در چنین شرایطی دیگر عجیب نیست که نیویورک‌تایمز از «بن‌بستی خطرناک» می‌نویسد. این تعبیر، فارغ از داوری درباره صحت یا غلوِ ارقام، یک واقعیت را به رخ می‌کشد و آن نیز نبود کانالِ ارتباطیِ پایدار میان تهران و واشنگتن است. در جهانِ پرشتاب امروز، فاصله میان «سیگنالِ هشدار» و «شلیکِ پیش‌دستانه» کوتاه است؛ یک خطای ترجمه، یک تحلیل اشتباه از نیت طرف مقابل، یا حتی یک حادثه محدود در منطقه، می‌تواند دامنه بحران را توسعه دهد. همین‌جاست که «تعامل مشروط» اگر با «کانال ارتباطی مدیریت بحران» همراه نشود، در لحظه حادثه به کار نمی‌آید.

سناریوهای پیشِ رو اما به نظر شاید سه مسیر و یک هشدار باشد. نخست مساله «تعامل مشروطِ فعال» است. تهران، همان چارچوب «نه قاطع، بله مشروط» را نگه می‌دارد اما آن را از سطح گفتار به «پروتکل‌های اجرایی» ترجمه می‌کند.

دیگری مسیر «تثبیت بازدارندگی، مدیریت تنش» می‌تواند باشد. اگر فضای واشنگتن برای امتیازدهی واقعی بسته است پس تهران در مقابل بر «کاهش ریسک برخورد ناخواسته» متمرکز می‌شود.

اما راه ناگزیر دیگر را نیز می‌توان «بازیِ فرسایشی»دانست که نه واشنگتن آماده تخفیف در این روند فشار است و نه تهران حاضر به عقب‌نشینی از خطوط قرمز و نتیجه، ادامه وضع موجود است که تحریم‌های تشدیدشده، نظارت‌های حداقلی، و جنگ روایت‌ها ادامه می‌یابد. این مسیر، هرچند «قابل مدیریت» به نظر برسد، در بلندمدت هزینه‌های غیرقابل پیش‌بینی از فرسایش مشروعیتِ ابزار تحریم تا افت ظرفیت اقتصادی داخل و افزایش احتمال حادثه خواهد داشت.

هشدار مشترک در هر سه سناریو روشن است و مساله «زمان» است که در بزنگاه‌های سخت، به نفع هیچ‌کس نمی‌چرخد و هرچه دیرتر چارچوب اجرایی ساخته شود، قیمت بازگشت به میز مذاکره نیز بالاتر می‌رود.

زبان تازه، راهِ تازه!

سخنان دیروز علی لاریجانی را می‌توان تلاشی برای ساختن زبان تازه دانست؛ زبانی که در آن، «تعامل اقتصادی» از «دخالت سیاسی» تفکیک می‌شود و «عدم دشمنی با غرب» از «مطالبه احترام به خطوط امنیتی» جدا شده است. اما همین زبان، اگر به نقشه راه بدل نشود، در حد «بیانیه حسن نیت» باقی می‌ماند و اگر به سیاست تبدیل شود، می‌تواند هم درِ دیپلماسی را نیمه‌باز نگه دارد و هم از خطر سوءبرداشت بکاهد.

بزنگاه‌های سخت، یک خطر پنهان دارد و آن تعلیق در همه ارکان دیپلماسی کشور است. راه عبور از این خطر، نه شتابزدگی است و نه توقف کامل؛ بلکه ترسیم خط عبور روشن با تابلوهای قابل رؤیت برای هر دو طرف است و تا آن زمان پنجره دیپلماسی همچنان نیمه‌باز است؛ اما بادِ مخالف نیز بی‌امان می‌وزد

پنجره نیمه‌باز مانده در مسیر  بادِ مخالف

روایت این روزهای سیاست خارجی ایران، اما روایتِ «درِ نیمه‌باز» است در «باد مخالف». «علی لاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی» می‌گوید «پیام جدیدی نداده‌ایم» اما هم‌زمان بر «عدم دشمنی با غرب» و «امکان تعامل اقتصادی» تأکید می‌کند. عباس عراقچی، وزیر امور خارجه نیز می‌گوید «فعلاً امکان مذاکره نیست» اما «گفت‌وگو در شرایط برابر» را نفی نمی‌کند.

 عضو کمیسیون امنیت ملی می‌گوید: «ایران تنها زمانی مواد غنی‌شده را تحویل می‌دهد که همه تحریم‌ها برداشته شود» و اگر «تضمین آمریکا» باشد، «شاید در شورای عالی امنیت ملی تصمیمی برای تغییر رویه اتخاذ شود.» 

در حاشیه این سخنان، رسانه‌های داخلی میان نهِ قاطع و بلهِ مشروط و جراحی فوری سیاست خارجی در رفت‌وآمدند و بیرون، گزارش‌های بین‌المللی از «بن‌بستِ خطرناک» و «سایه جنگ» حرف می‌زنند.

تهران در این بزنگاه، اگر بخواهد از «رخوت» فاصله بگیرد، باید از دو سطح عبور کند: نخست، تبدیلِ زبان به نقشه راه و تعامل مشروطی که بندبندش قابل سنجش باشد و دوم، فعال نگه‌داشتن کانال‌های مدیریت بحران تا محاسبه‌خطا به بحران تبدیل نشود. 

راه سومی هم هست که احتمالا ادامه وضع موجود باشد. اما تجربه دو دهه گذشته نشان داده است که «وضع موجود» در سیاست خارجی ایران، کمتر «ساکن» است و بیشتر «فرساینده» خواهید بود.

احتمالا نیز در شرایط فعلی جمله لاریجانی همان «جمع‌بندی بینابینی» را صورت‌بندی می‌کند: «رهبران ایران دشمنی با غرب ندارند»؛ اما «رفتار غرب همکاری را دچار بحران کرده»؛ «پیامی هم نداده‌ایم» و «همه به دنبال برداشته‌شدن فشارند». 

سخنان دیروز علی لاریجانی را می‌توان تلاشی برای ساختن زبان تازه دانست؛ زبانی که در آن، «تعامل اقتصادی» از «دخالت سیاسی» تفکیک می‌شود و «عدم دشمنی با غرب» از «مطالبه احترام به خطوط امنیتی» جدا شده است اما همین زبان، اگر به نقشه راه بدل نشود، در حد «بیانیه حسن نیت» باقی می‌ماند

این «بینابین»، اگرچه در سیاستِ روزمره محتاطانه و کم‌ریسک به نظر می‌رسد، در بزنگاه‌های سخت، یک خطر پنهان دارد و آن تعلیق در همه ارکان دیپلماسی کشور است.

راه عبور از این خطر، نه شتابزدگی است و نه توقف کامل؛ بلکه ترسیم خط عبور روشن با تابلوهای قابل رؤیت برای هر دو طرف است و تا آن زمان، پنجره دیپلماسی همچنان نیمه‌باز است؛ اما بادِ مخالف نیز بی‌امان می‌وزد.