گروه حوادث: پسر 20 ساله‌ای که دل به زن مطلقه‌ای داده بود نمی‌دانست تا یک قدمی مرگ پیش خواهد رفت.

سهیلا 43 سال داشت و پسر شیشه‌ای اش همسن و سال محمود بود که از او خواستگاری کرده بود.

پسری در بیمارستان

3  روز پیش پسر ناشناسی در حالی‌که خونریزی شدیدی داشت و نیمه‌جان بود به بیمارستانی در یکی از شهرهای نزدیک تهران انتقال یافت و تحت جراحی فوری قرار گرفت. مردی که این پسر را به بیمارستان رسانده بود ادعا کرد او را نمی شناسد و هنگام تردد از محله‌ای ناله پسرجوان را در تاریکی کوچه‌ای شنیده و به کمکش رفته است.

گزارش به پلیس

باتوجه به شرایط پسرناشناس و درحالیکه هیچ مدرک شناسایی از او به دست نیامده بودمسئولان بیمارستان پلیس را در جریان این حادثه قرار دادند و خیلی زود تیمی از تجسس کلانتری وارد

عمل شد.

ماموران با تحقیق از مردی که می گفت پسر جوان را نمی شناسد با راهنمایی های او با محل رها شدن پیکر نیمه جان پسر ناشناس رفتند.

رد خون

با وجود تحقیقی از ساکنان آن کوچه ماموران اطلاعی از سرنوشت جوان ناشناس به دست نیاوردند تا اینکه به رد خونی کمرنگ برخوردند و با پیگیری آن به درخانه زنی مطلقه رسیدند که یک دختر و پسر داشت.

ادعایی عجیب

سهیلا 43 ساله وقتی درباره پسری جوان و نیمه جان و رد خون شنید با گریه و زاری ادعا کرد شاید بلایی سر پسر 20 ساله اش به نام ناصر آمده باشد و همراه ماموران راهی بیمارستان شد اما درآنجا با دیدن پسر ناشناس ادعا کرد او را تاکنون ندیده است.

نجات از مرگ

درحالی‌که هیچ‌کس نمی‌دانست پسر ناشناس چه سرنوشتی دارد او به هوش آمد و از مرگ نجات یافت. این پسر ادعا کرد محمود نام دارد و خانه و خانواده اش در تهران هستند و او برای سر زدن به زن صیغه‌ای‌اش به این شهر رفته است.

شب حادثه

محمود در بازجویی ها گفت: من با زنی به نام سهیلا ازدواج موقت کردم. او یک دختر 4 ساله و پسری همسن من دارد. از آنجایی‌که پدرم پولدار است و من در مغازه او کار می‌کنم مرتب به این زن و بچه‌هایش پول می دادم تا اینکه خانواده‌ام پی بردند من زن صیغه ای دارم و پدرم من را نه تنها از مغازه بلکه از خانه بیرون انداخت. وی افزود: من به خانه سهیلا آمدم او شنید چه اتفاقی افتاده است اما گفت نگران نباشم بزودی خانواده ام من را با همین شرایط قبول خواهند کرد. یک ماه گذشت و وقتی پدرم دیگر جواب تماس هایم را هم نداد و مادرم گفت من را آق کرده است رفتار سهیلا و پسرش به نام ناصر تغییر کرد. به بدترین شکل تحقیر می شدم اما سهیلا را دوست داشتم و تحمل می‌کردم، برده آنها شده بودم. همه کارهای خانه با من بود. سهیلا دیگر مهربان نبود و ناصر هم من را کتک می‌زد تا اینکه متوجه شدم سهیلا با مرد دیگری آشنا شده است و همین اعتراضم کافی بود تا من را از خانه بیرون بیندازند.

محمود گفت: جلوی خانه نشستم شب بود و خلوت. مرتب زنگ خانه را زدم. سهیلا می ترسید آبرویش در محله برود در باز شد و ناصر آمد آرام خواست آنجا را ترک کنم و دیگر برنگردم. وقتی گفتم نمی روم ناگهان چند ضربه چاقو به بدنم خورد حتی فرصت نکردم داد و بیداد کنم و مقاومتی داشته باشم. ناصر در را بست و گفت گم‌شو! خودش هم رفت داخل خانه‌شان! بعد دیگر چیزی نفهمیدم.

دستگیری سهیلا

با این ادعاها ماموران پلیس با دستور بازپرس پرونده به سراغ زن مطلقه و پسرش رفتند و دریافتند ناصر فراری است.

سهیلا بازداشت شد و در تحقیقات با پذیرفتن ادعاهای محمود و اینکه دیگر نمی‌خواست با او رابطه زناشویی موقت را ادامه دهد، گفت: آن شب از پسرم خواستم بیرون رفته و محمود را از محله‌مان دور کند چرا که آبرویم در خطر بود همه تصور می کردند محمود دوست ناصر است و کسی نمی‌دانست شوهر صیغه‌ای من است.

وی افزود:ناصر بیرون رفت و دقایقی بعد برگشت و گفت که محمود راضی شد برود و دیگر برنگردد. خوشحال شدم اما وقتی پلیس آمد و من فهمیدم ماجرا چیست با دروغ پردازی و در بازگشت به خانه از ناصر خواستم فرار کند و دعا دعا می کردم محمود زنده بماند.

بازداشت فراری

درحالی‌که اثری از ناصر نبود ماموران به تحقیقات خود ادامه دادند تا اینکه متوجه شدن جوان فراری با خاله اش تماس گرفته تا با خواهر کوچکش که با بازداشت شدن سهیلا نزد خاله اش بود ملاقاتی داشته باشد. با این ردزنی ناصر هم بازداشت شد و خیلی زود حمله خونین به محمود را به گردن گرفت.

ناصر گفت:شب حادثه من فرصت پیدا کردم تا محمود را ادب کنم. وقتی این پسر باز مزاحم ما شد بیرون رفتم اصلا قصدی برای زدن او با چاقو نداشتم تنها می خواستم تهدیدش کنم اما او سمج بازی در آورد وقتی به من گفت مادرت همسر صیغه ای من است ترسیدم همسایه ها بشنوند و بخاطر همین با چاقو چند ضربه مختصر به او زدم و گفتم گمشو تصور نمی کردم او بدجور زخمی شود به داخل خانه برگشتم. اصلا مادرم در جریان نبود محمود را با چاقو زده ام بعد صبح دیدم او نیست و گفتم حتما به خانه شان در تهران رفته است.

گفت وگو با جوان چاقوکش

ناصر می داند قربانی زیاده‌خواهی مادرش شده است. او حالا پشت میله‌های زندان است.

 مادرت چرا طلاق گرفت؟

همیشه شاهد دعوای پدر و مادرم بودم. مقصر مامان سهیلا نبود پدرم مردی بداخلاق و خسیس بود تا اینکه کار به طلاق کشید.

 شما مانع نشدید؟

ما باعث تاخیر شدیم ! 2 سال بخاطر ما این زندگی پر از دعوا بیشتر دوام آورد. مامان سهیلا خیلی تلاش کرد با پدرم بماند اما دیگر کم آورد و ما هم پشت او ایستادیم.

 بعد از پدر؟!

زندگی خیلی سخت‌تر شد، پس‌اندازهای مادرم تمام شد و مهریه قسط‌بندی شده هم کم بود ماهانه 780 هزار تومان که با پرداخت کرایه خانه چیزی نمی‌ماند و من هم کار می‌کردم بیشتر هزینه‌های خودم را می‌دادم و کمتر به مامان سهیلا کمک می‌کردم.

 و ازدواج موقت؟!

مادرم از ما نظر پرسید و پذیرفتیم.

 محمود که همسن تو بود؟!

او ابتدا خودش را همسن مادرم جا زده بود برای اینکه نشان دهد پولدار است قبل از قرار چند باری پول به حساب مادرم واریز کرد و این شکلی بود که مادرم و ما برای رهایی از شرایط بد مالی پذیرفتیم این شکلی وارد زندگیمان شود.

 مگر نحوه آشنایی چه شکلی بود؟

از طریق تلگرام ! او مادرم را پیدا کرده بود و بعد از صحبت های زیاد ادعا کرده بود پولدار است و دنبال یک رابطه عاطفی غیر رسمی است مادرم گفته بود قصد صیغه شدن ندارد اما او مرتب پیشنهادهای وسوسه آمیز داده بود و به اصرار خودش برای مادرم پول فرستاده بود و همین باعث شد مادرم پس از مشورت قبول کند.

 وقتی دیدید او کم سن است باز قبول کردید؟

بله، مادرم دیگر دل بسته بود محمود را دوست داشت آنها صیغه کردند. نباید کسی پی می‌برد همه تصور می کردند محمود دوست من است. کسی تصور نمی کرد او شوهر صیغه‌ای مادرم باشد خودم هم باورم نمی شد اما واقعیت داشت.

 تا اینکه محمود آس و پاس شد؟

دلیل اینکه مادرم خواست قطع رابطه کند فقط این نبود. او یک ماه بدون یک ریال در خانه ما ماند. درسته ادیتش می‌کردیم اما همزمان پدرم با ابراز پشیمانی می‌خواست برگردد. باز مادرم راضی نمی شد و محمود نزد ما بود تا اینکه پدرم متعهد شد همه اخلاق های بدش را کنار بذارد مادرم باز با ما مشورت کرد و قبول کردیم پدر برگردد خصوصا خواهر کوچکترم و همین شد که از محمود خواستیم برود و دیگر صیغه باطل است اما او دست بردار نبود

و این اتفاق افتاد.

 راه دیگری نبود؟

عقلم به جایی نمی رسید البته از محمود عقده داشتم. او همسن من بود و با مادرم ازدواج موقت کرد از همان روز اول کمی نفرت داشتم و متاسف بودم پسرهایی مثل محمود پولدار بودند و ما بخاطر بی پولی تن به چنین خفتی می دادیم.

بنابه این گزارش؛ دادگاه سهیلا را بخاطر کمک کردن در فرار متهم به جریمه بدل از حبس و ناصر را هم به زندان و پرداخت دیه محکوم کرد که محمود از گرفتن

دیه چشم‌پوشی کرد.