فرشاد گلزاری

ترور یا قتل سیاسی از آن مقوله‌هایی است که قرن‌ها در تاریخ تمامی ملل ریشه داشته و دارد. اقدامی که مبدا آن را باید قرن‌ها قبل از پیدایش امپراطوری‌ها دانست و همچنان در قرن بیست و یکم قربانی‌های خاص خود را قبضِ نفس می‌کند. از زمان حسن صباح که به خداوند الموت معروف بود و «حشاشین» را برای ترور مخالفان خود به بلاد دوردست اعزام می‌کرد گرفته، تا داعش، القاعده و بسیاری از گروه‌های چپ‌اندیش در اروپا مانند بریگارد سرخ یا بادرن ماینهف، همه و همه مقاصدی برای توجیح ترور (اعم از حذف انفرادی یا جمعی) داشته‌اند. برخی از علمای علم حقوق حتی پاکسازی‌های قومی و حتی آپارتاید را هم مشمول ترور می‌دانند و معتقدند فرقی نمی‌کند که قربانی یک نفر باشد یا میلیون انسان بی‌گناه، بلکه نَفسِ عملِ ترور، به خودی خود یک عمل شنیع و قبیح به حساب می‌آید. این جریان معتقدند که طریقه و انگیزه‌های مرتبط با ترور (خواه فردی باشد یا جمعی) از اساس می‌تواند تابع متغیرهای سیاسی باشد یا در درجه بعدی می‌تواند تابع مولفه‌های منشعب از یک فعل یا ترک فعل سیاسی باشد. به عبارتی دیگر، یک ترور می‌تواند قصد شخصی با انگیزه سیاسی و حتی اجتماعی داشته باشد که به هر ترتیب نامیمون است. اما آنچه در این میان باید مورد توجه بگیرد آثار این ترور و حذف‌های گاه و بیگاه است. اینکه ترور به سبک القاعده و داعش از یک ایدئولوژی دینی و مذهبی نشأت بگیرد یا اینکه همانند دهه 80 و 90 میلادی در اروپا از یک اندیشه سیاسی یا آرمانِ ایدئولوژیکِ غیرمذهبی تبعیت کند، صرفاً در خروجی ترور می‌تواند تاثیرگذار باشد نه در ماهیت و عملی که انجام می‌شود. به عنوان مثال داعش در عراق و سوریه به دلیل آنکه خود را یک خلافت خودخوانده مُحِقِ می‌دانست، هر طیفی که بر اساس دستورالعمل و اندیشه‌های آنها متضاد با ذات این جریان به حساب می‌آمد را به حاشیه می‌راند و خون را با خون می‌شُست. اما در گروه‌های مارکسیستی و حتی راستگراهای افراطی که حالا در اروپا حیات دارند، بحث حاکمیت و دولت مستقر در آن جغرافیا بوده و این جماعت به دنبال «مخابره کُد» به دولتمردان بوده و خواهد بود. این روند نه تنها در هیچ جای دنیا تغییر نخواهد کرد، بلکه طی دو دهه اخیر ما با ترورهای غیرفیزیکی روبرو بودیم که حیثیت جمعی و آبروی حُکام و حاکمیت را نشانه گرفته است که «هک‌ و نفوذهای گاه و بیگاه سایبری» از این دسته تلقی می‌شوند که بازهم نتیجه آن می‌تواند به شدت مخرب‌تر از ترور فیزیکی باشد؛ چراکه نتیجه آن استمرار خواهد داشت و قربانی بر خلاف ترور فیزیکی، عنوز به قوت خود زنده است! با این تفاسیر حالا اگر به ترور نخست‌وزیر پیشین ژاپن که چند روز پیش باعث به وجود آمدن بهت و حیرت در فضای جامعه ملل شد نگاهی گذرا بیندازیم به خوبی می‌بینیم که یک «خروجی جدید» در این میان پدید آمد که تماماً باید آنرا سیاسی دانست.

اینکه ترور به سبک القاعده و داعش از یک ایدئولوژی دینی و مذهبی نشأت بگیرد یا اینکه همانند دهه 80 و 90 میلادی در اروپا از یک اندیشه سیاسی یا آرمانِ ایدئولوژیکِ غیرمذهبی تبعیت کند، صرفاً در خروجی ترور می‌تواند تاثیرگذار باشد نه در ماهیت و عملی که انجام می‌شود

پیروزی در امتداد یک قتل!  

آمار منتشر شده از سوی خبرگزاری ان.اچ.کی ژاپن نشان می‌دهد مشارکت در انتخابات اخیر مجلس علیای این کشور از 49 درصد در سال 2019 به 52 درصد در سال جاری رسید که این یک پیام داخلی و حزبی را در بطن خود دارد

بر اساس اعلام نهادهای امنیتی و پلیس ژاپن، تتسویا یاماگامی، مردی ۴۱ ساله و بیکار، جمعه گذشته با شلیک به شینزو آبه، نخست‌وزیر سابق ژاپن در یک سخنرانی، او را به قتل رساند و در بازجویی مقدماتی، قصد خود مبنی بر ترور «آبه» را بر پایه یک نفرت شخصی تشریح کرده است.  خبرگزاری کیودو به نقل از مقامات دادگستری ژاپن اعلام کرد یاماگامی باور داشت که شینزو آبه از یک گروه مذهبی حمایت کرده و این گروه را جریانی می‌داند که مادر یاماگامی کمک مالی بزرگی به آن کرده بود و در نهایت باعث ورشکستگی مالی خانواده شده است. این اظهارات به خوبی نشان می‌دهد که احتمالاً ضارب یک فرد غیرمذهبی بوده و در نهایت دست به چنین اقدامی زده است اما آنچه در این میان مهم به نظر می‌رسد، خروجی این ترور بوده است. شاید بسیاری از مخاطبان این سطور ندانند، اما شینزو آبه طولانی‌ترین مدت نخست‌وزیری در ژاپن را به خود اختصاص داده بود و بسیاری از تحلیلگران و سیاستمداران دنیا او را یک نخبه سیاسی در نیم کره شرقی و حتی در عالم سیاست بین‌الملل می‌دانستند. ارزش او برای عوام و خواص در ژاپن به حدی بالا است که روز گذشته (دوشنبه) مقامات و رسانه‌های ژاپن اعلام کردند که قرار است «نشان عالی گل داوودی» که بالاترین نشان افتخار در ژاپن به حساب می‌آید را به آبه اعطاء کنند. اما آبه یک ارزش دیگر هم داشت که آنهم «سرمایه حزبی و یا ارزش جناحی» وی به شمار می‌رود. بسیاری از منتقدان وی معتقدند که آبه از حیث درجه‌بندی یا سطح‌بندی در حزب لیبرال دموکرات ژاپن (حزب حاکم) رتبه سوم یا چهارم را به خود اختصاص می‌دهد و کسانی در این حزب وجود دارند که از ارجحیت بیشتری نسبت به او دارند اما نکته اینجاست که آبه توانست برای حزب مطبوعش آبروی سیاسی کسب کند. بر همین اساس اگر به خروجی انتخابات مجلس مشاوران (مجلس علیا) ژاپن نگاهی گذرا بیندازیم به خوبی می‌بینیم که خروجی این انتخابات که دقیقاً پس از ترور آبه برگزار شد، دقیقاً موجب تقویت موضع لیبرال‌های توکیو شد که روزی زیر چتر آبه فعالیت می‌کردند. این انتخابات که دو روز پس ترور آبه برگزار شد باعث شد تا مشارکت رأی‌دهندگان در این انتخابات افزایش یابد؛ به گونه‌ای که بر اساس آمار منتشر شده از سوی خبرگزاری ان.اچ.کی ژاپن نشان می‌دهد مشارکت از 49 درصد در سال 2019 به 52 درصد در سال جاری رسید که این خود یک پیام داخلی و حزبی دارد. بر این اساس ما شاهد کسب «اکثریت مطلق» در مجلس علیا ژاپن توسط هم‌حزبی‌های شینزو آبه هستیم که این خود می‌تواند یکی از اثرات ترور وی بر معادلات حزبی و سیاسی توکیو به حساب بیاید. در این میان نکته دیگری وجود دارد و انهم این است که کسب اکثریت آرا به ائتلاف حاکم اجازه می‌دهد تا قانون اساسی ژاپن را تغییر دهد؛ حزبی که خواستار کناره‌گیری از جنگ و پتانسیل تبدیل شدن ژاپن به یک قدرت نظامی است. این پیروزی‌ها لیبرال دموکرات‌ها در حالی رخ داده است که افزایش قیمت‌ها، چالش‌های مرتبط به حوزه تامین برق به ویژه به دلیل موج گرمایی که ژاپن را از اواخر ژوئن تحت تاثیر قرار داده، باعث شده تا اعتراضات مردمی علیه دولت و حزب حاکم افزایش پیدا کند و به همین دلیل بسیاری از سیاستمداران در داخل ژاپن ترور آبه را برای حزبش یک موهبت سیاسی می‌دانند!