محمود صدری

نخستین آشنایی ایرانیان با متون اقتصادی، چپ‌گرایانه و در ستیز با اقتصاد آزاد بود. امروز هم هنوز همین تلقی از اقتصاد، غالب است. ظاهرا نخستین متن اقتصادی مدونی که ایرانیان خوانده‌اند، گزیده‌هایی از کتاب «اصول اقتصاد سیاسی» نوشته سیسمون دو سیسموندی اقتصاددان سوئیسی بوده است. این کتاب در اواخر پادشاهی محمدشاه قاجار با عنوان فارسی «اکونومی پلتیک یا آداب مملکتداری» با ترجمه رضا (ژول) ریشار فرانسوی منتشر شده است. «اکونومی پلتیک» کتابی انتقادی و خلاف آن چیزی بود که بعدها در دانشکده‌های اقتصادی جهان رایج شد. 

این کتاب بیش از آنکه درباره اقتصاد باشد، در نقد اقتصاد آزاد نوشته شده و در آن تاکید شده است که «نظام سرمایه‌داری که تنها به ثروت‌اندوزی می‌اندیشد ظالمانه و ناپایدار و محکوم به بحران است.» معدود ایرانیانی که در اواخر قرن نوزدهم میلادی این کتاب را خوانده‌اند، احتمالا دو چیز از آن یاد گرفته‌اند: اول اینکه اقتصاد آزاد و رقابت، موجب رستگاری انسان نمی‌شود و دوم اینکه دولت باید در اقتصاد مداخله کند.

حتی اقتصاد آزاد هم با همین رویکرد و تلقی در ایران فهمیده شده است و به همین علت، بسیاری از هواداران اقتصاد آزاد، همواره میان «علم اقتصاد» و «عمل اقتصادی» تفکیک قائل می‌شوند و می‌گویند آنچه در کتاب‌ها نوشته می‌شود، در دنیای واقعی لزوما کاربرد ندارد و قابل اجرا نیست. نبرد کنونی میان اقتصاددانان اندک‌شمار طرفدار اقتصاد آزاد و نظم بازار از سویی و گروه پرشمار اقتصاددانان دیگر، اعم از سوسیالیست‌ها و نهادگرایان بر سر همین موضوع است. گروه اول می‌گویند آنچه در کتاب‌ها آمده ساخته‌های بی‌ربط ذهن اقتصاددانان نیست، بلکه عصاره هزاران سال علم و تجربه بشر است که در یک قرن اخیر ده‌ها کشور جهان با پایبندی به آن بر فقر چیره شده‌اند و ایرانیان هم می‌توانند چنین کنند. گروه دوم بدون انکار دستاوردهای علم اقتصاد در غرب، از «شرایط ویژه ایران» سخن می‌گویند و معتقدند ساختارهای سیاسی و اقتصادی ایران اجازه نمی‌دهد همه کارها به سازوکار بازار سپرده شود و لاجرم دولت باید در فعالیت‌های اقتصادی مداخله کند. همین عبارت «شرایط ویژه ایران» به کانون منازعه تبدیل شده است. اثبات اینکه شرایط ویژه خودش حاصل مداخله دولت است یا اینکه برعکس، شرایط ویژه، واقعیتی مستقل است و مداخله دولت را توجیه می‌کند، کاری دشوار است و طرفین بحث نمی‌توانند یکدیگر را در این مورد متقاعد کنند. ضعف سنت نقد و گفت‌وگو در ایران هم موجب تشدید کج‌فهمی‌ها و سوء‌تفاهم‌ها شده و طرفین را رودرروی هم قرار داده است.

مهم‌ترین کاستی نقد نویسی در ایران این است که مرزهای چند شیوه گفت‌وگو یعنی مناظره و مباحثه و هم‌اندیشی مخدوش است و به علت ورود همزمان این اشکال گفت‌وگو به موضوعات علمی، طرفین گفت‌وگو نمی‌توانند مرزبندی مشخصی ترسیم کنند. ماهیت «مناظره» این است که هر کس با طرح گزاره‌های بنیادین اندیشه خود، سازگاری آنها را نشان می‌دهد و به مخاطب می‌قبولاند و در همان حال ناسازگاری گزاره‌های طرف مناظره را برملا می‌کند و موجب اسقاط اعتبار حریف می‌شود این کار ماهیتا ایدئولوژیک است و قرار نیست در پایان بحث، یکی نظر خود را تعدیل کند یا نظر دیگری را بپذیرد. در «مباحثه»، کسانی که بر سر گزاره‌های بنیادین توافق دارند، فهم خود را از آن گزاره‌ها توضیح می‌دهند و به دانش طرف مقابل می‌افزایند و خودشان هم چیزهایی یاد می‌گیرند. در «هم‌اندیشی»، طرفین درباره موضوع مورد علاقه خود صحبت می‌کنند که بتوانند به فهم مشترک درباره مسائل دست یابند. اینجا هدف نه اثبات و انکار چیزی است نه دانش‌اندوزی بلکه طرفین فقط به حل مساله می‌اندیشند. پس مناظره ابزار سیاستمداران و سیاست‌گذاران است، مباحثه ابزار دانشمندان است و هم‌اندیشی ابزار چاره‌سازان است. در بحث‌های کنونی ایران، از جمله بحث‌های اقتصاددانان، این سه شکل گفت‌وگو با هم مخلوط شده‌اند و طبعا تزاحم ایجاد کرده‌اند. وانگهی بحث‌های علمی هم مانند هر کشاکشی، از مرحله‌ای به بعد آغشته به جدال‌هایی برای اثبات برتری و حقانیت می‌شود و از آن پس تفکیک درست و نادرست دشوار می‌شود. ایران امروز گرفتار چنین وضعی است و مادام که بین کارکردهای سیاستمداران و سیاست‌گذاران، دانشگاهیان و فعالان اجتماعی تفکیکی رخ ندهد، این شیوه‌های معارض گفت‌وگو هم دوشادوش پیش می‌روند و راه مفاهمه را می‌بندند.