نازنین دشتی 

فوتبال بدون تماشاگر، شبیه فریاد زدن در خلأ است؛ صدا از گلو خارج می‌شود اما به گوش کسی نمی‌رسد. عصر سه‌شنبه، ورزشگاه دستگردی دوباره همان هیولای بتنی سرد و خاموش بود. جایی که قرار بود دیگ جوشان احساسات باشد، تبدیل به گورستانی از صندلی‌های خاک‌گرفته شده بود. در این سکوت آزاردهنده، پرسپولیس به مصاف پیکان رفت. دیداری که روی کاغذ یک بازی ساده خانگی بود، اما در عمل به نبردی فرسایشی تبدیل شد که در آن، مرز بین پیروزی و ناکامی، تنها به اندازه یک ضربه هوشمندانه فاصله داشت. پرسپولیس برد، سه امتیاز را گرفت و به خانه رفت. اما این برد یک بر صفر، قصه‌های زیادی برای گفتن داشت؛ قصه‌هایی که شاید پشت نتیجه بازی پنهان شوند، اما نباید نادیده گرفته شوند. 

بیایید روراست باشیم؛ پرسپولیسِ این هفته، آن تیم کوبنده و ترسناکی نبود که انتظارش را داشتیم. از همان دقایق اول مشخص بود که نقشه‌ پیکان چیست؛ آنها آمده بودند تا بازی را بکشند. دفاعی چندلایه، دوندگی بی‌امان و بستن تمام راه‌ها. اما مشکل اصلی پیکان نبود؛ مشکل پرسپولیس بود. تیم اوسمار ویرا انگار در این سکوت ورزشگاه، قطب‌نمای خود را گم کرده بود. بازیکنان توپ را در اختیار داشتند، پاس می‌دادند، می‌چرخیدند، اما خطرناک نبودند.  تحلیل بازی سرخ‌پوشان در بیشتر دقایق بازی نشان می‌داد که آنها فاقد پلن ‌B  هستند. وقتی پیکان مرکز زمین را بست، پرسپولیس به ارسال‌های بلند و بی‌هدف روی آورد. هافبک‌ها که باید نبض بازی را در دست می‌گرفتند، در جنگ‌های تن‌به‌تن اسیر فیزیک بازیکنان پیکان شدند. تیم، شادابی لازم را نداشت. انگار سکوت ورزشگاه مثل یک داروی خواب‌آور روی ساق‌های بازیکنان اثر کرده بود. آنها می‌دویدند، اما آن عطش همیشگی در چشم‌های‌شان نبود. اگر هواداران بودند، شاید با اولین پاس اشتباه، صدای اعتراض سکوها تیم را بیدار می‌کرد، اما در این برهوت، اشتباهات در سکوت 

تکرار می‌شدند. 

اینجاست که باید به نقش حیاتی و شاید حیاتی‌تر از حد معمول اوستون اورونوف اشاره کنیم. در فوتبالی که تاکتیک‌ها به بن‌بست می‌خورند، ستاره‌ها تعیین‌کننده‌اند و سه‌شنبه‌شب، اورونوف تنها ستاره‌ای بود که در آسمان تیره ورزشگاه پاس قوامین درخشید. اوسمار ویرا باید ممنون‌دار این ستاره طلایی باشد. اگر اورونوف و قدرت تمام‌کنندگی‌اش نبود، پرسپولیس با چه نقشه‌ای می‌خواست به گل برسد؟ حرکات ترکیبی تیم بارها و بارها توسط مدافعان پیکان قطع شد. اما گل بازی، حاصل کار تیمی بود که با نبوغ خالص ستاره ازبک به نتیجه رسید. لحظه‌ای که اورونوف تصمیم گرفت منتظر کسی نماند. آن فرار، آن دید عالی و آن ضربه نهایی (چیپ) که با خونسردی تمام نواخته شد، کلاس متفاوتی از فوتبال ایران بود. 

این گل، ضعف‌های تاکتیکی پرسپولیس را پوشاند. واقعیت تلخ این است که پرسپولیس خلق موقعیت نمی‌کرد، بلکه منتظر حادثه بود و اورونوف آن حادثه‌ شیرین بود. اوسمار در این مسابقه روی لبه تیغ راه می‌رفت. اگر آن توپ گل نمی‌شد، امروز تمام کارشناسان از بن‌بست تاکتیکی تیمش می‌نوشتند. اما برد، همیشه بهترین پاک‌کن برای اشتباهات است. 

بازی تمام شد و پرسپولیس سه امتیاز حیاتی را به حسابش واریز کرد. اما صحنه‌های بعد از گل، دل آدم را به درد می‌آورد. شادی بازیکنان برابر سکوهای خالی، شبیه اجرای یک تئاتر کمدی در سالنی خالی از تماشاگر بود؛ غم‌انگیز. فوتبال ما دارد چیزی را از دست می‌دهد که با هیچ برد و باختی قابل جبران نیست؛ روح. بازیکن پیکان تکل می‌زد و صدای برخورد ساق‌ها در ورزشگاه می‌پیچید. مربی فریاد می‌زد و صدایش اکو می‌شد. این فضا، فضای رقابت نیست؛ فضای تمرین است. پرسپولیس برد، اما فوتبال باخت. تیمی که حیاتش به نفس هوادارانش بند است، در این قفس‌های سیمانی دارد خفه می‌شود. 

پرسپولیس مقابل پیکان نشان داد که هنوز تا رسیدن به فرم ایده‌آل فاصله دارد. خط دفاعی گاهی روی ضدحملات شکننده نشان داد و خط حمله بدون اورونوف، بی‌زهر بود. این هشدار بزرگی برای اوسمار است. نمی‌شود همیشه منتظر ماند تا ستاره ازبک معجزه کند. بازی‌های سخت‌تر در راهند و تیم‌های بزرگ‌تر مثل پیکان عقب نمی‌نشینند. 

در این هفته در ورزشگاه پاس قوامین، پرسپولیس توانست از سد محکم پیکان عبور کند، اما نه با قدرت تاکتیک، بلکه با جادوی ساق‌های اورونوف. این برد، مسکنی بود بر دردهای تیمی که هم از درون (ضعف در خلق موقعیت) و هم از بیرون (نبود هوادار) رنج می‌برد. تا وقتی درهای آزادی باز نشود و خون تازه به رگ‌های این فوتبال تزریق نشود، حتی بردهای شیرین هم طعمی از خاک و غربت خواهند داشت. پرسپولیس برد، اورونوف درخشید، اما ای کاش کسی بود که برای‌شان دست بزند...